ارتباط بین دین و فرهنگ ایرانی

رابطه دین و فرهنگ

“دین” در لغت به معناى انقیاد، پیروى ، تسلیم ، جزا است و اصطلاحاً به “مجموعه عقاید، اخلاق و قوانین” اطلاق مى‏گردد که براى “اداره امور جامعه و پرورش انسان‏ها” است. دین گاهى حق یا باطل گاهى آمیزه‏اى از حق و باطل است.

“فرهنگ”، واژه فارسى و مرکب از دو جزء (فر – هنگ) است. “فر” به معناى شکوه و عظمت است و اگر به عنوان پیشوند به کار رود به معناى جلو، پیش و بیرون است. “نگ” از ریشه اوستایى سنگ به معناى کشیدن، سنگینى و وقار است. واژه مرکب “فرهنگ” به معناى بیرون کشیدن، بالا کشیدن و برکشیدن است.

اصطلاح فرهنگ داراى معانى متنوع است به طورى که بررسى دقیق آن، کار بسیار دشوارى است و مفهوم فرهنگ در سیر تاریخى‏اش معانى مختلفى را به خود گرفته است از جمله: ادب، تربیت، معرفت، مجموعه آداب و رسوم و آموزش و پرورش، مکتب و ایدئولوژى.

گروهى از جامعه‏شناسان عقیده دارند: “فرهنگ” تفکر جمعى جامعه است که در پدیده‏ها و رفتارهاى اجتماعى تجلى مى‏یابد و تمامى امور اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، نظامى، مادى و معنوى را متأثر مى‏سازد. با توجه به معناى دین و فرهنگ و نظر به مبانى و اهداف آن دو و نیز عملکرد و نقش دین و فرهنگ و وجه مشترکى که بین آن دو وجود دارد؛ به این نتیجه مى‏توان اعتراف نمود که: دین و فرهنگ پیوسته یک رابطه ناگسستنى و تنگاتنگ دارند و همانگونه که دین در تمدن و فرهنگ انسان نقش مؤثرى را ایفا مى‏کند فرهنگ نیز، در بهره‏مندى بایسته و شایسته از فعالیت‏هاى حیات مادى و معنوى انسان‏ها که مستند به طرز تعقل صحیح و احساسات عالى است، انسان را در حیات معقول کمک مى‏کند و عامل تکامل انسان مى‏گردد، و نیز دین و فرهنگ با ارایه نظام‏هاى سه گانه هدفمندِ خود مى‏توانند در صورت بکارگیرى آنها، عامل تحول گسترده‏اى در مسیر رشد و تکامل انسان باشند.

پاسخ تفصیلی
قبل از بیان پاسخ سؤال مزبور، ذکر چند مطلب ضرورى مى‏نماید:

تعریف لغوى و اصطلاحى دین:

معناى لغوى “دین”، انقیاد، خضوع، پیروى، اطاعت، تسلیم و جزا است [1] و معناى اصطلاحى آن؛ مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتى است که براى اداره امور جامعه انسانى و پرورش انسان‏ها باشد.

گاهى همه این مجموعه حق و گاهى همه آن باطل و زمانى مخلوطى از حق و باطل است. اگر مجموعه حق باشد آن را “دین حق” و در غیر این صورت آن را “دین باطل” و یا “التقاطى از حق و باطل” مى‏نامند. [2]

تعریف فرهنگ: “فرهنگ” واژه‏اى فارسى و مرکب از دو جزء “فر” و “نگ” است. “فر” به معناى شکوه و عظمت و اگر به عنوان پیشوند به کار رود به معناى جلو، بالا، پیش و بیرون است.

رابطه دین و فرهنگ چیست؟
رابطه دین و فرهنگ چیست؟

“نگ” از ریشه اوستایى سنگ به معناى کشیدن، سنگینى و وقار است. واژه مرکب “فرهنگ” به معناى بیرون کشیدن، بالا کشیدن و برکشیدن است.

اصطلاح فرهنگ داراى معانى و مفاهیم متنوع است و در سیر تاریخى خود، معانى مختلفى را به خود گرفته است از جمله: ادب، تربیت، دانش، معرفت، مجموعه آداب و رسوم و آثار علمى و ادبى یک ملّت، کتاب لغت، نیکویى، پرورش بزرگى، فضیلت، شکوه‏مندى، هنر، حکمت، شاخ درختى که زیر زمین خوابانند و بر آن خاک ریزند، و نیز تعلیم و تربیت، آموزش و پرورش، مکتب و ایدئولوژى. [3]

دو انسان شناس امریکایى به نام‏هاى “کروبر” و “کلاکن” 164 تعریف از فرهنگ را گرد آورده و در کتاب خود به نام “فرهنگ بازبینى سنجش گرانه مفهوم و تعریف‏ها” (1952) گنجانیده‏اند.

فرهنگ یا تمدن… کمیت در هم تافته‏اى است شامل دانش، دین، هنر قانون و اخلاقیات آداب و رسوم و هرگونه توانایى و عاداتى که آدمى چون هموندى ( member ) از جامعه به دست مى‏آورد. [4]

استاد محمد تقى جعفرى در کتاب “فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو” پس از بررسى تعریف‏هاى فرهنگ از دیدگاه 24 کتاب لغت و دایرة المعارف مشهور در بین اقوام و زبان‏هاى مهّم جهان مى‏نویسد:

“تحقیق در تعریف فرهنگ از دیدگاه مشهورترین دایرة المعارف‏ها و بعضى منابع جامعه‏شناسى، بیشتر براى اثبات این حقیقت است که نشان دهیم وجود تکامل انسانى در معناى حقیقى “فرهنگ” در میان جوامع به عنوان کیفیّت یا شیوه بایسته و شایسته حیات بشرى، تضمین شده است و اگر عده‏اى از خودخواهان، سودگران یا پوچ گرایان بخواهند فرهنگ را تا حد یک بهشت پدیده‏هاى مبتذل تنزل دهند و نام آن را فرهنگ بگذارند، مبتنى بر حقیقت نبوده و ریشه‏اى ضد انسانى دارد امّا آنچه موجب بروز تعاریف متعدده شده است تنوع دیدگاه‏هاى محققّان و صاحب نظران در تفسیر مفهوم فرهنگ با امعان نظر در اصل تکاملى آن بوده است.”

ایشان نمونه‏هایى را در زبان فارسى، براى تعریف لغوى “فرهنگ” ذکر نموده و سپس از زبان فرانسه هم مثالى را آورده، آن گاه فرهنگ را چنین تعریف مى‏کند:

“فرهنگ عبارت است از کیفیّت یا شیوه بایسته و شایسته براى آن دسته از فعالیت‏هاى حیات مادّى و معنوى انسان‏ها که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شده آنان در “حیات معقول” تکاملى باشد”. [5]

گروهى از جامعه‏شناسان عقیده دارند “فرهنگ” تفکّر جمعى جامعه است که در پدیده‏ها و رفتارهاى اجتماعى تجلى مى‏یابد و تمامى امور اقتصادى، اجتماعى، سیاسى، نظامى، مادى و معنوى را متأثر مى‏سازد. [6]

انواع فرهنگ‏ها:

علامه جعفرى (ره) پس از برشمردن انواع فرهنگ‏ها مى‏فرماید: فرهنگ‏ها را به چهار نوع عمده مى‏توان تقسیم کرد، خلاصه آنها به شرح زیر باشد؛

1. فرهنگ رسوبى:

عبارت است از رنگ آمیزى و توضیح شئون زندگى با تعدادى از قوانین و سنت‏هاى ثابت نژادى و روانى خاص و محیط جغرافیایى و رگه‏هاى ثابت تاریخى که در برابر هرگونه تحولات، مقاومت مى‏ورزند و همه دگرگونى‏ها را یا به سود خود تغییر مى‏دهند و یا آنها را حذف مى‏کنند. [7]

2. فرهنگ تابع و بى رنگ:

عبارت است از آن رنگ‏آمیزى‏ها و توجیه‏هایى که به هیچ ریشه اساسى و روانى و اصول ثابت تکیه ندارد پیوسته در معرض تحولات قرار مى‏گیرد. شایان ذکر است که این گونه فرهنگ‏ها در جوامعى که داراى تاریخ هستند به ندرت یافت مى‏شود.

3. فرهنگ خود هدفى و پیرو:

در فرهنگ پیرو، نمودها و فعالیت‏هایى که توجیه و تفسیر کننده واقعیّات فرهنگى است، مطلوب بالذّات بوده و اشباع آرمان‏هاى فرهنگى را به عهده مى‏گیرند، این خود هدفى ویژه و فرهنگ علمى، تکنولوژى، و اقتصادى اکثر جوامع در سده‏هاى نوزدهم و بیستم بوده است. این خود هدفى، طبیعت اصل فرهنگ را که خلاقیّت و گسترش آرمان‏هاى زندگى در ابعاد “من” انسانى است، را نموده است.

