بریتانیا ازدواج مسلمانان را به رسمیت نمی‌پذیرد!

بلال حسام: در مراسم عقد نکاح ما ابتدا یکی از پیش‌نمازها تعهّداتی از ما گرفت، بعد گواهی‌ ازدواجمان را امضا کردیم و پس از نماز ما را زن و شوهر اعلام کرد. مراسم زیبا و دوستانه‌ای بود و شبکۀ بریتانیاییِ «ماسلم تی‌وی» نیز مستندی از آن با عنوان «حقایق ازدواج مسلمانان» برای پخش در شبکۀ چهار تهیه کرد. این فیلمِ بدیع به‌خوبی نشان می‌دهد که متأسفانه نظام حقوقی بریتانیا ازدواج مسلمانان را به رسمیت نمی‌شناسد.

از هر پنج زن مسلمانی که مورد نظرسنجی قرار گرفتند، سه نفر از آنها تنها عقد نکاح کرده بودند و ازدواج مدنی نداشتند، لذا این اشخاص از حمایت‌ها و امتیازاتی که با ازدواج شامل‌حال افراد می‌شود بی‌نصیب مانده بودند. دلیل این موضوع نیز کاملاً روشن است. اگر شخصی ازدواج کرده باشد، تنها جایی که ازدواج مدنی به کارش می‌آید در جایی است که بخواهد طلاق بگیرد. البته در لحظۀ ازدواج معمولاً کسی به طلاق فکر نمی‌کند. اما با توجّه به این که عقد نکاح به خودی خود از نگاه قانون اعتباری ندارد، زوجین مسلمان باید پس از عقد نکاح به دفتر ثبت بروند. این در حالی است که تنها یک پنجم آنها این کار را انجام می‌دهند.

براساس مادۀ 9 قانون حقوق بشر، تمام شهروندان بریتانیا در انتخاب و عمل به دین و اعتقادات و مناسک دینی خود آزادند. تنها راهی که امکان تحقّق این قانون را هموار می‌سازد آن است که قانون خود را با گروه‌های مختلف مذهبی و نیازهای شخصی و جمعیِ پیروان این ادیان تطبیق دهد، البته مشروط به این که این کار باعث نقض حقوق دیگران نشود.

اگر پارلمان انگلیس می‌تواند به نیازهای حقوقیِ کوئیکرها (جنبشی مذهبی که دکترین اصلی آن کشیش بودنِ همۀ مؤمنان است) احترام بگزارد، آیا خواستۀ گزافی است که از پارلمان بخواهیم به نیازهای جوامع جدیدتر دینی نیز که بخشی از بافتار جامعۀ امروز بریتانیا هستند توجّه کند؟

مسلمانان خواستار چیزی هستند که سابق بر این نیز مشابه و نظیر داشته است. در این فیلم مستند ربی هرشل گلوک تعریف می‌کند که یهودیان بریتانیا برای ازدواج خود مقاطعه کرده‌اند. یعنی وقتی زوجین یهودی براساس قوانین یهودیت ازدواج می‌کنند، ازدواج آنها از صبغۀ حقوقی و قانونی نیز برخوردار است و نیازی به ثبت دوبارۀ دفتری آن ندارند.

دولت بریتانیا باید از این فراست برخوردار باشد تا بتواند بر جوّ خشم و اضطراب عمومی که برای سیاه‌نمایی ابعاد مختلف دین اسلام به وجود آمده است غلبه کند. روان ویلیامز، اسقف‌اعظم سابق کنتربری علناً از این ایده که نیازهای حقوقی و مشروع اقلیت‌های مذهبی، به‌ویژه مسلمانان در نظام حقوقی بریتانیا لحاظ شود حمایت می‌کرد.

واقعیت آن است که بریتانیای قرن بیست و یکم مجموعه‌ای از فرهنگ‌های مختلف است؛ آش شله‌قلمکاری است که نظام حقوقی این کشور به آن انسجام بخشیده است. مسئلۀ ازدواج مسلمانان نیز همانند تمام ازدواج تمام انسان‌های دیگر است و وقت آن رسیده که قانون این ازدواج‌ها را به رسمیت بشناسد.

بریتانیا ازدواج مسلمانان را به رسمیت نمی‌پذیرد!

بلال حسام: در مراسم عقد نکاح ما ابتدا یکی از پیش‌نمازها تعهّداتی از ما گرفت، بعد گواهی‌ ازدواجمان را امضا کردیم و پس از نماز ما را زن و شوهر اعلام کرد. مراسم زیبا و دوستانه‌ای بود و شبکۀ بریتانیاییِ «ماسلم تی‌وی» نیز مستندی از آن با عنوان «حقایق ازدواج مسلمانان» برای پخش در شبکۀ چهار تهیه کرد. این فیلمِ بدیع به‌خوبی نشان می‌دهد که متأسفانه نظام حقوقی بریتانیا ازدواج مسلمانان را به رسمیت نمی‌شناسد.

از هر پنج زن مسلمانی که مورد نظرسنجی قرار گرفتند، سه نفر از آنها تنها عقد نکاح کرده بودند و ازدواج مدنی نداشتند، لذا این اشخاص از حمایت‌ها و امتیازاتی که با ازدواج شامل‌حال افراد می‌شود بی‌نصیب مانده بودند. دلیل این موضوع نیز کاملاً روشن است. اگر شخصی ازدواج کرده باشد، تنها جایی که ازدواج مدنی به کارش می‌آید در جایی است که بخواهد طلاق بگیرد. البته در لحظۀ ازدواج معمولاً کسی به طلاق فکر نمی‌کند. اما با توجّه به این که عقد نکاح به خودی خود از نگاه قانون اعتباری ندارد، زوجین مسلمان باید پس از عقد نکاح به دفتر ثبت بروند. این در حالی است که تنها یک پنجم آنها این کار را انجام می‌دهند.

براساس مادۀ 9 قانون حقوق بشر، تمام شهروندان بریتانیا در انتخاب و عمل به دین و اعتقادات و مناسک دینی خود آزادند. تنها راهی که امکان تحقّق این قانون را هموار می‌سازد آن است که قانون خود را با گروه‌های مختلف مذهبی و نیازهای شخصی و جمعیِ پیروان این ادیان تطبیق دهد، البته مشروط به این که این کار باعث نقض حقوق دیگران نشود.

اگر پارلمان انگلیس می‌تواند به نیازهای حقوقیِ کوئیکرها (جنبشی مذهبی که دکترین اصلی آن کشیش بودنِ همۀ مؤمنان است) احترام بگزارد، آیا خواستۀ گزافی است که از پارلمان بخواهیم به نیازهای جوامع جدیدتر دینی نیز که بخشی از بافتار جامعۀ امروز بریتانیا هستند توجّه کند؟

مسلمانان خواستار چیزی هستند که سابق بر این نیز مشابه و نظیر داشته است. در این فیلم مستند ربی هرشل گلوک تعریف می‌کند که یهودیان بریتانیا برای ازدواج خود مقاطعه کرده‌اند. یعنی وقتی زوجین یهودی براساس قوانین یهودیت ازدواج می‌کنند، ازدواج آنها از صبغۀ حقوقی و قانونی نیز برخوردار است و نیازی به ثبت دوبارۀ دفتری آن ندارند.

دولت بریتانیا باید از این فراست برخوردار باشد تا بتواند بر جوّ خشم و اضطراب عمومی که برای سیاه‌نمایی ابعاد مختلف دین اسلام به وجود آمده است غلبه کند. روان ویلیامز، اسقف‌اعظم سابق کنتربری علناً از این ایده که نیازهای حقوقی و مشروع اقلیت‌های مذهبی، به‌ویژه مسلمانان در نظام حقوقی بریتانیا لحاظ شود حمایت می‌کرد.

واقعیت آن است که بریتانیای قرن بیست و یکم مجموعه‌ای از فرهنگ‌های مختلف است؛ آش شله‌قلمکاری است که نظام حقوقی این کشور به آن انسجام بخشیده است. مسئلۀ ازدواج مسلمانان نیز همانند تمام ازدواج تمام انسان‌های دیگر است و وقت آن رسیده که قانون این ازدواج‌ها را به رسمیت بشناسد.

بریتانیا ازدواج مسلمانان را به رسمیت نمی‌پذیرد!

اگر شریعتی بود درباره جنگ سوریه چه راهکاری داشت؟

به گزارش دین‌آنلاین، سمپوزیوم «اکنون، ما و شریعتی» همزمان با زادروز دکتر شریعتی، در روزهای نخست آذرماه برگزار شد. این سمپوزیوم به مناسبت چهلمین سالگرد هجرت دکتر علی شریعتی و با مشارکت طیف وسیعی از شریعتی‌پژوهان برگزار گردید.
 
یوسف اباذری در ابتدای سخنانش خواستار بازگشت به سخنان و واژگان دکتر شریعتی یعنی اصطلاحات سرمایه‌داری و غیرسرمایه‌داری شد و گفت: اصطلاح سنت و مدرنیته امروزه و در دوران ما مد شده است اما در زمان دکتر شریعتی چیز دیگری با عنوان جامعه سرمایه‌داری باب بود. این در حالی است که با مد سنت و مدرنیته ما به هیچ جایی نرسیدیم. کتابهای بسیاری در این باره نوشته و ترجمه شد ولی ما با هیچ کدام از آنها به جایی نرسیدیم. غرب هم با آن به جایی نرسید. بنابراین لازم است که ما  برگردیم.

