به وجود خداوند اعتقاد ندارید؟ به بشقاب‌پرنده‌ها چطور؟

با این حال هنوز نمی‌توان گفت که دین یا دست‌کم «ذهنیت دینی» مرده است. یعنی ما هنوز دغدغۀ مسائل هستی‌شناختی را داریم و در جستجوی معنا هستیم. پژوهش‌های صورت‌گرفته حاکی از آن است که کاهش اعتقاد به ادیان سنّتی، به منزلۀ کاسته شدن از این تمایل بنیادینِ معنوی نیست. ذهنیت انسان اساساً دینی است؛ انسان نسبت به ناپایداری و شکنندگی وجود خود آگاه است. او می‌داند که در طرح عظیم آفرینش بسیار کوچک و کم‌اهمیت به نظر می‌رسد و لذاست که به دنبال معنا و اهمیتِ وجود خود می‌گردد.

بین تدیّن و داشتن دغدغه‌های هستی‌شناختی دربارۀ مرگ و معنا ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و اعتقادات مذهبی به زندگی انسان معنا می‌بخشد.

شواهد نشان می‌دهد حتّی هنگامی که ما ایمان خود را به باورهای سنّتی مذهبی از دست می‌دهیم، ذهنیت مذهبی ما همچنان پابرجاست. تقریباً 30% مردم امریکا می‌گویند که با اموات ارتباط داشته‌اند و حدود یک سوم آنها نیز معتقدند که ارواح وجود دارند و می‌توانند با انسان ارتباط برقرار کنند یا به او آسیب برسانند. حدود دو سوم امریکایی‌ها دارای اعتقادات مافوق‌طبیعی یا غیرطبیعی هستند؛ از جمله اعتقاد به تناسخ، انرژی معنوی و قدرت‌های ماوراء طبیعی.

امروز این اعتقادات نسبت به گذشته که مردم مذهبی‌تر بودند افزایش پیدا کرده است. کسانی که به طور مرتّب به کلیسا نمی‌روند، دو برابر بیش از دیگران در معرض باور به وجود ارواح و اشباح یا بشقاب‌پرنده‌ها هستند، یا این که معتقدند بیگانگانی بر زندگی بشر نظارت دارند و دولت علیه ما توطئه کرده و این پدیده‌ها را از ما پنهان کرده است.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد که علاقمندی به پدیده‌های مافوق‌طبیعی برخاسته از همان فرایندها و انگیزه‌های شناختی‌ای است که سبب‌ساز شکل‌گیری اعتقادات دینی می‌شود. این که افراد غیرمذهبی‌تر بیشتر به امور ماوراءطبیعی اعتقاد پیدا می‌کنند، تا حدودی به خاطر جستجوی معنا است. کسانی که از سطح تدیّن پایین‌تری برخوردارند، زندگی خود را کمتر معنادار می‌یابند و لذا در جستجوی معنا، به اعتقاد به بشقاب‌پرنده‌ها و بیگانگان فضایی روی می‌آورند.

با باور به مسائل این‌چنینی، انسان حس می‌کند که در عالم تنها نیست و بخشی از یک نمایش عظیم‌تر کیهانی است. بسیاری از باورهای ماوراءطبیعی بر این پایه استوار است که موجودات قدرتمندی بر بشر نظارت دارند و چه بسا او را از مرگ و نابودی نجات دهند.

نیاز به معنا زمینه‌ساز شکل‌گیریِ این قبیل باورهای فراطبیعی است، نه این که بگوییم این باورها می‌توانند به زندگی معنا ببخشند. اینها جایگزین‌های ضعیفی برای دین هستند و از فلسفه‌ای غنی برخوردار نیستند. جستجوی معنا همواره به منزلۀ یافتن معنا نیست.

به وجود خداوند اعتقاد ندارید؟ به بشقاب‌پرنده‌ها چطور؟

با این حال هنوز نمی‌توان گفت که دین یا دست‌کم «ذهنیت دینی» مرده است. یعنی ما هنوز دغدغۀ مسائل هستی‌شناختی را داریم و در جستجوی معنا هستیم. پژوهش‌های صورت‌گرفته حاکی از آن است که کاهش اعتقاد به ادیان سنّتی، به منزلۀ کاسته شدن از این تمایل بنیادینِ معنوی نیست. ذهنیت انسان اساساً دینی است؛ انسان نسبت به ناپایداری و شکنندگی وجود خود آگاه است. او می‌داند که در طرح عظیم آفرینش بسیار کوچک و کم‌اهمیت به نظر می‌رسد و لذاست که به دنبال معنا و اهمیتِ وجود خود می‌گردد.

بین تدیّن و داشتن دغدغه‌های هستی‌شناختی دربارۀ مرگ و معنا ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و اعتقادات مذهبی به زندگی انسان معنا می‌بخشد.

شواهد نشان می‌دهد حتّی هنگامی که ما ایمان خود را به باورهای سنّتی مذهبی از دست می‌دهیم، ذهنیت مذهبی ما همچنان پابرجاست. تقریباً 30% مردم امریکا می‌گویند که با اموات ارتباط داشته‌اند و حدود یک سوم آنها نیز معتقدند که ارواح وجود دارند و می‌توانند با انسان ارتباط برقرار کنند یا به او آسیب برسانند. حدود دو سوم امریکایی‌ها دارای اعتقادات مافوق‌طبیعی یا غیرطبیعی هستند؛ از جمله اعتقاد به تناسخ، انرژی معنوی و قدرت‌های ماوراء طبیعی.

امروز این اعتقادات نسبت به گذشته که مردم مذهبی‌تر بودند افزایش پیدا کرده است. کسانی که به طور مرتّب به کلیسا نمی‌روند، دو برابر بیش از دیگران در معرض باور به وجود ارواح و اشباح یا بشقاب‌پرنده‌ها هستند، یا این که معتقدند بیگانگانی بر زندگی بشر نظارت دارند و دولت علیه ما توطئه کرده و این پدیده‌ها را از ما پنهان کرده است.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد که علاقمندی به پدیده‌های مافوق‌طبیعی برخاسته از همان فرایندها و انگیزه‌های شناختی‌ای است که سبب‌ساز شکل‌گیری اعتقادات دینی می‌شود. این که افراد غیرمذهبی‌تر بیشتر به امور ماوراءطبیعی اعتقاد پیدا می‌کنند، تا حدودی به خاطر جستجوی معنا است. کسانی که از سطح تدیّن پایین‌تری برخوردارند، زندگی خود را کمتر معنادار می‌یابند و لذا در جستجوی معنا، به اعتقاد به بشقاب‌پرنده‌ها و بیگانگان فضایی روی می‌آورند.

با باور به مسائل این‌چنینی، انسان حس می‌کند که در عالم تنها نیست و بخشی از یک نمایش عظیم‌تر کیهانی است. بسیاری از باورهای ماوراءطبیعی بر این پایه استوار است که موجودات قدرتمندی بر بشر نظارت دارند و چه بسا او را از مرگ و نابودی نجات دهند.

نیاز به معنا زمینه‌ساز شکل‌گیریِ این قبیل باورهای فراطبیعی است، نه این که بگوییم این باورها می‌توانند به زندگی معنا ببخشند. اینها جایگزین‌های ضعیفی برای دین هستند و از فلسفه‌ای غنی برخوردار نیستند. جستجوی معنا همواره به منزلۀ یافتن معنا نیست.

به وجود خداوند اعتقاد ندارید؟ به بشقاب‌پرنده‌ها چطور؟