4. فرهنگ پویا، هدفدار و پیشرو:

این گونه فرهنگ در محاصره آن نمودها و فعالیت‏هایى که تحت تأثیر عوامل سیّال زندگى و شرایط زودگذر محیط و اجتماع قرار مى‏گیرد، نمى‏افتد زیرا عامل محرّک این فرهنگ، واقعیّات مستمر طبیعت و ابعاد اصیل انسانى است و هدف آن عبارت است از آرمان‏هاى نسبى که آدمى را در جاذبه هدف اعلاى حیات به تکاپو در مى‏آورد؛ با کمال اطمینان مى‏توان گفت: این همان فرهنگ انسانى است که هیچ تمدن انسانى اصیل در گذرگاه تاریخ بدون وجود زمینه چنین فرهنگى به وجود نیاید. این همان فرهنگى است که گریبان خود را از چنگال خودخواهان و خودکامگان تواند رهانید. [8]

در اینجا باید یادآورى نمود که در یک جامعه دینى، فرهنگ الاهی خاصى حاکم است. بدین معنا که این باور وجود دارد که معنویت، کمال مطلوب و نهایت زندگى انسان است و این کمال در پرتو مراقبت و تلاش و با دقّت در به کارگیرى و بهره‏ورى به اندازه از همه مواهب جسمى و روحى براى انسان حاصل مى‏شود. در این بینش، انسان رو به سوى خدا دارد که کمال مطلق و سرچشمه همه خوبى‏ها و ارزش‏هاست، لیکن در جوامع سرمایه دارى و صنعتى و غربى، فرهنگ خاص به آن جوامع حاکم است.

نقش دین در تمدن و فرهنگ انسانى:

ادیان الاهی و آسمانى در ترویج فضایل، آرمان‏ها، آداب مثبت و خصلت‏هاى نیکو، نقش مؤثرى داشته‏اند. اسپنسر در این باره مى‏گوید: “بیان آداب و فضایل جوامع که پایه‏هاى تمدن آنهاست، ناشى از دین است”.

همچنین علامه طباطبایى مى‏فرماید: “خصلت‏هاى نیکوى موجود در انسان‏هاى امروزى هرچند اندک باشد ناشى از تعلیمات دینى است”. [9]

نقش دین و کارکرد آن:

در دو قلمرو معرفت و اخلاق نباید نقش مهم دین را نادیده گرفت زیرا با مطالعه عمیق در احوال انسان مدرن و آزمایشگاه دویست ساله غرب در برخورد با دین و سرانجام بحران‏ها و سرگردانى‏هایى که دامن گیر آن است، مفهوم دین و کارکرد آن در این دو قلمرو به خوبى روشن مى‏شود:

أ. معرفت دینى:

دین مجموعه تعالیم آسمانى و وحیانى است که منابع متعددى را براى کسب معرفت و ارضاى تمایلات و نیازهاى شناختى انسان به رسمیت مى‏شناسد. دین گرچه به حسّ و تجربه بها مى‏دهد و انسان را به تلاش تجربى تشویق مى‏کند، اما منابع معرفتى را به آن محدود نمى‏داند و علاوه بر آن، دو منبع وحى و عقل کلّى را نیز مورد تأکید قرار مى‏دهد. [10]

ب. اخلاق دینى:

اخلاق دینى نتیجه منطقى و معقول معرفت دینى است. دین متوّلى تعریف رابطه انسان با خداست، و خداوند مبدأ و مقصد هستى است.

ج. دین باورى و تعادل روحى و روانى:

امروزه به عنوان یک اصل پذیرفته شده علمى، اعتقاد دینى و گرایش مذهبى، بالاترین عامل تأمین تعادل و آرامش روحى و روانى شناخته شده و در کشورهاى توسعه یافته نیز دین باورى را براى درمان سرگشتگى‏ها و بحران‏هاى روحى و روانى توصیه مى‏کنند. [11]

با توجه به کارکرد نقش دین و نیز کالبد شکافى مفهوم “فرهنگ” مى‏توان گفت: این دو امر پیوسته به امر انسان پرداخته و در مسیر هدایت انسان‏ها به سوى کمال و رفع نیازمندى‏هاى او، راهکارهاى سودمندى را در قالب نظام هدفمند ارایه نموده که مى‏توان چنین ادعا کرد که ارکان دین در سه نظام جاى دارد: نظام اعتقادى، نظام ارزشى یا اخلاقى و نظام فقهى. از این رو، دین با ظهور خود، فرهنگ خاص خود و فرهنگ نوینى را به جامعه بشرى عرضه داشته و انسان‏ها را بدان فرا مى‏خواند، در حقیقت با پدید آمدن دین، تحوّل مفید و ثمربخشى در اندیشه و روح انسان به وجود مى‏آید. دین در این راستا طرز تفکر انسان‏ها را در جهت واقع بینى نو کرده، اخلاق و تربیت آن‏ها را بهبود بخشیده، سنت‏ها و نظام‏هاى کهنه و دست و پاگیر آنها را برانداخته و به جاى آن‏ها نظام‏هایى زنده، پویا جایگزین ساخته، ایده‏اى عالى به آنها الهام مى‏نماید. در پرتو چنین تحولى، زندگى اقتصادى بهبود یافته و استعدادهاى علمى و فلسفى، فنى و هنرى، ادبى و یک کلام اندوخته‏هاى مادى و معنوى یعنى تمدن شکفته مى‏گردد. این واقعیت تنها دیدگاه ما نیست بلکه کاتولیک‏ها نیز در شوراى واتیکان بدان تصریح کرده‏اند: “دین فرهنگ را شکل داده و فرهنگ به مردم هویت بخشیده است و به بیان دیگر، نیاز انسان به کلام متعال الاهی خمیر مایه فرهنگ است”. [12]

“فرهنگ” نیز داراى سه نظام وابسته به یکدیگر است که از آن‏ها به اجزاى متشکله فرهنگ ( The components of culture ) یاد مى‏شود.

1. نظام شناخت‏ها و باورها:

این نظام به مثابه شالوده‏اى براى فعالیت‏هاى بشر در زمینه تفکر و اندیشه است و از تصورات، باورها، آموزه‏ها و شیوه‏هاى استدلالى در زمینه تفسیر جهان هستى انسان، چگونگى رابطه انسان با محیط و پیرامون خود و هدف از زندگى بشر تشکیل یافته است.

2. نظام ارزش‏ها و گرایش‏ها:

این نظام بیانگر ارزش‏ها و اعتقاد به آنهاست، در این ساحت میان مطلوب و نامطلوب، خوب و بد، پسند و ناپسند، روا و ناروا در قالب گزاره‏هاى ارزشى، اخلاقى و حقوقى به معناى عام آن مرزبندى مى‏شود.

3. نظام رفتارها و کردارها:

این نظام متشکل از تمامى آموخته‏هایى است که هم آهنگ سازى رفتار آدمى با افعال دیگران را براى انسان‏ها ممکن مى‏سازد. در این قلمرو آموزه‏هاى دو نظام اول به مرحله ظهور و بروز مى‏نشیند؛ بدین بیان که با توجه به نوع بینش، گرایش آدمى، رفتار، آداب فردى و اجتماعى پى ریخته مى‏شود. در واقع در این ساحت با توجه به نوع گزینش نظام شناخت‏ها و باورها و نظام ارزش‏ها و گرایش‏ها، آموزه‏هاى عملى و فنون رفتارى ترسیم مى‏گردد. [13]

با توجه به معناى دین و فرهنگ و نظر به مبانى و اهداف آن دو و نیز عمل کرد و نقش دین و فرهنگ و وجه مشترکى که بین آن دو وجود دارد، به این نتیجه مى‏توان اعتراف نمود که: دین و فرهنگ همواره یک تعامل و رابطه تنگاتنگ و ناگسستنى دارند و همانگونه که دین در تمدن و فرهنگ انسان‏ها نقش مؤثرى را ایفا مى‏کند، فرهنگ نیز، در بهره‏مندى بایسته و شایسته از فعالیت‏هاى حیات مادى و معنوى انسان‏ها که مستند به طرز تعقّل صحیح و احساسات عالى است، انسان را در حیات معقول کمک مى‏کند و عامل تکامل انسان مى‏گردد، و نیز دین و فرهنگ با ارایه نظام‏هاى سه گانه هدفمند خود مى‏توانند در صورت بکارگیرى آنها، عامل تحول گسترده‏اى در مسیر رشد و تکامل انسان باشند. [14]

نقش دین در بهبود روابط اجتماعی

ازسويي دين برخي روابط موجود بين انسان ها را تأييد و برخي را رد مي‌کند دين با پايه ريزي جامعه‌اي مبتني بر ارزش‌هاي انساني و معنوي، نقش محوري و اساسي در ترسيم ساختارهاي اجتماعي دارد.

جنبه هاي اجتماعي، احکام عبادي و معاملاتي اسلام و تقدّم حق جامعه بر فرد و مصلحت عمومي بر مصلحت فردي، تشويق به ايثار، تعاون و همکاري، توجه به اموال عمومي مانند زکات، خمس، غنايم جنگي، خراج، جزيه، قصاص و امنيت اجتماعي بر توجه دين اسلام نسبت به جامعه دلالت دارد.

دين و مذهب در حوزه اجتماعي به دنبال پي ريزي جامعه‌اي است که در آن ارزش‌ها و اصول انساني و معنوي حاکم باشد و اين ارزش‌ها و اصول در روابط اجتماعي افراد از کوچک ترين واحد اجتماع يعني خانواده تا سطح کلان جامعه تبلور پيدا کند.

تعاليم الهي، جامعه‌اي را ترسيم مي کند که در کنار تامين نيازهاي مادي انسان‌ها و افراد جامعه به نيازهاي معنوي آنان نيز توجه شود و پيشرفت مادي و معنوي را براي افراد جامعه به ارمغان بياورد.