وی افزود: در تمام این سال‌ها وضعیت جهان وخیم‌تر شده است و دولت‌های به اصطلاح ملی کارهایی را که استعمار فرانسه در الجزایر می‌کرد خودشان انجام می دهند. در این میان شریعتی راهنما و واعظ ماست برای اینکه بفهمیم چه شد و چه باید بکنیم. تغییر در استفاده واژگان سنت و مدرن یکی از همین کارهاست. در زمان گذشته، شریعتی، آل احمد و تعدادی دیگر از نیروهای چپ جزو یکی از جریان های رسمی حاکم بودند که به عنوان راه حل برای مشکلات زمانه بودند.

تعریف شیعه از نظرگاه دکتر شریعتی دیگر موضوعی بود که اباذری بدان پرداخت: از نظر دکتر شریعتی، شیعه به قوم خاصی اطلاق و یا محدود نمی‌شود. به عقیده او، شیعه یعنی کسی که دنبال عدالت و آزادی است. بنابراین حرف‌های افرادی مثل دکتر نصر که می گویند شریعتی طرفدار چه‌گوارا و یا چپ بوده تهمتی بیش نیست. دکتر نصر امروز هم این مغلطه را می‌کند. به عقیده دکتر شریعتی، شیعه یعنی آزادی‌خواهی حسینی و عدالت‌خواهی علوی. بنابراین در دنیا هر کسی که در این راه می کوشد شیعه است.

این استاد دانشگاه تهران در ادامه با بیان اینکه با این تعریف تمایز افرادی مانند کربن، فردید و امثال آنها با دکتر شریعتی مشخص می‌شود، گفت: به عقیده این افراد امامان ما مکتب پررمز و رازی را به ارث بردند و تنها به افراد خاصی هم آن را می دهند. بنابراین امامت درادامه سرّ ایزدی شاهنشاهی است. فاشیست‌های ایرانی مثل سیدجواد طباطبایی هم در ادامه همین راه هستند و این برنامه همان چیزی است که دکتر شریعتی مخالف آن بود و متأسفانه بعد از انقلاب گفتمان افرادی امثال کُربن و فردید ادامه پیدا کرد نه شریعتی.

اباذری در ادامه سخنان خود را به موضوع سوریه کشاند و توضیح داد: با رشد نئولیبرالیسم اقوام به شکل عینی میل به جدا شدن دارند. یکی از دلایل اتفاقات اخیر سوریه هم این بود که دولت برنامه نئولیبرالی را پیاده کرد و یک نوع جنگ داخلی رخ داد. مسئله فقط یک چیز ذهنی نیست. زمانی که سیاست‌های نئولیبرالیسم رخ می‌دهد، افراد فکر می‌کنند که باید به بازار جهانی بپیوندند. بنابراین همانطور که مشاهده می‌کنید وضعیت امروز جهان به مراتب پیچیده‌تر از زمان شریعتی است و ما باید تلاش کنیم که اندیشه شریعتی را بسط دهیم. به عقیده شریعتی، مردم باید سرنوشت خودشان را به دست بگیرند و به طرف عدالت و آزادی بروند. پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، کشورهای غربی و اروپایی بی‌کار ننشستند و سعی کردند جنگ‌هایی را که در آن منطقه رخ می‌داد به خاورمیانه منتقل کنند. در این میان مهم‌ترین چیزی که زاده شد جنگ بین شیعه و سنی بود؛ همان چیزی که غربی‌ها امروز دنبال آن هستند و ما باید به شدت از این جنگ اجتناب کنیم. راه حلی که شریعتی برای وضعیت فعلی دارد این است که به محرومان همه اقوام اعم از سنی، ایزدی و مسیحی کمک کنیم و تنها در این صورت است که شیعه برنده می‌شود وگرنه سناریوی جنگ شیعه و سنی خاص شریعتی و خاص نوع جهان‌بینی او نیست.

وی در پایان گفت: جنگ شیعه و سنی که امروزه اتفاق می افتد چیزی است که عربستان و اسرائیل دنبال آن هستند و ما باید سعی کنیم از آن اجتناب کنیم. البته توجه داشته باشیم که به خاورمیانه هم نباید با نگاه محلی برای سرمایه‌گذاری نگاه کنیم. نگاه امروز ما به سوریه باید نگاه شریعتی‌وارانه باشد. متأسفانه در دوران امروز ما شریعتی بیش از گذشته مظلوم شده است چون افرادی مانند کربن و فردید باب شدند و شریعتی را به کنجی راندند. ما باید برای مسائل و مشکلات امروز راه چاره پیدا کنیم و مواظب باشیم چرا که فاشیزم دمِ در ایستاده است.

اگر شریعتی بود درباره جنگ سوریه چه راهکاری داشت؟

به گزارش دین‌آنلاین، سمپوزیوم «اکنون، ما و شریعتی» همزمان با زادروز دکتر شریعتی، در روزهای نخست آذرماه برگزار شد. این سمپوزیوم به مناسبت چهلمین سالگرد هجرت دکتر علی شریعتی و با مشارکت طیف وسیعی از شریعتی‌پژوهان برگزار گردید.
 
یوسف اباذری در ابتدای سخنانش خواستار بازگشت به سخنان و واژگان دکتر شریعتی یعنی اصطلاحات سرمایه‌داری و غیرسرمایه‌داری شد و گفت: اصطلاح سنت و مدرنیته امروزه و در دوران ما مد شده است اما در زمان دکتر شریعتی چیز دیگری با عنوان جامعه سرمایه‌داری باب بود. این در حالی است که با مد سنت و مدرنیته ما به هیچ جایی نرسیدیم. کتابهای بسیاری در این باره نوشته و ترجمه شد ولی ما با هیچ کدام از آنها به جایی نرسیدیم. غرب هم با آن به جایی نرسید. بنابراین لازم است که ما  برگردیم.

وی افزود: در تمام این سال‌ها وضعیت جهان وخیم‌تر شده است و دولت‌های به اصطلاح ملی کارهایی را که استعمار فرانسه در الجزایر می‌کرد خودشان انجام می دهند. در این میان شریعتی راهنما و واعظ ماست برای اینکه بفهمیم چه شد و چه باید بکنیم. تغییر در استفاده واژگان سنت و مدرن یکی از همین کارهاست. در زمان گذشته، شریعتی، آل احمد و تعدادی دیگر از نیروهای چپ جزو یکی از جریان های رسمی حاکم بودند که به عنوان راه حل برای مشکلات زمانه بودند.

تعریف شیعه از نظرگاه دکتر شریعتی دیگر موضوعی بود که اباذری بدان پرداخت: از نظر دکتر شریعتی، شیعه به قوم خاصی اطلاق و یا محدود نمی‌شود. به عقیده او، شیعه یعنی کسی که دنبال عدالت و آزادی است. بنابراین حرف‌های افرادی مثل دکتر نصر که می گویند شریعتی طرفدار چه‌گوارا و یا چپ بوده تهمتی بیش نیست. دکتر نصر امروز هم این مغلطه را می‌کند. به عقیده دکتر شریعتی، شیعه یعنی آزادی‌خواهی حسینی و عدالت‌خواهی علوی. بنابراین در دنیا هر کسی که در این راه می کوشد شیعه است.

این استاد دانشگاه تهران در ادامه با بیان اینکه با این تعریف تمایز افرادی مانند کربن، فردید و امثال آنها با دکتر شریعتی مشخص می‌شود، گفت: به عقیده این افراد امامان ما مکتب پررمز و رازی را به ارث بردند و تنها به افراد خاصی هم آن را می دهند. بنابراین امامت درادامه سرّ ایزدی شاهنشاهی است. فاشیست‌های ایرانی مثل سیدجواد طباطبایی هم در ادامه همین راه هستند و این برنامه همان چیزی است که دکتر شریعتی مخالف آن بود و متأسفانه بعد از انقلاب گفتمان افرادی امثال کُربن و فردید ادامه پیدا کرد نه شریعتی.

اباذری در ادامه سخنان خود را به موضوع سوریه کشاند و توضیح داد: با رشد نئولیبرالیسم اقوام به شکل عینی میل به جدا شدن دارند. یکی از دلایل اتفاقات اخیر سوریه هم این بود که دولت برنامه نئولیبرالی را پیاده کرد و یک نوع جنگ داخلی رخ داد. مسئله فقط یک چیز ذهنی نیست. زمانی که سیاست‌های نئولیبرالیسم رخ می‌دهد، افراد فکر می‌کنند که باید به بازار جهانی بپیوندند. بنابراین همانطور که مشاهده می‌کنید وضعیت امروز جهان به مراتب پیچیده‌تر از زمان شریعتی است و ما باید تلاش کنیم که اندیشه شریعتی را بسط دهیم. به عقیده شریعتی، مردم باید سرنوشت خودشان را به دست بگیرند و به طرف عدالت و آزادی بروند. پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، کشورهای غربی و اروپایی بی‌کار ننشستند و سعی کردند جنگ‌هایی را که در آن منطقه رخ می‌داد به خاورمیانه منتقل کنند. در این میان مهم‌ترین چیزی که زاده شد جنگ بین شیعه و سنی بود؛ همان چیزی که غربی‌ها امروز دنبال آن هستند و ما باید به شدت از این جنگ اجتناب کنیم. راه حلی که شریعتی برای وضعیت فعلی دارد این است که به محرومان همه اقوام اعم از سنی، ایزدی و مسیحی کمک کنیم و تنها در این صورت است که شیعه برنده می‌شود وگرنه سناریوی جنگ شیعه و سنی خاص شریعتی و خاص نوع جهان‌بینی او نیست.

وی در پایان گفت: جنگ شیعه و سنی که امروزه اتفاق می افتد چیزی است که عربستان و اسرائیل دنبال آن هستند و ما باید سعی کنیم از آن اجتناب کنیم. البته توجه داشته باشیم که به خاورمیانه هم نباید با نگاه محلی برای سرمایه‌گذاری نگاه کنیم. نگاه امروز ما به سوریه باید نگاه شریعتی‌وارانه باشد. متأسفانه در دوران امروز ما شریعتی بیش از گذشته مظلوم شده است چون افرادی مانند کربن و فردید باب شدند و شریعتی را به کنجی راندند. ما باید برای مسائل و مشکلات امروز راه چاره پیدا کنیم و مواظب باشیم چرا که فاشیزم دمِ در ایستاده است.

اگر شریعتی بود درباره جنگ سوریه چه راهکاری داشت؟

آیا تبعیض مذهبی در کمک‌رسانی به زلزله‌زدگان غیرشیعه دخیل بوده است؟

درست وقتی در جاده قدیمی کربلا و حج ایرانیان، از شهرستان کرند غرب(یا دالاهو) به سمت قصرشیرین حرکت می‌کنید، پس از عبور از یک جاده تقریباً سی کیلومتری و پوشیده از جنگل‌های بلوط به شهری سبز و آباد با هوای گرمسیری به نام سرپل ذهاب می‌رسید. سرپل از پررونق‌ترین شهرهای استان کرمانشاه است که روستاهای بسیاری در پیرامون خود دارد و دشت‌های گندم و باغستان‌های میوه آن مشهور است و اقتصاد آن غالباً بر کشاورزی متکی است. در شهر سرپل و روستاهای اطراف آن، مردمان شیعه، اهل سنت و اهل حق زندگی می‌کنند. بنابر آمارهای رسمی، اکثریت جمعیت در منطقه سرپل ذهاب از آن شیعیان است ولی شمار پیروان اهل حق و اهل تسنن بسیار چشمگیر است و شاید شبیه این ترکیب جمعیتی را نتوان در جایی دیگر از کشور یافت.

مردمان سه مذهب قرن‌هاست که بدون هیچ اصطکاک و تنشی در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند. آنان با یکدیگر ارتباطات و مناسبات گسترده‌ای دارند، برای معتقدات یکدیگر احترام قائلند، در برخی مراسم مذهبی یکدیگر شرکت می‌کنند، از غذاهای نذری یکدیگر می‌خورند و غالباً بدون آنکه از مفاهیم جدیدی مثل مدارای مذهبی مطلع باشند، به‌صورت شگفتی به آن باور دارند و عمل می‌کنند.(سرپل ذهاب از این لحاظ می‌تواند موضوع مطالعات جامعه‌شناختی و دین‌شناختی قرار گیرد. در واقع، موضوع شایان تحقیق این است که علل و اسباب مدارای مذهبی در این منطقه چیست و چه عواملی و چگونه مردمان سرپل ذهاب را اینچنین مداراگرایانه کنار یکدیگر جای داده است.)

چند روز پیش که بعد از چهار ماه و این بار از سر ضرورت و برای کمک به زلزله‌زدگان وارد شهر سرپل ذهاب و روستاهای اطراف شدم، به نظرم رسید که سراغ روستاهایی بروم که از شهر دورند و شاید کمتر کمک به آنجا رسیده. با یک وانت حاوی اجناس مختلف راهی روستاهای دشت ذهاب شدم. روستاهای دشت ذهاب در جنگ هشت ساله به‌ناچار تخلیه شده بودند و در تیررس دشمن بودند. اهالی آنها غالباً اهل سنت و اهل حقند. در میان این روستاها به روستای سنی‌نشین تپانی رسیدم. روستاهای دیگری را نیز رفتم و دیدم و با مردم گفت‌وگو کردم و تسلیت گفتم. محرومیت، فقر و درماندگی رفاهی در این مناطق بسیار مشهود است. در واقع، وضعیت مالی و رفاهی بخشی از این مردم چندان تفاوتی با وضعیت پیش از زلزله ندارد. آنها گویی فراموش‌شدگان این مرز و بومند و بعضی نیز چیزی نداشته‌اند که حتی با زلزله از دست بدهند. دردناک بود که برخی از این مردم از زلزله به‌عنوان یک فرصت برای مطرح شدن نام دیارشان و توجه مسئولان به آن یاد می‌کردند. هرچند این مردم همواره محروم بوده‌اند، من آینده سخت‌تری را برای آنها پیش‌بینی می‌کنم زیرا زلزله مشاغل بسیاری را در منطقه از بین برده و دست‌کم تا چند ماه همان وضعیت نیم‌بند اقتصادی منطقه هم به نقطه پیش از زلزله بازنمی‌گردد و منطقه شاهد بی‌کاری گسترده‌تری خواهد شد. مسائل رفاهی و بهداشتی نیز با توجه به فصل سرمای در پیش، بسیار آنها را آزار خواهد داد.

در این میان، برخی رسانه‌ها و تحلیل‌گران در چند روز گذشته از وجود تبعیض مذهبی در توزیع کمک‌های مردمی و دولتی به زلزله‌زدگان خبر دادند. آنها آشکارا گفتند که به زلزله‌زدگان سنی و اهل حق به دلایل مذهبی رسیدگی نشده است. این موضوع در شبکه‌های مجازی انعکاس وسیعی یافت. در این چند روز، سعی کردم تا در این‌باره نیز تحقیق کنم. بنابر تحقیقات و مشاهدات میدانی در منطقه، باید اذعان بدهم که این اخبار و تحلیل‌ها به هیچ روی صحت ندارند و اگر تبعیضی در میان هست تنها به دلایلی مانند دوری روستاهای غیرشیعه از شهر سرپل ذهاب و دیگر شهرهاست. مشکل نداشتن جاده و راه مناسب و فقر دستگاه‌های امدادی از نظر خودرویی و نیروی انسانی و نداشتن برنامه حساب شده و کارآ و کارساز عامل اصلی کاستی‌ها بوده است. مسلم است که وجود این مشکلات نمی‌تواند قصور دستگاه‌های دولتی را توجیه کند؛ ولی چنین نیست که تبعیض مذهبی مانع کمک رسانی شده باشد. در میان روستاهای سرپل ذهاب، برخی روستاهای شیعه‌نشین نیز هستند که همچون این روستاها نتوانسته‌اند کمکی برابر با کمک شهرنشینان دریافت کنند. در واقع اگر نیک بنگریم، نه فقط سنی و اهل حق بلکه به همه مردم این منطقه کم لطفی شده و علت آن همان است که ذکر گشت. و این کم لطفی ریشه‌دار است و این منطقه و مناطق مشابه آن در نقاط دیگر کشور، همواره با بی‌توجهی روبه‌رو بوده‌اند یا چوب کمبود بودجه کشور را خورده‌اند و از اولویت خارج شده‌اند. متأسفانه در کشور ما به دلایلی بیشتر به نقاط مرکزی و شهرهای بزرگ و مشهور رسیدگی می‌گردد و بیشتر امکانات کشور در آنجا خرج می‌شود.

در رابطه با جامعه اهل سنت ایران، آنچه شایان توجه و رسیدگی بیشتر است، نه تبعیض در توزیع کمک‌های مردمی و دولتی به زلزله‌زدگان بلکه تبعیض‌هایی دیگر و مهم‌تر است؛ از جمله اکراه مسئولان دولتی از واگذاری پستهای بالای دولتی و حکومتی به اهل سنت. شاید اگر این کاستی رفع گردد، مانع بروز شایعاتی از قبیل تبعیض مذهبی در تقسیم کمک به زلزله‌زدگان شود و به امنیت پایدار کشور مدد برساند. درباره جامعه اهل حق، قضیه اندکی بغرنج‌تر است. مذهب این جامعه ایرانی که در سراسر کشور چند میلیون جمعیت دارد، ظاهراً جزو هیچ‌یک از مذاهبی که در قانون اساسی ذکر گشته، نیست و بسیاری از مردمان اهل حق سال‌هاست که مدعی‌اند در معرض تبعیض‌های سیستماتیک قرار دارند.
 

آیا تبعیض مذهبی در کمک‌رسانی به زلزله‌زدگان غیرشیعه دخیل بوده است؟

درست وقتی در جاده قدیمی کربلا و حج ایرانیان، از شهرستان کرند غرب(یا دالاهو) به سمت قصرشیرین حرکت می‌کنید، پس از عبور از یک جاده تقریباً سی کیلومتری و پوشیده از جنگل‌های بلوط به شهری سبز و آباد با هوای گرمسیری به نام سرپل ذهاب می‌رسید. سرپل از پررونق‌ترین شهرهای استان کرمانشاه است که روستاهای بسیاری در پیرامون خود دارد و دشت‌های گندم و باغستان‌های میوه آن مشهور است و اقتصاد آن غالباً بر کشاورزی متکی است. در شهر سرپل و روستاهای اطراف آن، مردمان شیعه، اهل سنت و اهل حق زندگی می‌کنند. بنابر آمارهای رسمی، اکثریت جمعیت در منطقه سرپل ذهاب از آن شیعیان است ولی شمار پیروان اهل حق و اهل تسنن بسیار چشمگیر است و شاید شبیه این ترکیب جمعیتی را نتوان در جایی دیگر از کشور یافت.