براي نيل به اين اهداف بايد ساختارهاي اقتصادي،‌ فرهنگي و اجتماعي متناسب و همسو با اهداف و آرمان‌هاي جامعه شکل بگيرد، بنابراين دين در پايه ريزي، شکل گيري و جهت دهي اجتماعي در يک جامعه ديني که محور روابط اجتماعي براساس آرمان‌ها و اهداف ترسيم شده براي جامعه، تأثيري محوري و اساسي دارد، بنابراين مذاهب و اديان الهي آثار و کارکردهاي بسيار متعدد و سازنده‌اي در حوزه فردي و اجتماعي دارند؛ با توجه به گستردگي مصاديق آثار، خدمات و کارکردهاي مثبت دين، تنها به نمونه هايي از اين آثار و کارکردها مي پردازيم:

نقش دین در بهبود روابط اجتماعی
نقش دین در بهبود روابط اجتماعی

نقش دين در تمدن و فرهنگ انساني

کلا اديان الهي و آسماني و مخصوصا دين اسلام در ترويج فضايل، آرمان ها، آداب مثبت و خصلت هاي نيکو و علم نقش مؤثري داشته‌اند. اسپنسر در اين باره مي گويد: «بيان آداب و فضايل جوامع که پايه ي تمدن آن هاست، ناشي از دين است».

حل تنازعات و تعارضات ميان انسان ها

دين با شناختي که از انسان دارد و او را در موارد مختلف به عجول بودن «وَ کانَ اْلإِنْسانُ عَجُولاً»(اسراء/11) و آزمند بودن «إِنَّ اْلإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعًا» (معارج/19) توصيف کرده براي حل اختلافات ممکن بين انسان ها قوانيني را قرار داده است که اگر اختلافي پديد آمد حل شده و ماده نزاع از ميان برداشته شود. در حال حاضر قوانين مدني جمهوري اسلامي ايران برگرفته از شريعت مبين اسلام است.

پشتيباني از اخلاق

گرچه بر مبناي حسن و قبح عقلي و ذاتي، عقل توان درک کليات حسن و قبح اشيا و پاره اي از جزئيات را دارد، ولي انسان در بخش مهمّي از مصاديق حسن و قبح به شريعت و دين محتاج است، علاوه بر اين که در مدرکات عقل نيز احکام اخلاقي دين، نقش تقويت کننده اي را ايفا مي کند و هم چنين عقايد و باورهاي ديني، پشتوانه و ضامن اجرايي اخلاق اند، علاوه بر اين که دين در پيدا کردن هويت اخلاقي به افراد مدد مي رساند.«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانًا»(فتح/29) محمد (ص) فرستاده‏ خداست و کسانى که با او هستند، بر کافران سختگير با همديگر مهربانند آنها را در رکوع و سجود مى‏بينى که فضل و خشنودى خدا را مى‏جويند.

همبستگي بين افراد جامعه

همبستگي و وفاق، اساس يک زندگي اجتماعي است و زوال آن موجب فرو ريزي ساخت جامعه و از هم پاشيدگي حيات اجتماعي است از طرفي، هر فردي بر اساس غريزه خويشتن دوستي، نفع خويش را مي طلبد، گرچه به ضرر ديگران بيانجامد و اين حالت غريزي، موجب اختلاف و درگيري است.

دين با تبيين حيات دنيوي و مقدمه خواندن آن براي زندگي اخروي و نيز دعوت به گرايش هاي معنوي و تربيت ويژه ي اخلاقي، اين وحدت و انسجام و همبستگي را فراهم مي آورد هم چنان که اوّلين ارمغاني که دين اسلام به ايران داد، تبديل افکار و عقايد مذهبي متشتت به عقيده واحد بود.

قرآن براي تداوم هميشگي، رفع اختلاف و دور نگه داشتن جامعه از اختلاف، پيروي از صراط مستقيم، تمسک به حبل اللّه، پذيرفتن داوري دين و توجه به شعائر الهي را پيشنهاد مي دهد برخي جامعه شناسان مي‌گويند دين پيوستگي هاي اعضاي جوامع و الزامات اجتماعي را که به وحدت آنان کمک مي‌کند ازدياد مي‌بخشد.

کنترل افراد جامعه

باورهاي اعتقادي به ويژه اعتقاد به خدا و معاد، ضامن اجرايي ارزش‌ها و هنجارهاي ديني‌اند و اين ضمانت اجرايي در کنترل جامعه و سلامت آن نقش بسزايي دارد، به عبارت ديگر، افراد جامعه و حکومت با سه روش، کنترل و نظارت مي شوند.

نخست، نظارت بيروني رسمي که از طريق احکام جزايي و انواع مجازات‌ها صورت مي پذيرد. دوم، نظارت بيروني غير رسمي که دعوت خداوند به امر به معروف و نهي از منکر به عنوان عاملي بازدارنده در مقابل انحرافات جامعه مصداق بارز آن است «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (آل عمران/104) «و بايد از ميان شما، گروهى، (مردم را) به نيکى دعوت کنند و به کار شايسته وادارند و از زشتى بازدارند، و آنان همان رستگارانند» نوع سوم، کنترل دروني است که از طريق باورهاي اعتقادي تحقق مي يابد و اين نوع نظارت، علاوه بر هزينه کم، تأثير و نقش بيش تري را ايفا مي کند.

زدودن عقائد باطل و خرافي از جوامع انساني

خرافه‌ها و عصبيت هاي کور، بزرگ ترين مانع رشد و تکامل و ترقي انسان هاست که زدودن آن‌ها از مبارزه با شرک و بت پرستي، طاقت فرساتر است.

دين علم را وسيله اي براي تامين زندگي بهتر انسان مي‌داند و انسان را براي فراهم کردن زندگي همراه با معنويت و راحتي خانواده مسئول مي‌داند.

نقش دین در زندگی

چرا دین؟!(قسمت اول)

نقش دین در زندگی
نقش دین در زندگی

اساسي‌ترين پرسش انسان درباره دين اين است كه دين چه فايده و چه لزومي دارد؟ چرا بايد ديندار بود؟ رابطه دين و انسان چگونه‌ رابطه‌اي است؟ آيا زندگي بدون دين امكان‌پذير است و در اين صورت، ديني زيستن بهتر است يا زندگي منهاي دين؟ پس از روشن شدن چرايي و ضرورت دين اين سئوال پديد مي‌آيد كه آيا مي‌توان به هر ديني پاي‌بند؟ آيا همه اديان با هم برابرند و گزينش هر ديني كاملاً شخصي و سليقه‌اي است؟ يا در ميان اديان موجود حق و باطل، نيك و بد يا خوب و خوب‌تر وجود دارد و لاجرم و به حكم خرد بايد برترين را برگزيد؟ در گام سوم، براي يك مسلمان يا كسي كه به اسلام دعوت مي‌شود اين سئوال پديد مي‌آيد كه آيا دين برتر همان اسلام است؟ كدامين دليل پشتيبان اين مدعاست و چگونه مي‌توان آن را با سنجه‌هاي عقلي آزمود؟ اكنون بر آنيم كه به ياري خداوند با رعايت اختصار به بررسي پرسش‌هاي يادشده بپردازيم.

رابطه انسان و دين

گرايش انسان به دين امري ذاتي، عميق و ريشه‌دار است. دين نه تنها تأمين كننده بسياري از نيازهاي انسان، بلكه خود نيازي بنيادين و نهفته در ژرفاي وجود آدمي است. «تا نه گي دو كه نه تن» مي‌نويسد: «حس مذهبي يكي از عناصر اوليه ثابت و طبيعي روح انساني است. اصلي‌ترين و ماهوي‌ترين قسمت آن به هيچ يك از رويدادهاي ديگر قابل تبديل نيست، بلكه نحوه ادراك فطري وراي عقلي است كه يكي از چشمه‌هاي آن از ژرفاي روان ناخودآگاه فوران مي‌كند و نسبت به مفاهيم(زيبايي)‌ مربوط به هنر (و نيكي) مربوط به اخلاق (و راستي) مربوط به علم (مفهوم ديني)، يا به طور صحيح‌تر، مفهوم مقدس، مقوله چهارمي است كه داراي همان اصالت و استقلال سه مفهوم ديگر است».

«آلكسيس كارل» نيز بر آن است كه: «احساس عرفاني [ديني] جنبشي است كه از اعماق فطرت سرچشمه گرفته است و يك غريزه اصلي است».

وي در جايي ديگر مي‌نويسد: «فقدان احساس اخلاقي و عرفاني در ميان اكثريت عناصر فعال يك ملت، زمينه زوال قطعي ملت و انقياد او را در بند بيگانه تدارك مي‌بيند؛ سقوط يونان قديم معلول چنين عاملي بود. در نگاه «تولستوي» نيز «ايمان آن چيزي است كه انسان با آن زندگي مي‌كند.» استاد مطهري در توضيح اين سخن مي‌گويد: «يعني ايمان مهم‌ترين سرمايه زندگي است». به نظر وي مردم به برخي از سرمايه‌هاي زندگي مانند سلامت، امنيت، ثروت و رفاه و… توجه دارند، اما به يك سرمايه بزرگ كه نامش ايمان است توجه ندارند؛ چرا كه آنان اصولاً محسوسات و ماديات را بيش از معقولات و معنويات مي‌شناسند. در نظر «ويل دورانت» نيز دين روح زندگي است، او مي‌گويد: «زندگي بدون، دين ملال‌انگيز و پست است، مانند جسدي است بي‌روح».

قريب به اين مضمون را در سخن «ويليام جيمز» مي‌توان يافت. او مدعي است: «ايمان يكي از قوايي است كه بشر به مدد آن زندگي مي‌كند، فقدان كامل آن در حكم سقوط بشر است».