مردمان سه مذهب قرن‌هاست که بدون هیچ اصطکاک و تنشی در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند. آنان با یکدیگر ارتباطات و مناسبات گسترده‌ای دارند، برای معتقدات یکدیگر احترام قائلند، در برخی مراسم مذهبی یکدیگر شرکت می‌کنند، از غذاهای نذری یکدیگر می‌خورند و غالباً بدون آنکه از مفاهیم جدیدی مثل مدارای مذهبی مطلع باشند، به‌صورت شگفتی به آن باور دارند و عمل می‌کنند.(سرپل ذهاب از این لحاظ می‌تواند موضوع مطالعات جامعه‌شناختی و دین‌شناختی قرار گیرد. در واقع، موضوع شایان تحقیق این است که علل و اسباب مدارای مذهبی در این منطقه چیست و چه عواملی و چگونه مردمان سرپل ذهاب را اینچنین مداراگرایانه کنار یکدیگر جای داده است.)

چند روز پیش که بعد از چهار ماه و این بار از سر ضرورت و برای کمک به زلزله‌زدگان وارد شهر سرپل ذهاب و روستاهای اطراف شدم، به نظرم رسید که سراغ روستاهایی بروم که از شهر دورند و شاید کمتر کمک به آنجا رسیده. با یک وانت حاوی اجناس مختلف راهی روستاهای دشت ذهاب شدم. روستاهای دشت ذهاب در جنگ هشت ساله به‌ناچار تخلیه شده بودند و در تیررس دشمن بودند. اهالی آنها غالباً اهل سنت و اهل حقند. در میان این روستاها به روستای سنی‌نشین تپانی رسیدم. روستاهای دیگری را نیز رفتم و دیدم و با مردم گفت‌وگو کردم و تسلیت گفتم. محرومیت، فقر و درماندگی رفاهی در این مناطق بسیار مشهود است. در واقع، وضعیت مالی و رفاهی بخشی از این مردم چندان تفاوتی با وضعیت پیش از زلزله ندارد. آنها گویی فراموش‌شدگان این مرز و بومند و بعضی نیز چیزی نداشته‌اند که حتی با زلزله از دست بدهند. دردناک بود که برخی از این مردم از زلزله به‌عنوان یک فرصت برای مطرح شدن نام دیارشان و توجه مسئولان به آن یاد می‌کردند. هرچند این مردم همواره محروم بوده‌اند، من آینده سخت‌تری را برای آنها پیش‌بینی می‌کنم زیرا زلزله مشاغل بسیاری را در منطقه از بین برده و دست‌کم تا چند ماه همان وضعیت نیم‌بند اقتصادی منطقه هم به نقطه پیش از زلزله بازنمی‌گردد و منطقه شاهد بی‌کاری گسترده‌تری خواهد شد. مسائل رفاهی و بهداشتی نیز با توجه به فصل سرمای در پیش، بسیار آنها را آزار خواهد داد.

در این میان، برخی رسانه‌ها و تحلیل‌گران در چند روز گذشته از وجود تبعیض مذهبی در توزیع کمک‌های مردمی و دولتی به زلزله‌زدگان خبر دادند. آنها آشکارا گفتند که به زلزله‌زدگان سنی و اهل حق به دلایل مذهبی رسیدگی نشده است. این موضوع در شبکه‌های مجازی انعکاس وسیعی یافت. در این چند روز، سعی کردم تا در این‌باره نیز تحقیق کنم. بنابر تحقیقات و مشاهدات میدانی در منطقه، باید اذعان بدهم که این اخبار و تحلیل‌ها به هیچ روی صحت ندارند و اگر تبعیضی در میان هست تنها به دلایلی مانند دوری روستاهای غیرشیعه از شهر سرپل ذهاب و دیگر شهرهاست. مشکل نداشتن جاده و راه مناسب و فقر دستگاه‌های امدادی از نظر خودرویی و نیروی انسانی و نداشتن برنامه حساب شده و کارآ و کارساز عامل اصلی کاستی‌ها بوده است. مسلم است که وجود این مشکلات نمی‌تواند قصور دستگاه‌های دولتی را توجیه کند؛ ولی چنین نیست که تبعیض مذهبی مانع کمک رسانی شده باشد. در میان روستاهای سرپل ذهاب، برخی روستاهای شیعه‌نشین نیز هستند که همچون این روستاها نتوانسته‌اند کمکی برابر با کمک شهرنشینان دریافت کنند. در واقع اگر نیک بنگریم، نه فقط سنی و اهل حق بلکه به همه مردم این منطقه کم لطفی شده و علت آن همان است که ذکر گشت. و این کم لطفی ریشه‌دار است و این منطقه و مناطق مشابه آن در نقاط دیگر کشور، همواره با بی‌توجهی روبه‌رو بوده‌اند یا چوب کمبود بودجه کشور را خورده‌اند و از اولویت خارج شده‌اند. متأسفانه در کشور ما به دلایلی بیشتر به نقاط مرکزی و شهرهای بزرگ و مشهور رسیدگی می‌گردد و بیشتر امکانات کشور در آنجا خرج می‌شود.

در رابطه با جامعه اهل سنت ایران، آنچه شایان توجه و رسیدگی بیشتر است، نه تبعیض در توزیع کمک‌های مردمی و دولتی به زلزله‌زدگان بلکه تبعیض‌هایی دیگر و مهم‌تر است؛ از جمله اکراه مسئولان دولتی از واگذاری پستهای بالای دولتی و حکومتی به اهل سنت. شاید اگر این کاستی رفع گردد، مانع بروز شایعاتی از قبیل تبعیض مذهبی در تقسیم کمک به زلزله‌زدگان شود و به امنیت پایدار کشور مدد برساند. درباره جامعه اهل حق، قضیه اندکی بغرنج‌تر است. مذهب این جامعه ایرانی که در سراسر کشور چند میلیون جمعیت دارد، ظاهراً جزو هیچ‌یک از مذاهبی که در قانون اساسی ذکر گشته، نیست و بسیاری از مردمان اهل حق سال‌هاست که مدعی‌اند در معرض تبعیض‌های سیستماتیک قرار دارند.
 

آیا تبعیض مذهبی در کمک‌رسانی به زلزله‌زدگان غیرشیعه دخیل بوده است؟

سیر تکاملی دین

قصد من آن بوده که دانش عصب‌شناسیِ مرتبط با تکامل مغز را با اطلاعاتی که از دیرباز دربارۀ رفتار انسان‌تباران در دست داشته‌ایم تلفیق کنم. در نهایت به این نتیجه رسیدم که احتمالاً خاستگاه تفکّر بشر دربارۀ خدایان را می‌توان در آن دسته از تکامل‌های مغز که حدود 35هزار سال پیش رخ داده ردیابی کرد.

همچنین در این دوره برای نخستین بار شاهد دفن جنازه‌ها به همراه بت‌ها هستیم که نشان می‌دهد مردمان آن زمان به جهان پس از مرگ اعتقاد داشته‌اند. در آن زمان بشر این توانایی را به دست آورد تا دربارۀ گذشته و آیندۀ خود به تفکّر بپردازد. روان‌شناسان از این اتّفاق تحت عنوان شکل‌گیریِ «حافظۀ خودزندگی‌نامه‌ای» یاد می‌کنند.

به دست آوردن حافظۀ خودزندگی‌نامه‌ای به بشر این امکان را داد تا بتواند به طور کامل و برای نخستین بار درک کند که سرنوشت او به مرگ منتهی خواهد شد. لذا ما با رویارویی با این واقعیت، برای خود جهان آخرتی ساختیم تا دیگر مرگ پایان کار‌مان نباشد. جهان آخرت جایی بود که درگذشتگان و نیاکان ما در آن به سر می‌بردند و خواب‌هایی که دربارۀ نیاکانمان می‌دیدیم شاهدی بر وجود جهان آخرت بود.

بدین ترتیب بود که سنّت پرستش نیاکان آغاز شد، با این فرض که نیاکان درگذشته‌مان می‌توانند به ما کمک کنند. احتمالاً در فاصلۀ 35هزار سال پیش تا ده‌هزار سال پیش که آغاز انقلاب کشاورزی بوده، نیاکان‌پرستی شکل اصلیِ دین بشر بوده است.

وقتی مردم به کِشت گیاهان، رام کردن حیوانات و سکنی گزیدن بر روی زمین روی آوردند، دیگر مجبور نبودند همانند زمان کوچ‌نشینی، بستگان خود را در هر جایی که از دنیا رفته بودند دفن کنند. از آن به بعد بستگانشان را زیر خانۀ خود دفن کردند. در بعضی از موارد جمجمۀ درگذشتگان خود را در خانه در معرض دید قرار می‌دادند.

اندکی بعد مردم شروع به زندگی در روستاها و سپس شهرک‌ها و در نهایت شهرها کردند. هر یک از گروه‌های «شکارچی‌گردآورندگان» نیاکان خود را برای پرستش داشتند و لذا با افزایش وسعت شهرها، سلسله‌مراتبی در میان نیاکان به وجود آمد و بعضی از آنها مهم‌تر از بعضی دیگر قلمداد می‌شدند.

در نهایت معدودی از نیاکان که بسیار مهم‌تر از بقیه بودند جایگاه خدایی پیدا کردند. احتمالاً زمان وقوع این اتّفاق حدود 6500 سال پیش بوده است. این خاستگاه خدایان و ادیان نوین بود.

درست همان‌طور که ژنوم ما از دی‌ان‌ای تشکیل شده که هزاران و میلیون‌ها سال پیش وارد ژنوم شده است، مغز ما نیز کارکردهایی باستانی و کهن دارد. شاید بتوانیم با شناخت بهتر از خاستگاه تکاملی این کارکردها نوع بشر را ارتقا بخشیم.