از آنچه گذشت روشن مي‌شود كه نياز انسان به دين امري جاودان و زوال‌ناپذير است. لازمه ذاتي بودن دين‌ورزي اين است كه دين همچون ديگر غرايز و نيازهاي ذاتي انسان همپاي حيات بشر بپايد و آينده بشريت را همچون گذشته در نوردد. لاجرم گسست بين انسان و دين را هرگز نمي‌توان و نبايد انتظار داشت.
«ارنست رنان» در پايندگي و ژرفايي تأثير دين در نهاد انسان مي‌گويد: «ممكن است روزي هر چه را دوست مي‌دارم نابود و از هم پاشيده شود و هر چه را كه نزد من لذت بخش‌تر و بهترين نعمت‌هاي حيات است از ميان برود، و نيز ممكن است آزادي به كار بردن عقل و دانش و هنر بيهوده گردد، ولي محال است كه علاقه به دين متلاشي يا محو شود، بلكه همواره و هميشه باقي خواهد ماند و در كشور وجود من شاهدي صادق و گواهي ناطق بر بطلان ماديت خواهد بود».

همه آنچه گفته آمد را در يك آيه زيباي قرآن مي‌توان يافت كه رمز دين‌گرايي انسان را چنين ترسيم كرده است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَه اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا؛ پيوسته رو به سوي دين پاك خداوند داشته باش كه انسان‌ها را بر آن سرشته است و آفرينش الهي دگرگون نخواهد شد».

كاركردهاي دين

دين از جهات متعددي مددرسان و ياور انسان است. كاركردهاي مثبت دين در سه حوزه قابل بررسي است:

۱. حوزه معرفت و دانايي؛

۲. حوزه اجتماعي و مناسبات ‌انساني؛

۳. حوزه روانشناسي.

اكنون به اختصار به بررسي كاركردهاي روانشناختي، دين پرداخته و ديگر عرصه‌هاي آن را به ناچار فرو مي‌گذاريم. از نظرگاه روانشناختي دين كاركردها و ثمرات بسياري براي انسان دارد. در ميان دانش‌هاي جديد هيچ يك مانند روانشناسي نقاب از رازهاي شگفت‌ دين و دينداري بر نكشيده و لزوم اجتناب‌ناپذير آن را در همين زندگي دنيايي به طور ملموس روشن نساخته است. البته بايد توجه داشت كه اساساً روانشناسي در پي تعيين حق و باطل و به تعبير ديگر «ارزش صدق» دين نيست؛ چرا كه تعيين اين مسئله خارج از توان و كارويژه‌هاي اين دانش است. افزون بر آن روانشناسي در اين باره نظر به دين خاصي ندارند؛ و چه بسا در برخورد با پاره‌اي از اديان كاركردهاي منفي‌اي نيز براي دين مطرح كنند. مسلماً هر اندازه ديني از حقانيت بيشتري برخوردار باشد كاركردهاي مثبت‌تري داشته و فاصله بيشتري با تأثيرات منفي دارد؛ لاجرم مي‌توان بهترين كاركرد از بهترين دين انتظار داشت. آنچه اين دانش پي مي‌گيرد و در صلاحيت آن است ثمرات و كاركردهاي رواني دين فارغ از حقانيت و ارزش صدق آن است. چه بسا پاره‌اي از كاركردهاي روانشناختي دين و دين‌ورزي عبارتند از:

۱ـ معنا بخشيدن به حيات
از مهم‌ترين كاركردهاي اساسي دين، تبيين معناي زندگي است. هر انساني از خود مي‌پرسد كه زندگي براي چيست؟ درد و رنج و مرگ و ميرها چه معنا دارد؟ و در مجموع آيا جهان ارزش زيستن دارد يا نه؟ يافتن پاسخي صحيح در برابر اين پرسش‌ها زندگي‌ساز است و ناكامي در برابر آن زندگي سوز. دين با تبيين جاودانگي، حكمت و هدفمندي هستي و جهت‌گيري رو به خير و كمال و تعالي آن،‌ در پرتو تدبير خداوند حكيم و رحمان و رحيم، خرد پذيرترين و دلپسندترين معنا از حيات انسان و جهان را به دست مي‌دهد.

«كارل يوستاويونگ» در اهميت اين مسئله مي‌نويسد: «در ميان همه بيماراني كه در نيمه دوم حياتم با آنها مواجه بوده‌ام، يكي هم نبوده كه مشكلش در آخرين وهله، چيزي جز مشكل يافتن يك نگرش نسبت به حيات باشد. با اطمينان مي‌توان گفت كه همه آنان از آن رو احساس بيماري مي‌كرده‌اند كه چيزي را كه اديان زنده هر عصر، به پيروان خود، عرضه مي‌دارند، از دست داده‌اند و هيچ يك از آنان قبل از يافتن بينش ديني خود، شفاي واقعي نيافته است.»

«ويكتور فرانكل» نيز قدرت دين را عقيده به «اَبَر معني» مي‌داند، يعني دين بهترين معني براي زندگي كردن است.

برخي از جامعه‌شناسان نيز برآنند كه گوهر دين واكنش در برابر تهديد به بي‌معنايي در زندگي بشر و تلاش در جهت نگريستن به جهان به مثابه حقيقتي معنادار است. پاره‌اي از بروندادهاي روانشناختي تفسير ديني حيات عبارت است از:

۱. احساس خوش‌بيني و رضايت

۲. مطبوع سازي زندگي در مجموعه هستي

۳. ايجاد اميدواري

۴. مسئوليت پذيري

۵. نشاط و حركت

آموزه‌هاي ديني نگرش فرد به نظام هستي و قوانين آن را خوش‌بينانه مي‌سازد.

از نظر استاد مطهري فرد با ايمان در كشف هستي همچون شهروند كشوري است كه قوانين و تشكيلات و نظامات آن را صحيح و عادلانه مي‌داند و به حسن نيت كارگزاران آن ايمان دارد. لاجرم: اولاً‌، زندگي براي او مطبوع و دلپذير مي‌شود. ثانياً زمينه‌هاي ترقي و تعالي را براي خود و ديگران فراهم مي‌بيند و روح «اميدواري» در او پديد مي‌آيد. ثالثاً، اگر چيزي موجب عقب‌ماندگي او شود آن را جز از ناحيه كم‌كاري و بي‌تجربگي و مسئوليت‌گريزي خود و امثال خود نمي‌داند. او همچنين پاره‌اي از رنج‌ها و دشواري‌ها را زمينه ترقي و تكامل خود مي‌داند. اين انديشه به طور طبيعي شخص را به غيرت مي‌آورد و با «خوش‌بيني» و «اميدواري» به حركت و جنبش در جهت اصلاح خود وامي‌دارد و از دشواري‌ها استقبال مي‌كند.

در مقابل، فرد بي‌ايمان مانند شهروندي است كه قوانين، تشكيلات و كارگزاران كشورش را فاسد مي‌داند و از قبول آنها هم چاره‌اي ندارد. درون چنين فردي انباشته از عقده‌ها و كينه‌هاست. او هرگز به فكر اصلاح خود نمي‌افتد، از جهان لذت نمي‌برد و هستي براي او زنداني هولناك است كه يا بايد از چنگ آن بگريزد و يا با رنج و سختي آن را تحمل كند.

با توجه به آنچه گذشت مي‌توان تأثيرات معناي ديني حيات بر روان و كنش فرد را به شرح ذيل برشمرد:

خوش بيني، مطبوع‌سازي زندگي، اميدواري، مسئوليت پذيري و جنبش و حركت اصلاحي.

۲. بهداشت، سلامت و آرامش روان
يكي از نيازهاي مهم انسان، سلامت و آرامش روان است. در دنياي كنوني عليرغم پيشرفت‌هاي خيره‌كننده علمي و تكنولوژيكي بشر روز به روز اضطراب، دلهره، افسردگي و ناآرامي بيش از پيش بر انسان چيره شده و حاجت به آرامش روحي و رواني بيشتر احساس مي‌شود. نقش دين در سلامت و آرامش روان از جهات مختلفي حايز اهميت است. در اين باره تحقيقات انجام شده توسط روان‌شناسان قابل توجه است:

الف. دينداري و تحمل فشارهاي رواني

تحقيقات انجام شده نشان مي‌دهد انگاره‌هاي ديني نقش مؤثري در تسكين دردهاي روحي، كاهش اضطراب و تحمل فشارهاي رواني دارند و افراد مذهبي از ناراحتي رواني بسيار كمتري رنج مي‌برند.

ب. دينداري و افسردگي

بر اساس تحقيقات، بين دين و افسردگي، استرس و اضطراب نسبت معكوس وجود دارد. اين مسئله در عصر حاضر مورد توجه بسياري از روانشناسان و انديشمندان است.

«ويلر» بر آن است كه فرد مذهبي از طريق اعتقادات ديني بر مشكلات چيره مي‌شود و از طريق اعمال مذهبي و شركت در مراسم ديني به شبكه وسيع حمايت‌هاي اجتماعي متصل مي‌شود. «ميدور» نيز اظهار مي‌دارد كه وابستگي ديني چون بديل ديگر متغيرهاي مؤثر بر سلامت روان مانند وضعيت اقتصادي و حمايت اجتماعي عمل مي‌كند و منجر به كاهش شيوع افسردگي مي‌شود.

ج. ديندارى و بزهكارى

بررسى ها گواه بر آن است كه بين ديندارى و بزهكارى و جرم و جنايت رابطه منفى وجود دارد و رفتارهاى مذهبى مى تواند بين آنها تمايز افكند.

د. ديندارى و كاهش مصرف الكل و مواد مخدر

براساس تحقيقات انجام شده توسط «ادلف» ، «اسمارت» ، «اوتار» و «ديويدز» افراد مذهبى از مواد مخدر استفاده نمى كنند و يا بسيار كم مصرف مى كنند. از نظر «لوچ» و «هيوز» به ويژه در ميان عناصر مذهبى اصولگرايان كمتر از همه به مواد مخدر گرايش دارند و هر اندازه ايمان دينى فرد قوى تر باشد احتمال استفاده از مواد مخدر و الكل در او كمتر يا مساوى با صفر است.