سیر تکاملی دین

قصد من آن بوده که دانش عصب‌شناسیِ مرتبط با تکامل مغز را با اطلاعاتی که از دیرباز دربارۀ رفتار انسان‌تباران در دست داشته‌ایم تلفیق کنم. در نهایت به این نتیجه رسیدم که احتمالاً خاستگاه تفکّر بشر دربارۀ خدایان را می‌توان در آن دسته از تکامل‌های مغز که حدود 35هزار سال پیش رخ داده ردیابی کرد.

همچنین در این دوره برای نخستین بار شاهد دفن جنازه‌ها به همراه بت‌ها هستیم که نشان می‌دهد مردمان آن زمان به جهان پس از مرگ اعتقاد داشته‌اند. در آن زمان بشر این توانایی را به دست آورد تا دربارۀ گذشته و آیندۀ خود به تفکّر بپردازد. روان‌شناسان از این اتّفاق تحت عنوان شکل‌گیریِ «حافظۀ خودزندگی‌نامه‌ای» یاد می‌کنند.

به دست آوردن حافظۀ خودزندگی‌نامه‌ای به بشر این امکان را داد تا بتواند به طور کامل و برای نخستین بار درک کند که سرنوشت او به مرگ منتهی خواهد شد. لذا ما با رویارویی با این واقعیت، برای خود جهان آخرتی ساختیم تا دیگر مرگ پایان کار‌مان نباشد. جهان آخرت جایی بود که درگذشتگان و نیاکان ما در آن به سر می‌بردند و خواب‌هایی که دربارۀ نیاکانمان می‌دیدیم شاهدی بر وجود جهان آخرت بود.

بدین ترتیب بود که سنّت پرستش نیاکان آغاز شد، با این فرض که نیاکان درگذشته‌مان می‌توانند به ما کمک کنند. احتمالاً در فاصلۀ 35هزار سال پیش تا ده‌هزار سال پیش که آغاز انقلاب کشاورزی بوده، نیاکان‌پرستی شکل اصلیِ دین بشر بوده است.

وقتی مردم به کِشت گیاهان، رام کردن حیوانات و سکنی گزیدن بر روی زمین روی آوردند، دیگر مجبور نبودند همانند زمان کوچ‌نشینی، بستگان خود را در هر جایی که از دنیا رفته بودند دفن کنند. از آن به بعد بستگانشان را زیر خانۀ خود دفن کردند. در بعضی از موارد جمجمۀ درگذشتگان خود را در خانه در معرض دید قرار می‌دادند.

اندکی بعد مردم شروع به زندگی در روستاها و سپس شهرک‌ها و در نهایت شهرها کردند. هر یک از گروه‌های «شکارچی‌گردآورندگان» نیاکان خود را برای پرستش داشتند و لذا با افزایش وسعت شهرها، سلسله‌مراتبی در میان نیاکان به وجود آمد و بعضی از آنها مهم‌تر از بعضی دیگر قلمداد می‌شدند.

در نهایت معدودی از نیاکان که بسیار مهم‌تر از بقیه بودند جایگاه خدایی پیدا کردند. احتمالاً زمان وقوع این اتّفاق حدود 6500 سال پیش بوده است. این خاستگاه خدایان و ادیان نوین بود.

درست همان‌طور که ژنوم ما از دی‌ان‌ای تشکیل شده که هزاران و میلیون‌ها سال پیش وارد ژنوم شده است، مغز ما نیز کارکردهایی باستانی و کهن دارد. شاید بتوانیم با شناخت بهتر از خاستگاه تکاملی این کارکردها نوع بشر را ارتقا بخشیم.

سیر تکاملی دین

مسئله شر و تحلیل “جیمز کلارک”

بنا به اذعان برخی از طرفداران نظریه تکامل، این نظریه به نحوی مضاعف، چالشی را پیش روی خیر بودن[1] خدا قرار می‌دهد. چارلز داروین[2] می‌نویسد: ما طبیعت را با دید زیبا مشاهده می‌کنیم و معمولاً می‌بینیم که غذاهای زیادی برای ما وجود دارد، اما از این نکته غافل هستیم که همان پرندگانی که به زیبایی در اطراف ما آواز می‌خوانند، زندگی‌شان در گرو حشرات است و دائم در حال از بین بردن زندگی (دیگرانی) هستند و یا موجوداتی که دائماً در حال شکار کردن موجودات دیگر هستند. ما از این نکته غافل هستیم که اگر هم اینک غذا فراوان وجود دارد، در تمامی فصول سال و در تمامی سال‌ها بدینگونه نیست. (Darwin, 1859:49)

داروین به این نتیجه رسید که در واقع طبیعت با موجوداتش که دندان‌ها و پنجه‌های سرخ شده از خون دارند، بسیار بیرحمانه رفتار می‌کند. وی فراگرفت که نوزادان زیادی به این دنیا چشم باز می‌کنند، درحالی‌که برای همه آن‌ها، جا وجود ندارد و لذا تنازع برای دستیابی به منابع کمیاب، چیزی است که محیط پیرامون ما را شکل می‌دهد. بنابراین چالش برانگیز است که خدایی با مشخصات خدای ادیان ابراهیمی را ماورای این طبیعت وحشی ببینیم. داروین می‌نویسد: خدایی که از منظر عقلِ محدود ما قادر بی‌پایان و رحمت‌بخش بی‌منتهاست، چگونه علی‌رغم قدرت و علم خود می‌تواند اجازه بدهد که میلیون‌ها و میلیون‌ها گونه از حیوانات بدین فلاکت و رنج در طی سالیان متمادی هلاک شده و از بین بروند. (1958:13).

داروین به صراحت با تکیه بر نظریه تکامل، باب جدیدی را برای طرح مسئله شر می‌گشاید. طبق تلقی متداول؛ یک قادر مطلق[3]، دانای مطلق[4] و خیر محض[5]، به هیچ عنوان نباید اجازه بدهد که ما شاهد دنیایی باشیم که مرتّب در حال مرگ و نابودی است، با تمامی آفت‌ها و غارتگری‌ها، گرسنگی و خطراتی همچون مار و … [6]. طبق این تلقی یک خالق قادر، باید یک مکان با نشاط و آرام و عاری از خطرات بوجود آورد. لذا با این اوصاف چگونه یک شخص می‌تواند دین‌دار باقی بماند، درحالی‌که در محیط اطرافمان شاهد این همه شر و بدی هستیم؟. این سوالی است که جیمز کلارک به تحلیل و بررسی آن می‌پردازد.

کلارک می‌گوید تئودیسه‌هایی ارائه شده است وبسیاری از الهیدانان در این باب نظریاتی داده‌اند که چرا خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض اجازه می‌دهد شر وجود داشته باشد؛ اما تمامی آن‌ها (تئودیسه‌های ارائه شده) کارآمد نیستند، به خصوص هنگامی که در مورد بلایای طبیعی[7] به کار می‌روند. او معتقدست که به نظر می‌رسد خدای قادر و دانا و مهربان دلیل کاملاً خوبی برای اجازه دادن به شر و بدی در دنیا دارد. (Clark:74)

ایده دفاع مبتنی بر اختیار[8] این مطلب را عنوان می‌کنند که خدا با اجازه دادن به شر این امکان را در اختیار انسان‌ها می‌گذارد، تا بتوانند به اختیار خود انتخاب کنند. بدون داشتن قدرت تصمیم‌گیری، انسان‌ها دیگر از فضیلتی برخوردار نخواهند بود و مرتبه‌شان تا مرتبه حیوانات تنزّل می‌یابد. (planting:165) اگر دفاع مبتنی بر اختیار درست باشد، بسیاری از مسائل مربوط به رنج و سختی انسان‌ها جواب داده می‌شود. اما این نظریه در مورد بلایای طبیعی که انسان در آن نقشی ندارد کارساز نیست. بلایای طبیعی از قوانین طبیعی نشات می‌گیرد و به نظر می‌رسد که در ساختار جهان قرار داده شده است.

امیدبخش‌ترین نظریه در این باب، نظریه پرورش روح[9] است. ((Augustine,1961 این ایده، نظریه اختیار در خصوص شر اخلاقی[10] را با این دیدگاه که ذات انسان پایین‌تر از حد کمال است، تجمیع می‌کند. در شکل سنّتی و بنا به دیدگاه آگوستین، انسان‌ها کامل و عاری از عیب (اما با اختیار) خلق شده‌اند و در بهشت قرار داده شدند. اینکه چگونه یک انسان در این شرایط و با این ویژگی می‌تواند سقوط کند یک معماست. اما اگر انسان‌ها کامل نباشند و در بهشت قرار داده نشده باشند، در آن‌صورت شکست و سقوط وی اجتناب ناپذیر است. به چه دلیل خدا انسان را در سر راه خطر قرار داد؟ بر طبق این نظریه، مواجه کردن با خطرات، تنها راهی است که خدا می‌توانست هدف خود را برای بشریت به انجام برساند؛ (بنا به تفکّر مسیحی) اینکه به اختیار خود به فرزندی خدا درآیند. بلایای طبیعی یک میدان آزمایشی است که در آن انسان‌ها می‌توانند فضیلت‌هایی همچون صبر، شجاعت و بخشندگی را تمرین کنند. لذا این بلایا وسیله‌ای هستند تا انسان‌ها وارثان حیات ابدی شوند.

با این وجود این نظریه نیز زمانی کارساز است که بدانیم در طول تاریخِ حیات بر رویِ کره زمین، انسان‌ها در بخش عمده‌ای از آن بوده‌اند؛ درحالیکه می‌بینیم بسیاری از بلایای طبیعی، و همچنین رنج و زجر کشیدن موجودات جاندار، قبل از اینکه انسان‌های اولیه وارد صحنه شوند، همچنان بوده است. این رنج و عذاب‌ها نمی‌توانند بخشی از فرایند روح پرور انسان‌ها باشند.