هـ . دين دارى و كاهش خودكشى

مسأله خودكشى يكى از بحران هاى جدى در تمدن كنونى بشر است. روزنامه اطلاعات مورخه ۱۷/۹/۴۷، صفحه «عبور از پنج قاره» مى نويسد: «سازمان بهداشت جهانى اخيراً آمار جالبى درباره خودكشى در كشورهاى مختلف جهان انتشار داده است. به موجب اين آمار در هشت كشور صنعتى جهان خودكشى در بين افراد ۱۵ تا ۴۴ ساله سومين علت مرگ و مير در اين كشورها را تشكيل مى دهد. اين كشورها عبارتند از: آلمان غربى، اتريش، كانادا، فنلاند، دانمارك، مجارستان، سوئد و سوئيس.

كارشناسان سازمان جهانى بهداشت كه اين آمار را پس از ده سال مطالعه كرده اند همچنين اعلام كرده اند كه خودكشى در كشورهاى در حال توسعه نيز به طور وحشتناك رو به افزايش است. در اين كشورها حتى جوانان كمتر از ۱۵ سال نيز دست به خودكشى مى زنند.

آمارى كه از طرف كارشناسان مزبور تهيه شده، نشان مى دهد كه به طور كلى طبقات تحصيل‌كرده و روشنفكر بيش از طبقه كارگر اقدام به خودكشى مى كنند. مثلاً در انگلستان عده زيادى از پزشكان در سال هاى اخير خودكشى كرده اند. تنها در آلمان غربى همه ساله دوازده هزار نفر خودكشى مى كنند و شصت هزار نفر ديگر به نحوى در صدد خودكشى بر مى آيند. مهم‌ترين علت خودكشى آلمانى ها بيمارى عصبى است. در حال حاضر در آلمان غربى بيش از يك ميليون نفر از فشار عصبى رنج مى برند و ممكن است هر آن دست به خودكشى بزنند.

در مقابل، تحقيقات نشان مى دهد خودكشى در كسانى كه در مراسم دينى شركت مى كنند نسبتى بسيار كمتر از ديگران دارد. كامستاك و پاتريچ در يك بررسى نشان دادند احتمال خودكشى در افرادى كه به عبادتگاه ها نمى روند چهار برابر بيش از شركت كنندگان در محافل دينى است. همه پژوهش ها نشان مى دهد يكى از علل مهم خودسوزى ضعيف بودن اعتقادات مذهبى بوده است».

يك بررسى كه در كشور اردن توسط «داراكه»(۱۹۹۲) انجام شده است نشان مى دهد تعداد خودكشى در ماه رمضان در مقايسه با ماه‌هاى ديگر سال كاهش قابل توجهى را نشان مى دهد.

و. ديندارى، رضايت از ازدواج و كاهش طلاق

مسأله ناپايدارى خانواده و گسست آن يكى از بحران هاى بزرگ دنياى متمدن كنونى و در پى آورنده نتايج ويرانگر روانى و اجتماعى است. براساس مطالعات انجام شده، مذهب مهم ترين عامل پاى بندى به خانواده، رضايت از ازدواج و كاهش طلاق است و اين مسأله عامل مهمى در بهداشت روانى خانواده ها به شمار مى رود. تحقيقات نشان داده است مردانى كه همسرانشان را طلاق داده و يا از آنها جدا شده اند ده برابر بيش از ديگران در معرض ابتلا به بيمارى هاى روانى هستند.

۳. سازگارسازى جهان درون و برون؛ كاهش رنج ها
بهره ديگرى كه از تفسير دينى حيات بر مى خيزد «ايجاد سازگارى بين جهان درون و برون» و در نتيجه كاهش رنج ها و ناراحتى هاست.

بدون شك در مواردى بين خواسته ها و تمايلات انسان و آنچه در جهان خارج وجود دارد تفاوت هايى مشاهده مى شود. گاه اين تفاوت ها به گونه اى است كه شرايط خارجى براى انسان رنج‌آفرين و ملال انگيز است. اين تفاوت ها مى تواند به گونه هاى مختلف باشد مثل: ۱. تفاوت بين خواسته هاى ما و نظام تكوين، مانند شرور و آفاتى چون مرگ و مير، سيل، زلزله، نقص عضو، بيمارى و… ۲. بين تمايلات ما و واقعيات اجتماعى، مثل حاكميت نظام استبدادى و…

از طرف ديگر در مواردى واقعيات خارجى به سهولت و در شرايطى كه ما در آن قرار داريم تغييرپذير است؛ در چنين وضعيتى انسان ها به طور معمول در جهت تغيير جهان خارج به سود تمايلات خود مى كوشند؛ اما گاه جهان خارج اصلاً تغييرپذير نيست، يا در شرايط مورد نظر شخص دگرگون نمى شود؛ و يا تغيير آن مستلزم هزينه هايى تحمل ناپذير و نامعقول است. در اين موارد بهترين راه سازگارسازى درون با خارج است و دين نيرومندترين عامل آشتى‌دهنده اين دو جهان است. دين با تفسيرى كه از جهان و ناملايمات و رنج هاى آدمى در آن مى دهد، نه تنها ناسازگارى آن دو را از ميان بر مى دارد؛ بلكه با دادن نقش عبادى به تحمل دشوارى ها و اينكه بزرگ ترين اولياى الهى چشنده تلخ ترين رنجهايند شيرين ترين رابطه را بين آن دو ايجاد مى كند؛ به طورى كه انسان مؤمن مى گويد: «زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت»، از همين رو «اليسون» بهترين راه مقابله با مشكلات تغييرناپذير را مقابله مذهبى مى داند.

اينكه حضرت اباعبدالله الحسين(ع) در سرزمين سوزان كربلا و ديدن آن همه رنج و مصيبت و زخم هاى بسيار بر جان و توان خويش فرمود: «رضا الله رضانا اهل البيت» و زينب كبرى(س) پس از تحمل آن همه دشوارى طاقت فرسا مى فرمايد: «ما رأيت الّا جميلا» عالى ترين نمايش شكوه ايمان در سازگارى جهان درون و برون و شيرين نمودن رنج و سختى در جهت مقاصد و اهداف بلند الهى و انسانى است. بدين ترتيب نه تنها رنج انسان كاهش مى يابد، بلكه در مواردى شيرين و دلپذير مى شود و اين جز در سايه دين و ايمان دينى امكان پذير نيست.

دین و زندگی

در بینش مادی، انسان خود را همانند سایر موجودات، از جماد و گیاه و حیوان، پدیده ای کور و تصادفی می داند که به حکم طبیعت می بایست مدتی را بر روی کره خاکی بگذراند و سپس راهی دیار فنا و نیستی گردد.

این طرز نگرش، به دنبال تحول بزرگ فکری در (فرهنگ غرب) رواج پیدا کرد و سبب شد انسان به کلی از عالم (معنا) روی برتافته و یکسره تمام توجه خود را به سوی طبیعت مادی معطوف کند.

در بینش مادی، همه جهان و از جمله (انسان)، پدیده ای فاقد (معنا) و حساب نشده و بدون هدف است و هر هدفی که انسان برای خود برگزیند، نهایتاً در خارج از جهان مادی نبوده و به علت محدود و محقر بودنش، پس از گذشت مدت زمانی، بالاخره در برابر (عظمت روحی انسان) ارزش و اهمیت خود را از دست داده و فاقد هرگونه جاذبه و کشش می گردد. انسانِ بریده از (خدا) امروزه به خوبی دریافته است که هیچ یک از چیزهایی که روزی آن ها را کعبه آمال خود قرار داده بود، نتوانسته است او را خشنود کند و زندگی اش را از پوچی و بیهودگی رها سازد.

اما در مقابل، بینشی که متکی بر (ایمان به خدا) و (عالم غیب) است، قیافه جهان را برای ما دگرگون می سازد. انسانِ پرورش یافته در مکتب دین، از آن جهت که جهان مادی را با تمامی نعمت ها و موهبت هایش همواره در حد یک (وسیله) می نگرد و سعادت و نیک بختی خویش را هرگز در گرو عوامل مادی نمی داند، نه تنها ناملایمات و ناکامی ها روحیه او را تضعیف نکرده و وضع روانی او را متزلزل نمی گرداند، بلکه همین مشکلات و ناملایمات در حکم وسایلی هستند که مانع تخدیر روحی او شده و از هرگونه سستی حاصل از خو گرفتن به زندگی بی دغدغه، جلوگیری به عمل می آورد.

در بینش انسان دین دار، مجموعه جهان، به خصوص زندگی انسان که از علم و حکمت مطلق خداوندی سرچشمه گرفته است، تقدس یافته و ارزش مند می شود. فعالیت های روزانه، تکالیف فردی و اجتماعی در چهارچوبی از (قداست و معنویت) قرار می گیرد و دنیای مادی مقدمه ای برای رسیدن به (عالم ابدیت و جهان آخرت) می شود; نه شکافی بین (عقل و آدمی) باقی می ماند و نه فاصله ای بین (علم و ایمان).

تجربه تاریخی نشان می دهد که هرکجا ایمان واقعی تجلی کرده، عالی ترین جلوه های انسانی را با خود به همراه آورده است. عمیق ترین عواطف ملکوتی و پرهیجان ترین شور و شوق و عشق و حرکت، از دل هایی سرچشمه گرفته که نور ایمان حقیقی در آن ها تابیده و همه جا را به نور خود روشن کرده است.

دین نه تنها به زندگی معنی می بخشد و آدمی را از (پوچی و بیهودگی) و تنهایی و غربت رها می کند، بلکه به آن، روح و صفا نیز می دهد، شوق و حرکت نیز می آفریند، گرمی و حرارت نیز می بخشد، آرامش آمیخته با رضایت نیز می دهد.

دین در قرآن

واژه دین بیش از نود بار در قرآن به کار رفته است که به چند مورد اشاره می کنیم:

ـ دین به معنای جزا و پاداش: (مالِکِ یَوم الدین).1

ـ دین به معنای شریعت و قانون: (لَکُم دینُکم وَلِیَ دین).2

ـ دین به معنای تسلیم: (اِنَّ الدینَ عِندالله الاِسلام).3

ـ دین به معنای مُلک و سلطنت: (…ویَکون الدینُ کُلُّهُ لله…).4

ـ دین به معنای اعتقادات: (لا اکراهَ فِی الدینِ…).5

مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر این آیه شریفه می فرماید: (دین یک سلسله معارف علمی است که اعمالی را به دنبال دارد; پس می توان گفت: دین، اعتقادات است و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه و اجبار بر آن ها حکومت نمی کند. اکراه، در اعمال ظاهری و افعال و حرکات بدنی و مادی اثر دارد.)6

دین و زندگی
دین و زندگی

دین در روایات

پیشوایان اسلام، دین را به ارکان و ویژگی هایش از جمله: ایمان، قلبی بودن، معرفت داشتن، دوستی ورزیدن، اخلاق نیک، نور، عزت، طلب علم، مایه حیات و مانند این ها تفسیر کرده اند. برای نمونه به چند مورد اشاره می کنیم:

ـ پیامبر(ص): (الخُلق الحسن نصف الدین;7 اخلاق نیک، نصف دین است.)

ـ امام باقر(ع): (الدّین هو الحبّ والحبّ هو الدین;8 دین همان دوستی (دوست داشتن) و دوستی همان دین است.)

ـ امام علی(ع): (غایةالدین الایمان;9 غایت و هدف دین، ایمان است.)

دین از دیدگاه متکلمان اسلامی

علامه طباطبائی(ره) دین را این گونه تعریف کرده اند: (دین، نظام عملی مبتنی بر اعتقادات است که مقصود از اعتقاد در این مورد، تنها علم نظری نیست، زیرا علم نظری به تنهایی مستلزم عمل نیست; بلکه مقصود از اعتقاد، علم به وجوب پیروی بر طبق مقتضای علم قطعی است.)10

آیةاللّه جوادی آملی درباره دین می نویسد: (دین مجموعه ای از عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسان ها باشد. گاهی همه این مجموعه، حق و گاهی همه آن ها باطل و زمانی مخلوطی از حق و باطل است. اگر مجموعه حق باشد، آن را دین حق و در غیر این صورت آن را دین باطل و یا التقاطی از حق و باطل می نامند… دین حق، دینی است که عقاید، قوانین و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و دین باطل، دینی است که از ناحیه غیر خداوند تنظیم و مقرر شده است.)11

دیدگاه آیةاللّه مصباح یزدی درباره دین چنین است: (دین برابر است با اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این عقاید.)12

از مجموع تعاریف فوق چنین می توان استنباط کرد که: دین، مجموعه ای از حقایق و ارزش هایی است که از طریق وحی به وسیله کتاب و سنّت برای هدایت انسان ها به دست بشر می رسد، اعم از این که مضامین آن از راه های عادی نیز به دست آیند یا این که حس و عقل و شهود بشری از آن آموزه ها محروم باشند.

نقش دین در زندگی
1. پاسخ به احساس تنهایی: یکی از احساسات مشترک انسان ه، احساس تنهایی است. همه انسان ها در مراحلی از زندگی از تنهایی رنج می برند. ادیان با اعتراف به خداوند عالم و قادر و خیرخواه، احساس تنهایی را پاسخ می دهند. اگر انسانی احساس درونی به حق تعالی پیدا کند و با مناجات و دعا و راز و نیاز به او تقرب جوید، از آفات احساس تنهایی نجات می یابد، چرا که هیچ کسی از خداوند به ما نزدیک تر نیست: (نحنُ اَقربُ الیه من حبل الورید);13 (اِنّ اللهَ یحولُ بین المرء وقلبه).14

2. کاهش دادن ترس از مرگ: ترس از مرگ، حالتی روانی است که بسیاری از انسان ها را دچار حیرت و نگرانی می کند. دین و باورهای دینی، ترس از مرگ را می کاهد. این کاهش از چند راه تأمین می گردد:

الف) تفسیر مرگ به انتقال از عالمی به عالم دیگر و ابطال اعتقاد به نابودی و نیستی انسان.

ب) حیات اخروی، ضامن عدالت و فاقد هرگونه ظلم و ستم و بی عدالتی و جبران کننده ظلم های دنیوی است.

ج) دستورات دینی و انجام فرایض و مناسک دینی، از نظر روان شناختی نوعی رضایت به انسان عطا می کند و هر اندازه احساس گناه کاری کمتر گردد، احساس ترس از مرگ نیز کاهش می یابد.

د) آموزه های دینی، دنیا را مقدمه آخرت و مدرسه انسان معرفی می کند و اندیشه نفی قیامت را با بیهوده دانستن آفرینش مترادف می شمارد: (أَفَحسبتُم اَنّما خَلَقناکُم عَبثاً و اَنّکم إلینا لاتُرجعون;15 آیا پنداشته اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و بازگشت شما به سوی ما نیست!؟)

3. کم کردن رنج و تعب: ادیان، منکر رنج در زندگی نیستند، اما روان آدمی را برای تحمل رنج ها آماده تر می کنند: (ولَنَبلونّکم بِشَیءٍ مِن الخوف والجُوع ونَقص مِن الاموال والأنفس والثّمراتِ وَبَشّر الصابرین;16 هرآینه شما را با اندکی از ترس، گرسنگی و آفت در مال ها و جان ها و محصولات می آزماییم و مردان صبور و بااستقامت را مژده بده.)

قرآن در آیه ای دیگر می فرماید: (وعَسی أن تَکرهوا شَیئاً و هو خَیرٌ لکم;17 چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است.)

قرآن کریم بین سختی ها و آسایش ها تلازم قائل است و می فرماید: (فَإنّ مع العُسر یُسراً* إنّ مع العُسر یُسراً;18 پس حتماً با سختی آسانی است* حتماً با سختی آسانی است.)

انسان دین دار می داند که خداوند سبحان به دلیل لطف خاصی که به بندگان صالح و اولیا دارد، آن ها را گرفتار بلا می کند. امام صادق(ع) می فرمایند: (اِنّ اللهَ اذا اَحَبَّ عبداً غَتَّه بِالبلاءِ غَتّاً;19 خداوند زمانی که بنده ای را دوست بدارد، او را در دریای شداید غوطه ور می کند.

4. معنا دادن به زندگی آدمی: زندگی انسان منحصر به حیات بیولوژیک نیست. ما برای این که از حیات خود بهره مند شویم و حقیقت زندگی را دریابیم، باید از پوچی دور بمانیم و این، جز از طریق پاسخ به پرسش های اساسی درباره فلسفه زیستن، یعنی از کجا آمده ام؟ در کجا هستم؟ به کجا می روم؟ میسّر نیست. دین به این پرسش های سرنوشت ساز پاسخ صریح و شفاف می دهد و تاریکی ها و ابهام های زندگی را می زداید.

5. جلوگیری از بحران های روانی: آن چه اعصاب آدمی را در این زندگی فرسوده می کند، اضطراب ها و هیجان هایی است که از شادمانیِ دست یابی به علایق مادی و افسردگی از نرسیدن به آن ها حاصل می شود و لنگر ایمان است که در طوفان این امواج به مؤمن آرامش و اطمینان می دهد: (لِکَیلا تَاسَوا علی مافاتَکُم ولا تَفرحوا بِما آتاکم واللهُ لایُحبُّ کُلََّ مُختالٍ فَخور;20 تا هرگز بر آن چه از دست شما رود دل تنگ نشوید و به آن چه به شما رسد دل شاد (مغرور) نگردید، و خداوند دوست دار هیچ متکبر خودستایی نیست.)

به هر حال انسان در سایه اعتقاد و ایمان به خدایی حکیم و مهربان می تواند از اثرات نامطلوب مصایب و شداید و بلاها و رویدادها بد جلوگیری کند، زیرا کسی که به خدا ایمان دارد می داند آن چه بر او می گذرد تقدیر خدای دانا و توانا است. به ویژه این که متوجه باشد هر نوع صبر و بردباری در برابر مصایب و مشکلات پاداشی بزرگ دارد.

دین در سایه اعتقاد به معاد و روز رستاخیز، رشته زندگی را به دوران پس از مرگ امتداد داده و مرگ را دروازه ابدیت دانسته است و از این طریق به زندگی مادی بشر رونق و طراوتی خاص بخشیده و آن را حتی در کام سال خوردگان شیرین کرده است و غبار غم و فنا و نیستی را از چهره آنان افشانده است و از این راه، عامل اضطراب و نگرانی را از میان برداشته است.