کلارک اذعان می‌دارد؛ شاید بتوان گفت در حقیقت حیوانات رنج و شکنجه نمی‌شوند، و یا گفت که رنج کشیدن حیوانات بخش غیرقابل اجتنابی از قاعده و قانون متعالی است که خدا برای جهان در نظر گرفته است. شاید بتوان گفت تمامی شر و بدی که در دنیا مشاهده می‌شود مربوط به شیطان و دارودسته‌اش می‌باشد. شاید، شاید و شایدهای بسیار. اما واقعیت این است که ما نمی‌دانیم که خدا چرا این دنیا را بدین شکل آفریده است. فرض کنید که یک دین‌دار نداند که چرا خدا به شر و بدی اجازه داده است که در دنیا وجود داشته باشد. آیا اینکه نداند برای چه شر و بدی وجود دارد؛ آیا باید بر ایمان و اعتقاد او تأثیر بگذارد؟ بگذارید این مسئله را با مثال مشکل‌آفرینی در فیزیک ذرات بنیادی[11] بررسی کنیم. مشهور است که فیزیک کوانتوم[12] و نظریه نسبیت عام[13] با یکدیگر سازگار نیستند. بزرگ‌ترین دست‌یافت‌های فیزیک در قرن بیستم یعنی کوانتوم و نسبیت عام با یکدیگر همخوانی ندارند. کلارک می‌گوید سؤال اینجاست؛ حال که این دو با یکدیگر سازگار نیستند، آیا فیزیکدانان باید یکی از آنها را رها کنند؟ یا اینکه باید در این نگرانی باشند که کدام یک از این دو نظریه غلط است؟ و یا اینکه به امید نظریه کامل‌تر و بهتری باشند که در بردارنده هر دو نظریه باشد؟. در این خصوص برخی از فیزیکدانان نگران هستند اما بسیاری از آن‌ها امید آن دارند که دانشمندی بزرگتر از اینشتین و یا نیوتن خواهد توانست که این دو نظریه را با یکدیگر تلفیق کند. برخی نیز بر این باورند که ما به پایانِ محدوده درک و شناخت بشری[14] رسیده‌ایم و هرگز قادر نخواهیم بود که این دو نظریه را سازگار کنیم. در هر صورت بهترین رویکرد این است که شخص هر دو نظریه را پذیرفته و بداند که جهان منطقی است و راه‌حلی که هنوز مشخص نیست، وجود دارد. برخی از فیزیکدانان نیز هستند که هر دو نظریه را رد می‌کنند و می‌گویند که این دو نظریه هردو با هم نمی‌توانند درست باشند. برخی از آن‌ها عنوان می‌کنند که نظریه کوانتوم “واقعیتی” را عنوان می‌کند که ما به هیچ عنوان نمی‌توانیم ببینیم، یا بشنویم یا حس کنیم، لذا به احتمال زیاد این اشتباه است. این دسته از فیزیکدانان این نظریات را تنها به عنوان وسیله‌ای برای پیش‌بینی برخی از پدیده‌ها به کار می‌برند و اعتقادی به واقعی بودن آن‌ها ندارند.

کلارک می‌گوید؛ به نظر نمی‌رسد که چهارچوب قطعی و منظمی وجود داشته باشد که به ما بگوید در این شرایط چگونه باید رفتار کرد، از نظر من هر سه دیدگاه که در بالا ذکر شد منطقی هستند. هیچ یک از این سه دیدگاه بهینه نیستند، اما ما نیز در یک موقعیت بهینه قرار نداریم. اطلاعات محدود است، شهود افراد با یکدیگر متفاوت است و در خصوص اعتقادات، افراد سیاست‌های مختلفی با یکدیگر دارند. فیزیکدانان بهترین تلاش خود را می‌کنند تا بهترین قضاوت را در این خصوص داشته باشند و همواره این احتمال را می‌دهند که ممکن است در اشتباه باشند.

در خصوص بحث دین و شر و بلایای طبیعی، موقعیت الهیدانان نیز بدین گونه است. برخی از آن‌ها به این امید هستند که دست آخر شخصی خواهد آمد که توضیح کامل و جامعی در خصوص وجود شر در دنیا داشته باشد. برخی نیز بر این باورند که ما به لبه محدوده درکِ علم و دانش رسیده‌ایم و هرگز نمی‌توانیم این مسئله را (در این دنیا) درک و حل کنیم؛ این افراد بر این باور هستند که فهمیدن هدف خدا، کاملاً خارج از محدوده فهم و قدرت عقلی ما می‌باشد. برخی دیگر نیز یافته‌های علمی را رد می‌کنند (مانند خلقت‌گرایان زمین جوان[15])، برخی دیگر نیز دین و ایمان خود را از دست می‌دهند.

کلارک تاکید می‌کند که چهارچوب جامعی در دست نیست که به ما بگوید در این موقعیت چه کار باید بکنیم. هیچیک از این موضع‌ها بهینه نیستند ولی ما هم در یک موقعیت ایده‌آل قرار نداریم. باید در این باب تلاش خود را بکنیم که بهترین موضع را اتخاذ کنیم. وی بر این باورست؛ که یک بسته کامل اعتقادی که در بردارنده همه جنبه‌ها باشد در این زمینه وجود ندارد. یک معتقد واقعی به ایمان خود همچنان ادامه می‌دهد و بر این باور است که خداوند حکیم هدف خاصی را در این خصوص دنبال می‌کند. (Clark:75-76) هدفی که هنوز به حکمت آن پی نبرده‌ایم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلقت‌گرایان زمین جوان معتقدند توضیحات علمی‌شان در خصوصِ خلقت با داستانی که در تورات نقل شده است همخوانی دارد؛ و لذا بر این باور هستند که زمین، جوان است و چیزی در حدود شش الی ده هزار سال دارد و شکل حاضر خود را از طریق سلسله خلقت‌های معجزه آسا و سپس فرآیندهای ویران‌بار مانند سیل و زلزله به‌دست آورده است. خدا زمین را فرش کرد و سپس موجودات مختلف را در آن بوجود آورد و سپس زلزله‌ها کوه‌ها را پدید آوردند و سیلاب‌ها دره‌ها را. اینکه زمین سالخورده به نظر می‌رسد تنها برای گمراه کردن بی‌اعتقادان است. یک معتقد واقعی می‌تواند بنا به گفته‌های تورات و همچنین ایمان خود دریابد که زمین در دوران کودکی خود به سر می‌برد. فرایندی که زمین را بوجود آورد – معجزه و فرآیندهای ویران بار– به یک‌باره و با شدّت بودند؛ خدا در ابتدا همه‌چیز را از هیچ بوجود آورد و سپس فرایندهای مهلک، این چیزهای خلق شده را به چیزهایی که امروزه می‌بینیم تغییر شکل دادند. این خلقت‌گرایان زمین جوان، یکنواخت‌گرایی uniformitarianism(دیدگاهی که عنوان می‌کند فرآیندهای آرام مانند رسوب و خوردگی، زمین را شکل داده‌اند.) و همچنین نظریه تکامل  را رد می‌کنند. آن‌ها به فرایندهای ویران‌بار اعتقاد دارند که زمین را شکل داده‌است (مانند طوفان نوح).
 

ارجاعات:

[1] دکتری فلسفه دین (saadi.kalam82@gmail.com)

[2] goodness

[3] Charles Darwin

[4] Omnipotence

[5] omniscience

[6] perfect goodness

[7] theodicies

[8] natural evil

[9] free will theodicy

[10] the soul-making theodicy

[11] moral evil

[12] fundamental physics

[13] quantum theory

[14] general theory of relativity

[15] limit of human cognition

[16] Young Earth Creationism

 

منابع:

Augustine,Saint, (1961). Confessions. Trans. Edward Pusey. New York: MacmillanClark, Kelly James (2014). Religion and the Sciences of Origins: Historical and Contemporary Discussions. New York, NY: Palgrave MacmillanDarwin,Charles, (1859).On the Origin of Species by Means of Natural Selection. London: John Murray.Darwin,Charles, (1958). The Autobiography of Charles Darwin. London: Collins.Plantinga,Alvin, (1974). The Nature of Necessity. Oxford: Clarendon Press.

مسئله شر و تحلیل “جیمز کلارک”

بنا به اذعان برخی از طرفداران نظریه تکامل، این نظریه به نحوی مضاعف، چالشی را پیش روی خیر بودن[1] خدا قرار می‌دهد. چارلز داروین[2] می‌نویسد: ما طبیعت را با دید زیبا مشاهده می‌کنیم و معمولاً می‌بینیم که غذاهای زیادی برای ما وجود دارد، اما از این نکته غافل هستیم که همان پرندگانی که به زیبایی در اطراف ما آواز می‌خوانند، زندگی‌شان در گرو حشرات است و دائم در حال از بین بردن زندگی (دیگرانی) هستند و یا موجوداتی که دائماً در حال شکار کردن موجودات دیگر هستند. ما از این نکته غافل هستیم که اگر هم اینک غذا فراوان وجود دارد، در تمامی فصول سال و در تمامی سال‌ها بدینگونه نیست. (Darwin, 1859:49)

داروین به این نتیجه رسید که در واقع طبیعت با موجوداتش که دندان‌ها و پنجه‌های سرخ شده از خون دارند، بسیار بیرحمانه رفتار می‌کند. وی فراگرفت که نوزادان زیادی به این دنیا چشم باز می‌کنند، درحالی‌که برای همه آن‌ها، جا وجود ندارد و لذا تنازع برای دستیابی به منابع کمیاب، چیزی است که محیط پیرامون ما را شکل می‌دهد. بنابراین چالش برانگیز است که خدایی با مشخصات خدای ادیان ابراهیمی را ماورای این طبیعت وحشی ببینیم. داروین می‌نویسد: خدایی که از منظر عقلِ محدود ما قادر بی‌پایان و رحمت‌بخش بی‌منتهاست، چگونه علی‌رغم قدرت و علم خود می‌تواند اجازه بدهد که میلیون‌ها و میلیون‌ها گونه از حیوانات بدین فلاکت و رنج در طی سالیان متمادی هلاک شده و از بین بروند. (1958:13).

داروین به صراحت با تکیه بر نظریه تکامل، باب جدیدی را برای طرح مسئله شر می‌گشاید. طبق تلقی متداول؛ یک قادر مطلق[3]، دانای مطلق[4] و خیر محض[5]، به هیچ عنوان نباید اجازه بدهد که ما شاهد دنیایی باشیم که مرتّب در حال مرگ و نابودی است، با تمامی آفت‌ها و غارتگری‌ها، گرسنگی و خطراتی همچون مار و … [6]. طبق این تلقی یک خالق قادر، باید یک مکان با نشاط و آرام و عاری از خطرات بوجود آورد. لذا با این اوصاف چگونه یک شخص می‌تواند دین‌دار باقی بماند، درحالی‌که در محیط اطرافمان شاهد این همه شر و بدی هستیم؟. این سوالی است که جیمز کلارک به تحلیل و بررسی آن می‌پردازد.

کلارک می‌گوید تئودیسه‌هایی ارائه شده است وبسیاری از الهیدانان در این باب نظریاتی داده‌اند که چرا خدای قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض اجازه می‌دهد شر وجود داشته باشد؛ اما تمامی آن‌ها (تئودیسه‌های ارائه شده) کارآمد نیستند، به خصوص هنگامی که در مورد بلایای طبیعی[7] به کار می‌روند. او معتقدست که به نظر می‌رسد خدای قادر و دانا و مهربان دلیل کاملاً خوبی برای اجازه دادن به شر و بدی در دنیا دارد. (Clark:74)

ایده دفاع مبتنی بر اختیار[8] این مطلب را عنوان می‌کنند که خدا با اجازه دادن به شر این امکان را در اختیار انسان‌ها می‌گذارد، تا بتوانند به اختیار خود انتخاب کنند. بدون داشتن قدرت تصمیم‌گیری، انسان‌ها دیگر از فضیلتی برخوردار نخواهند بود و مرتبه‌شان تا مرتبه حیوانات تنزّل می‌یابد. (planting:165) اگر دفاع مبتنی بر اختیار درست باشد، بسیاری از مسائل مربوط به رنج و سختی انسان‌ها جواب داده می‌شود. اما این نظریه در مورد بلایای طبیعی که انسان در آن نقشی ندارد کارساز نیست. بلایای طبیعی از قوانین طبیعی نشات می‌گیرد و به نظر می‌رسد که در ساختار جهان قرار داده شده است.

امیدبخش‌ترین نظریه در این باب، نظریه پرورش روح[9] است. ((Augustine,1961 این ایده، نظریه اختیار در خصوص شر اخلاقی[10] را با این دیدگاه که ذات انسان پایین‌تر از حد کمال است، تجمیع می‌کند. در شکل سنّتی و بنا به دیدگاه آگوستین، انسان‌ها کامل و عاری از عیب (اما با اختیار) خلق شده‌اند و در بهشت قرار داده شدند. اینکه چگونه یک انسان در این شرایط و با این ویژگی می‌تواند سقوط کند یک معماست. اما اگر انسان‌ها کامل نباشند و در بهشت قرار داده نشده باشند، در آن‌صورت شکست و سقوط وی اجتناب ناپذیر است. به چه دلیل خدا انسان را در سر راه خطر قرار داد؟ بر طبق این نظریه، مواجه کردن با خطرات، تنها راهی است که خدا می‌توانست هدف خود را برای بشریت به انجام برساند؛ (بنا به تفکّر مسیحی) اینکه به اختیار خود به فرزندی خدا درآیند. بلایای طبیعی یک میدان آزمایشی است که در آن انسان‌ها می‌توانند فضیلت‌هایی همچون صبر، شجاعت و بخشندگی را تمرین کنند. لذا این بلایا وسیله‌ای هستند تا انسان‌ها وارثان حیات ابدی شوند.

با این وجود این نظریه نیز زمانی کارساز است که بدانیم در طول تاریخِ حیات بر رویِ کره زمین، انسان‌ها در بخش عمده‌ای از آن بوده‌اند؛ درحالیکه می‌بینیم بسیاری از بلایای طبیعی، و همچنین رنج و زجر کشیدن موجودات جاندار، قبل از اینکه انسان‌های اولیه وارد صحنه شوند، همچنان بوده است. این رنج و عذاب‌ها نمی‌توانند بخشی از فرایند روح پرور انسان‌ها باشند.

کلارک اذعان می‌دارد؛ شاید بتوان گفت در حقیقت حیوانات رنج و شکنجه نمی‌شوند، و یا گفت که رنج کشیدن حیوانات بخش غیرقابل اجتنابی از قاعده و قانون متعالی است که خدا برای جهان در نظر گرفته است. شاید بتوان گفت تمامی شر و بدی که در دنیا مشاهده می‌شود مربوط به شیطان و دارودسته‌اش می‌باشد. شاید، شاید و شایدهای بسیار. اما واقعیت این است که ما نمی‌دانیم که خدا چرا این دنیا را بدین شکل آفریده است. فرض کنید که یک دین‌دار نداند که چرا خدا به شر و بدی اجازه داده است که در دنیا وجود داشته باشد. آیا اینکه نداند برای چه شر و بدی وجود دارد؛ آیا باید بر ایمان و اعتقاد او تأثیر بگذارد؟ بگذارید این مسئله را با مثال مشکل‌آفرینی در فیزیک ذرات بنیادی[11] بررسی کنیم. مشهور است که فیزیک کوانتوم[12] و نظریه نسبیت عام[13] با یکدیگر سازگار نیستند. بزرگ‌ترین دست‌یافت‌های فیزیک در قرن بیستم یعنی کوانتوم و نسبیت عام با یکدیگر همخوانی ندارند. کلارک می‌گوید سؤال اینجاست؛ حال که این دو با یکدیگر سازگار نیستند، آیا فیزیکدانان باید یکی از آنها را رها کنند؟ یا اینکه باید در این نگرانی باشند که کدام یک از این دو نظریه غلط است؟ و یا اینکه به امید نظریه کامل‌تر و بهتری باشند که در بردارنده هر دو نظریه باشد؟. در این خصوص برخی از فیزیکدانان نگران هستند اما بسیاری از آن‌ها امید آن دارند که دانشمندی بزرگتر از اینشتین و یا نیوتن خواهد توانست که این دو نظریه را با یکدیگر تلفیق کند. برخی نیز بر این باورند که ما به پایانِ محدوده درک و شناخت بشری[14] رسیده‌ایم و هرگز قادر نخواهیم بود که این دو نظریه را سازگار کنیم. در هر صورت بهترین رویکرد این است که شخص هر دو نظریه را پذیرفته و بداند که جهان منطقی است و راه‌حلی که هنوز مشخص نیست، وجود دارد. برخی از فیزیکدانان نیز هستند که هر دو نظریه را رد می‌کنند و می‌گویند که این دو نظریه هردو با هم نمی‌توانند درست باشند. برخی از آن‌ها عنوان می‌کنند که نظریه کوانتوم “واقعیتی” را عنوان می‌کند که ما به هیچ عنوان نمی‌توانیم ببینیم، یا بشنویم یا حس کنیم، لذا به احتمال زیاد این اشتباه است. این دسته از فیزیکدانان این نظریات را تنها به عنوان وسیله‌ای برای پیش‌بینی برخی از پدیده‌ها به کار می‌برند و اعتقادی به واقعی بودن آن‌ها ندارند.

کلارک می‌گوید؛ به نظر نمی‌رسد که چهارچوب قطعی و منظمی وجود داشته باشد که به ما بگوید در این شرایط چگونه باید رفتار کرد، از نظر من هر سه دیدگاه که در بالا ذکر شد منطقی هستند. هیچ یک از این سه دیدگاه بهینه نیستند، اما ما نیز در یک موقعیت بهینه قرار نداریم. اطلاعات محدود است، شهود افراد با یکدیگر متفاوت است و در خصوص اعتقادات، افراد سیاست‌های مختلفی با یکدیگر دارند. فیزیکدانان بهترین تلاش خود را می‌کنند تا بهترین قضاوت را در این خصوص داشته باشند و همواره این احتمال را می‌دهند که ممکن است در اشتباه باشند.

در خصوص بحث دین و شر و بلایای طبیعی، موقعیت الهیدانان نیز بدین گونه است. برخی از آن‌ها به این امید هستند که دست آخر شخصی خواهد آمد که توضیح کامل و جامعی در خصوص وجود شر در دنیا داشته باشد. برخی نیز بر این باورند که ما به لبه محدوده درکِ علم و دانش رسیده‌ایم و هرگز نمی‌توانیم این مسئله را (در این دنیا) درک و حل کنیم؛ این افراد بر این باور هستند که فهمیدن هدف خدا، کاملاً خارج از محدوده فهم و قدرت عقلی ما می‌باشد. برخی دیگر نیز یافته‌های علمی را رد می‌کنند (مانند خلقت‌گرایان زمین جوان[15])، برخی دیگر نیز دین و ایمان خود را از دست می‌دهند.