روانشناسی دینی

در مورد روانشناسی دینی مذهبی در دین مبین اسلام بسیار صحبت شده است و بر استفاده از دین در زمینه های مختلف زندگی صحبت و به آن توصیه شده است. دین و مذهب در كیفیت زندگی انسان بسیار مفید و موثر است. اساسا دین و مذهب برای افزایش دادن كیفیت زندگی انسان در همه ابعاد آن توسط خداوند به انسان ارائه شده اند. روانشناسی دینی مذهبی در معنای اصلی خود موجب بالندگی و رشد انسان در همه ابعاد میشود و دارای ظرفیت زیادی برای رشد دادن انسان و راهنمایی كردن او است. دین میتواند موجب موفقیت مالی و مادی و معنوی و جسمی افراد شود. بر اساس روانشناسی دینی مذهبی بدلیل اینكه بسیاری از افراد دارای دانش دینی كافی برای درك دین و استفاده درست از دین نمی باشند، اصطلاحی بنام سلامت دینی و مذهبی برای انسان تعریف میشود. از دیدگاه روانشناسی دینی مذهبی سلامت دینی یعنی آموختن دانش دینی مطابق تعالیم بزرگان و امامان و پیامبران در تمام جنبه های عملی زندگی. از نظر روانشناسی دینی مذهبی، آنچه به عنوان بیماری دینی و عدم تعادل دینی برای انسان تعریف میشود لزوما منجر به جدایی دین از دیگر جنبه ها مانند اجتماعی و سیاسی و شخصی میشود. سلامت دینی موجب بروز آرامش و هماهنگی و ایجاد ریتمی آرام اما قدرتمند در زندگی انسان میشود بگونه ای كه در عین حال كه موجب تعالی مادی انسان میشود موجب كاهش تمایل انسان به گناهان میشود. نداشتن سلامت دینی و روانشناسی دینی مذهبی ،بسیار مخرب تر از بی دینی است. مركز مشاوره روانشناسی هنر زندگی با برخورداری از مشاوران مذهبی-روانشناسی قادر به همراهی شما در مسیر روانشناسی دینی مذهبی دینداری عملی و كاربردی است.

روانشناسی دینی
روانشناسی دینی

چرا دین و مذهب بسیار مهم است و مشاوره روانشناسی دینی مذهبی یعنی چه؟

در روانشناسی دینی مذهبی ، دین و مذهب در صورتی كه به معنی دین عملی با رویكرد آسان سازی و سلامت جسم و روان برای فرد و اجتماع باشد، دارای فرامینی است كه میتوان آنها را بكار بست و موجب رشد او شد. ولی مطابق نظر برخی از روانشناسان مانند ویلیام جیمز، افراد با اعتقادات مذهبی به كوچكترین اعتقادات مذهبی خود وابستگی زیادی دارند. از اینرو در روانشناسی دینی مذهبی ،همین وابستگی ها موجب ایجاد نوعی تعصب و ناهنجاری روانی در افراد میشود كه نشان از این دارد كه افراد بدرستی به بطن دین دست پیدا نكرده اند و بجای عمل به فرامین مفید آن درگیر ظواهر آن شده و محل صدمات زیادی برای خود و دیگران میشوند. اما مازلو از سوی دیگر بیان میدارد كه افراد مذهبی بیشتر به تعالی می رسند و این با متن و باطن دین هماهنگی دارد. در واقع در روانشناسی دینی مذهبی ، متن دین و معنی درست آن موجب سلامت و رهایی انسان از تعلقات از هر نوع آن میشود ولی عدم سلامت دینی در موجب ایجاد و خلق برخی بت ها و خدایان در نفس و ضمیر انسان میشود كه توان انسان را در خدمت حمایت و حفاظت از این رب النوع ها هدر میكند و مطابق نظر روانشناسی دینی مذهبی، این هدر رفتن توان از رشد معنوی و مادی و جسمی او جلوگیری میكند. اریكسون مذهب را موجب تعالی در زندگی میداند كه زندگی مارتین لوتر كینگ و ماهاتما گاندی از مصادیق زندگی دینی موفق بدون تكیه بر تعصبات دینی بوده اند. بر این اساس روانشناسی دینی مذهبی میگوید، درك پوسته ای از دین موجب ایجاد تعصبی میشود كه سلامت دینی را از بین میبرد و سلامت روان را به خطر می اندازد. روانشناسی دینی مذهبی با تكیه بر قلب دین و آنچه از عادات كاربردی در آن وجود دارد و تصفیه سازی معانی ظاهری و خرافه، با استفاده از معنی روانشناسی سعی در تامین سلامت روان و ایجاد بالندگی در باورهای دینی افراد دارد. روانشناس مذهبی یك كارشناس با دانش بسیار بالا در زمینه مذهب از یكسو و دانش روانشناسی تربیتی و كاربردی و روانشناسی دینی مذهبی می باشد تا بتواند شما را از باورهای مخرب ناشی از عدم سلامت دینی جدا كند و به شما یك درك كاربردی از دین را ببخشد. ما در كشورمان شاهد یك درك بسیار سطحی و پوسته ای در برخی خانوادهای ایرانی هستیم كه محلی برای عدم سلامت دینی در ایشان گردیده و موجب غافل ماندن از نیازهای اساسی و طبیعی انسانی در انسان شده است. از اینرو براساس روانشناسی دینی مذهبی، عدم سلامت دینی در كشور ما موجب بروز برخی عادات روانی و بیماری هایی شده است كه درمان آن توسط مشاور و كارشناس مذهبی و روانشناسی میسر است. روانشناس دینی و مذهبی فردی با تجارب و دانش بسیار بالا در زمینه دین و ارتباط آن با سلامت روان است. از اینرو عدم استفاده از روانشناسی دینی مذهبی و سختگیری مذهبی در تمام مذاهب و دینها موجب از بین رفتن ارزش دین میشود و در همه جا مضموم است. برخی مشخصات عدم سلامت دینی و مذهبی به شرح زیر است

وسواس به انجام مراتب دینی به شكل بیش از حد بسیار موشكافانه
شك و تردید دائمی و زیاد نسبت به آداب و رسوم مذهبی مانند وضو گرفتن و نماز خواندن
رعایت نكردن اصول اخلاقی در مراودات معمول روزمره مانند دروغ گفتن و خیانت كردن و …
وجود ترس زیاد در مردم برای امر به معروف و نهی از منكر
عدم انتقاد پذیری در مقابل سوالات و شبهات در مورد اصول بنیادین دینی افراد
عدم رعایت كاربردی فرامین و دستورات دینی برای بهبود كیفیت زندگی شخصی و اجتماعی

تمدن نوین اسلامی با تکیه‌ بر نقش ایران در گفتارهای رهبر انقلاب

محمدجواد اشکواری و سیده زهرا موسوی مقاله‌ای تحت عنوان «تمدن نوین اسلامی با تکیه‌ بر نقش ایران در گفتارهای رهبر انقلاب» به تحریر درآورده‌اند که در ادامه می‌‌آید:

چکیده

تمدن نوین اسلامی همان احیاء تمدن اسلامی است که اوج و شکوفایی آن در سده چهارم هجری بود که با عنوان «رنسانس اسلامی» شناخته می‌شود. اگرچه آغاز شکل‌گیری تمدن اسلامی با محوریت دین اسلام از شبه‌جزیره عربستان بود، اما در پیشرفت و تعالی آن جوامع و ملل مختلف نقش داشتند. به همین دلیل گفته‌شده است؛ زبان آن عربی، فکرش ایرانی، خیالش هندی، بازویش ترکی، اما دل‌وجانش اسلامی و انسانی بود. بنابراین برای احیای تمدن اسلامی اهتمام تمام کشورها و ملت‌های اسلامی لازم است و همه باید درباز شکوفایی آن شرکت فعال داشته باشند. رهبر انقلاب اسلامی به مناسبت‌های مختلف به عوامل، زمینه‌ها و نقش ملت ایران در احیای تمدن اسلامی اشاره‌کرده‌اند که بازخوانی آن‌ها می‌تواند در این زمینه راهگشا باشد. بنابراین مقاله حاضر درصدد واکاوی برخی از عوامل و زمینه‌های احیای تمدن اسلامی و نقش ایران در این زمینه با محوریت سخنرانی‌های رهبر انقلاب اسلامی است.

مقدمه

تمدن اسلامی با بعثت پیامبر شروع شد و با دستاوردهای مختلفی که درزمینهٔ‌های گوناگون به دست آورد، توانست جایگاه والایی به خود اختصاص دهد، اما به‌مرورزمان و باگذشت چندین قرن دچار رکود شد. آنچه تمدن اسلامی را به پیشرفت رساند همان تسامح، تساهل و توجه به تمام جنبه‌های مادی و معنوی بشر بود که به‌مرورزمان رنگ باخت و ضربه بزرگی بر پیکره تمدن اسلامی وارد ساخت. توجه به ابعاد انسانی و الهی زندگانی انسان‌ها در دنیای امروز از جایگاه برجسته‌ای برخوردار نیست و این امر هم ناشی از دیدگاهی است که آن‌ها نسبت به این جهان و انسان دارند. بنابراین نیازهای حقیقی انسان مانند سعادت، امنیت و آرامش روانی و معنوی حلقه‌های مفقود در زندگی انسان‌هایی است که در دنیای امروز به سر می‌برند. اگر از دیدگاه رهبر انقلاب به این موضوع نگاه کنیم این تمدن فقط جنبه ابزاری و سخت‌افزاری دارد (بیانات در دیدار با جوانان خراسان شمالی، ۲۳/۰۷/۱۳۹۱)، بنابراین انسان نیاز به تمدنی دارد که در سایه آن‌همه نیازهای مادی و معنوی او برآورده شود و این تمدن چیزی جز تمدن اسلامی نیست. بنابراین احیای تمدن اسلامی ضرورت می‌یابد. رهبر معظم انقلاب در سخنرانی‌های خود راهکارهایی را برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی ارائه داده‌اند که پرداختن به آن‌ها می‌تواند در احیای تمدن اسلامی راهگشا باشد. پژوهش حاضر به بررسی دیدگاه‌های ایشان درزمینهٔ احیای تمدن اسلامی در قالب تمدن نوین اسلامی پرداخته است.