کلارک تاکید می‌کند که چهارچوب جامعی در دست نیست که به ما بگوید در این موقعیت چه کار باید بکنیم. هیچیک از این موضع‌ها بهینه نیستند ولی ما هم در یک موقعیت ایده‌آل قرار نداریم. باید در این باب تلاش خود را بکنیم که بهترین موضع را اتخاذ کنیم. وی بر این باورست؛ که یک بسته کامل اعتقادی که در بردارنده همه جنبه‌ها باشد در این زمینه وجود ندارد. یک معتقد واقعی به ایمان خود همچنان ادامه می‌دهد و بر این باور است که خداوند حکیم هدف خاصی را در این خصوص دنبال می‌کند. (Clark:75-76) هدفی که هنوز به حکمت آن پی نبرده‌ایم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلقت‌گرایان زمین جوان معتقدند توضیحات علمی‌شان در خصوصِ خلقت با داستانی که در تورات نقل شده است همخوانی دارد؛ و لذا بر این باور هستند که زمین، جوان است و چیزی در حدود شش الی ده هزار سال دارد و شکل حاضر خود را از طریق سلسله خلقت‌های معجزه آسا و سپس فرآیندهای ویران‌بار مانند سیل و زلزله به‌دست آورده است. خدا زمین را فرش کرد و سپس موجودات مختلف را در آن بوجود آورد و سپس زلزله‌ها کوه‌ها را پدید آوردند و سیلاب‌ها دره‌ها را. اینکه زمین سالخورده به نظر می‌رسد تنها برای گمراه کردن بی‌اعتقادان است. یک معتقد واقعی می‌تواند بنا به گفته‌های تورات و همچنین ایمان خود دریابد که زمین در دوران کودکی خود به سر می‌برد. فرایندی که زمین را بوجود آورد – معجزه و فرآیندهای ویران بار– به یک‌باره و با شدّت بودند؛ خدا در ابتدا همه‌چیز را از هیچ بوجود آورد و سپس فرایندهای مهلک، این چیزهای خلق شده را به چیزهایی که امروزه می‌بینیم تغییر شکل دادند. این خلقت‌گرایان زمین جوان، یکنواخت‌گرایی uniformitarianism(دیدگاهی که عنوان می‌کند فرآیندهای آرام مانند رسوب و خوردگی، زمین را شکل داده‌اند.) و همچنین نظریه تکامل  را رد می‌کنند. آن‌ها به فرایندهای ویران‌بار اعتقاد دارند که زمین را شکل داده‌است (مانند طوفان نوح).
 

ارجاعات:

[1] دکتری فلسفه دین (saadi.kalam82@gmail.com)

[2] goodness

[3] Charles Darwin

[4] Omnipotence

[5] omniscience

[6] perfect goodness

[7] theodicies

[8] natural evil

[9] free will theodicy

[10] the soul-making theodicy

[11] moral evil

[12] fundamental physics

[13] quantum theory

[14] general theory of relativity

[15] limit of human cognition

[16] Young Earth Creationism

 

منابع:

Augustine,Saint, (1961). Confessions. Trans. Edward Pusey. New York: MacmillanClark, Kelly James (2014). Religion and the Sciences of Origins: Historical and Contemporary Discussions. New York, NY: Palgrave MacmillanDarwin,Charles, (1859).On the Origin of Species by Means of Natural Selection. London: John Murray.Darwin,Charles, (1958). The Autobiography of Charles Darwin. London: Collins.Plantinga,Alvin, (1974). The Nature of Necessity. Oxford: Clarendon Press.

مسئله شر و تحلیل “جیمز کلارک”

حکم سجده بر دو مهر و سجده روی تشک
نزدیک‌ترین حالات بنده به خداوند، حال سجده است؛ بخصوص اگر گرسنه باشد و سجده را با گریه همراه کند.

حکم سجده بر دو مهر و سجده روی تشک

نزدیک‌ترین حالات بنده به خداوند، حال سجده است؛ بخصوص اگر گرسنه باشد و سجده را با گریه همراه کند.
حکم سجده بر دو مهر و سجده روی تشک

روش پیجویی مفاهیم مدرن در متون دینی (رابطه مفهوم امت …
امروزه مفهوم «فرهنگ»‌ به‌عنوان قید مضاف در رشته‌های گوناگون علوم انسانی از جمله فلسفه، جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی، روان‌شناسی، نشانه‌شناسی و سیاست‌گذاری به‌کار می‌رود. در همین راستا به-کارگیری مفهوم «فرهنگ» در این رویکردها و خاصتاً با نگاه علوم انسانی اسلامی، ایجاب می‌کند، روشی اتخاذ گردد تا بتواند علاوه بر فهم دقیق این مفهوم در حوزه اندیشه‌ انسانی، قادر به پیجویی در متون دینی نیز باشد، فهم و شناخت مفاهیم شکل‌گرفته در فضای علوم انسانی و شناخت رویکرد و نظرگاه متون دینی نسبت به مفاهیم موجود و فهم روابط میان مفاهیم از اهمیت بالایی برخوردار است، ‌از‌این‌رو هدف اصلی مقاله تبیین روش پیجویی مفاهیم مدرن علوم انسانی ـ اجتماعی در متون دینی است، از این حیث نوشتار حاضر به‌عنوان مطالعه موردی به مطالعه و واکاوی مفهوم فرهنگ به‌عنوان مفهومی مدرن در متن قرآن کریم پرداخته است، همچنین از اهداف دیگر این مقاله، می‌توان به فهم و شناخت مفهوم امت به‌عنوان یکی از مفاهیم قرآنی که با مفهوم فرهنگ دارای اشتراکاتی است، اشاره کرد که در مقاله به تبیین و تحلیل این رابطه پرداخته شده است. لذا این منطق گامی مهم در راستای بومی‌سازی علوم انسانی از طریق پیجویی مفاهیم مدرن در متون دینی به شمار خواهد آمد.
در همین راستا، فرآیند و مراحل نوشتار حاضر از حیث روشی و محتوایی به منظور نیل به هدف اصلی، بدین‌گونه می‌باشد:
 گام اول: استفاده از روش تاریخ انگاره در واکاوی مفهوم فرهنگ به‌منظور شناخت فرآیند تغییر و تحولات و مؤلفه‌های این مفهوم.
گام دوم: پیجویی مؤلفه‌های استخراج شده در متن قرآن کریم با استفاده از روش معناشناسی سنتی (کتب لغات) و مواجه با مفهوم امت.
گام سوم: معناشناسی ساختاری مفهوم امت به منظور دستیابی به مؤلفه‌های اصلی و نظام معنایی مفهوم امت.
گام چهارم: تبیین و تحلیل رابطه میان مفهوم امت با مفهوم فرهنگ. 

روش پیجویی مفاهیم مدرن در متون دینی (رابطه مفهوم امت …

امروزه مفهوم «فرهنگ»‌ به‌عنوان قید مضاف در رشته‌های گوناگون علوم انسانی از جمله فلسفه، جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی، روان‌شناسی، نشانه‌شناسی و سیاست‌گذاری به‌کار می‌رود. در همین راستا به-کارگیری مفهوم «فرهنگ» در این رویکردها و خاصتاً با نگاه علوم انسانی اسلامی، ایجاب می‌کند، روشی اتخاذ گردد تا بتواند علاوه بر فهم دقیق این مفهوم در حوزه اندیشه‌ انسانی، قادر به پیجویی در متون دینی نیز باشد، فهم و شناخت مفاهیم شکل‌گرفته در فضای علوم انسانی و شناخت رویکرد و نظرگاه متون دینی نسبت به مفاهیم موجود و فهم روابط میان مفاهیم از اهمیت بالایی برخوردار است، ‌از‌این‌رو هدف اصلی مقاله تبیین روش پیجویی مفاهیم مدرن علوم انسانی ـ اجتماعی در متون دینی است، از این حیث نوشتار حاضر به‌عنوان مطالعه موردی به مطالعه و واکاوی مفهوم فرهنگ به‌عنوان مفهومی مدرن در متن قرآن کریم پرداخته است، همچنین از اهداف دیگر این مقاله، می‌توان به فهم و شناخت مفهوم امت به‌عنوان یکی از مفاهیم قرآنی که با مفهوم فرهنگ دارای اشتراکاتی است، اشاره کرد که در مقاله به تبیین و تحلیل این رابطه پرداخته شده است. لذا این منطق گامی مهم در راستای بومی‌سازی علوم انسانی از طریق پیجویی مفاهیم مدرن در متون دینی به شمار خواهد آمد.
در همین راستا، فرآیند و مراحل نوشتار حاضر از حیث روشی و محتوایی به منظور نیل به هدف اصلی، بدین‌گونه می‌باشد:
 گام اول: استفاده از روش تاریخ انگاره در واکاوی مفهوم فرهنگ به‌منظور شناخت فرآیند تغییر و تحولات و مؤلفه‌های این مفهوم.
گام دوم: پیجویی مؤلفه‌های استخراج شده در متن قرآن کریم با استفاده از روش معناشناسی سنتی (کتب لغات) و مواجه با مفهوم امت.
گام سوم: معناشناسی ساختاری مفهوم امت به منظور دستیابی به مؤلفه‌های اصلی و نظام معنایی مفهوم امت.
گام چهارم: تبیین و تحلیل رابطه میان مفهوم امت با مفهوم فرهنگ. 
روش پیجویی مفاهیم مدرن در متون دینی (رابطه مفهوم امت …