تمدن (civilization)

برای تمدن تعاریف مختلفی ارائه‌شده است به‌عنوان نمونه ازنظر ساموئل هانتینگتون، تمدن بالاترین گروه‌بندی فرهنگ و گسترده‌ترین سطح هویت فرهنگی به شمار می‌آید. (هانتینگتون، ۱۳۷۴، ص۴۷) هنری لوکاس، تمدن را پدیده‌ای به هم تنیده می‌داند که همه رویدادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتی هنر و ادبیات را در برمی‌گیرد. (لوکاس، ۱۳۶۶، ص ۷و۱۶) تاملین معتقد است مقصد تمدن انسانی ایجاد مناسبات انسانی است درواقع می‌توان چنین برداشت کرد که بر اساس نگاه این محقق هرگاه جامعه‌ای شکل گیرد و در آن مناسبات انسانی ایجاد شود و این مناسبات استعداد و قریحۀخدادادی انسان را شکوفا کند می‌توانیم آن‌ها تمدن بنامیم. وی تمدن را چنین توصیف می‌کند: «تمدن حرکت است نه سکون، سفر است نه توقف، هیچ تمدن شناخته‌شده‌ای تاکنون در این سفر به هدفی که تمدن دارد واصل نشده است، اما احتمال دارد معدودی از مردان وزنان برجسته به آن هدف رسیده باشند». (تاملین، ۱۳۸۵،ص ۴۹) ویل دورانت در تعریف تمدن می‌گوید: «تمدن را می‌توان به شکل کلی آن، عبارت از نظمی اجتماعی دانست که درنتیجه وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکان‌پذیر می‌شود و جریان پیدا می‌کند. تمدن دارای چهار رکن و عنصر اساسی است که شامل: پیش‌بینی و احتیاط در امور اقتصادی، سازمان سیاسی، سنن‌اخلاقی، و کوشش درراه معرفت و بسط هنر می‌شود». (ویل دورانت، ۱۳۷۰، جلد۱، ص ۳) چنانکه دیدیم برای تمدن معانی مختلفی ذکرشده است ولی اصلی‌ترین معنای آن شهرنشین شدن و اقامت در شهر است. (جان احمدی، ۱۳۸۶، ص‌۲۴) البته رابطه میان شهر و تمدن رابطه جزء و کل است نه ظرف و مظروف بنابراین، اگرچه تمدن (civilization) از مدینه به معنای شهر (civil) ریشه می‌گیرد ولی در اصل شهر معلول تمدن است نه علت آن، یعنی به‌واقع شهر جزء تمدن است (برنال، ۱۳۸۸، ص‌۸۶) به همین دلیل تمدن به مفهوم خو گرفتن بااخلاق و آداب شهریان آمده است. (فرهنگ فارسی معین‌، ۱۳۸۸، ج ۱‌، ص‌۱۱۳۹)

سیر شکل‌گیری تمدن اسلامی

بررسی تاریخ اسلام نشان می‌دهد که فرهنگ و تمدن اسلامی مسیری مضبوط و دقیق دارد و بر پایه منطقی قابل‌درک و بیان شدنی شکل‌گرفته است که در اینجا به‌صورت خلاصه به مراحل شکل‌گیری تمدن اسلامی می‌پردازیم: برای شکل‌گیری تمدن اسلامی ده مرحله ذکرشده است مرحله اول با دعوت پیامبر از مکه آغاز شد. مرحله دوم با تشکیل حکومت اسلامی در یثرب شکل گرفت مرحله سوم گسترش اسلام بود که می‌توان به دو بخش تقسیم کرد، بخش اول، انتشار دین اسلام در جزیره العرب و بخش دوم گسترش آن در جهان متمدن آن روزگار، شامل بین‌النهرین، ایران، روم، مصر، حبشه، هند، ماورالنهر، چین و ماچین، شمال آفریقا و سرانجام جنوب اروپا بود. اوج این مرحله در سده‌های اول و دوم هجری نمایان گردید.

مرحله چهارم مجاور شدن فرهنگ و تمدن نوپای اسلامی با تمدن‌های کهن جهان و کوشش برای شناخت و انتقال آن تمدن‌ها به حوزه تمدن اسلامی است. این نهضت به شکل جدی از سده دوم آغاز و تا سده‌های سوم و چهارم ادامه یافت. این انتقال تمدن از چند طریق انجام شد: یکی از طریق ترجمه که جدی‌ترین شکل انتقال بود، دوم تأسیس کتابخانه‌ها و مدارس و انتقال کتاب‌ها از حوزه‌های تمدنی مجاور به حوزه تمدن اسلامی، و سومین راه از طریق انتقال دانشمندان و به تعبیر امروز «جذب مغزهای متفکر» به مراکز علمی و آموزشی جهان اسلام بود. مرحله پنجم عصر خودجوشی و شکوفایی تمدن اسلامی است که از سده سوم آغاز و تا سده پنجم هجری ادامه یافت. مرحله ششم عصر شکوفایی فرهنگ عمیق اسلامی و ادبیات عرفانی است شکوفایی این مرحله از سده چهارم آغاز و در سده هفتم به اوج خود رسید.

مرحله هفتم عصر هنر و معماری است؛ شاید این سنت منطقی تاریخ است که تا علوم عقلی و تجربی به کمال نرسد و تا معرفت انسان نسبت به هستی و حیات عمیق نشود و تا ادب به کمال خود نرسد هنر متعالی شده خط و نقاشی و معماری متجلی نخواهد شد. شگفت اینکه پس از دو ضربه سهمگین صلیبی‌ها و مغولان و از میان ویرانه‌های به‌جای مانده از آن بلایای خانمان‌برانداز، نهضت هنری – معماری قد برافراشت و مبشر آغاز تجدید حیات اسلام در عصر صفوی – عثمانی- گورکانی بود. ازاین‌رو تصادفی نیست که اوج هنر اسلامی را از سده‌های نهم تا دوازدهم هجری در ایران و عثمانی و هند می‌بینیم.

مرحله هشتم عصر رکود است دو حمله بزرگ و طولانی صلیبی و مغول از مغرب و مشرق جهان اسلام که با آثار و پیامدهایشان – یکی حدود دویست سال و دیگری حدود سیصد سال به درازا کشید – توان و رمق مسلمانان را گرفت و خرابی‌های بسیاری بر جای گذاشت. آنان با قساوت‌ها و بی‌رحمی‌های بی‌سابقه در فرهنگ بالنده اسلامی روح ناامیدی دمیده و با تخریب شهرها، اساس مدنیت مسلمانان را متزلزل کردند. بااینکه اسلام در ذات خود جوهر حرکت، پیشرفت، تحول و تکامل دارد، ولی این دو حمله عظیم، آثاری مخرب بر پیکره تمدن اسلامی بر جای نهاد که سرانجام منجر به پیدایش عصر رکود شد که اوج این مرحله در سده هشتم و نیمه نخست سده نهم هجری است. مرحله نهم را می‌توان خیزش مجدد اسلام نامید. این تمدن بعد از دو قرن رکود توانست دوباره از زیر بار هجوم اقوام ویرانگر قد علم کند و در جهان اسلام در دوران سه دولت یعنی عثمانی در غرب ، صفوی و گورکانی در شرق جهان اسلام دست به نوزایی فرهنگی بزند. در این مقطع این دولت‌ها توانستند قسمت‌هایی از شکوه تمدن مسلمانان را بازسازی کنند. مرحله دهم هجوم استعمار و آغاز دومین دوره رکود است (نک. ولایتی، ۱۳۸۴، پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی ، ج۴، ص۱۳-۱۰). در این مقطع نیز استبداد داخلی و استعمار خارجی، عصر جدیدی از رکود و ایستائی را در تمدن مسلمانان ایجاد کرد و موجب شد تا خودباختگی و غرب‌زدگی در اندیشه واراده مسلمانان راه بر هر نوآوری و پویائی فرهنگی و تمدنی در جهان اسلام ببندد و سنّت و فرهنگ غربی به‌عنوان نماد تمدن و مدنیت در باور مسلمانان، آنان را به دنباله‌روی از غرب بکشاند (نک: ولایتی، ۱۳۸۴، فرهنگ و تمدن اسلامی، ص ۲۳-۱۱)

این دنباله‌روی از غرب در جهان اسلام با واکنش‌های متفاوتی مواجه شد، متفکرین و اندیشمندان زیادی دل درگرو جامعه و تمدن ایده‌آل اسلامی داشتند و تلاش‌هایی برای احیاء اندیشه اسلامی انجام دادند کسانی چون محمد عبده و اقبال لاهوری از آن جمله‌اند. ادامه این رویکرد منجر به ایجاد نهضت بازگشت به اسلام و هم‌چنین احیاء تفکر دینی شد، لذا باید گفت این نگاه نو به مختصات جامعه اسلامی، در انقلاب اسلامی ایران و در اندیشه بنیان‌گذار انقلاب و معمار بزرگ جمهوری اسلامی یعنی امام راحل (ره) با تأسیس و استقرار نظام جمهوری اسلامی روند عینی خود را آغاز کرد و در تکاپو برای ایجاد تمدن و جامعه طراز انسان مسلمان است که در آن شکوفائی اقتصادی و توسعه علم و فناوری و رفاه مادی در کنار بهره‌مندی از زندگی سرشار از باور و معنویت پیگیری می‌شود. (نک: پارسانیا‌،۱۳۸۰، ص۳۱۰؛ انسان بر آستان دین، ۱۳۸۰، ص ۱۹۶)

عبارت تمدن سازی نوین که توسط مقام معظم رهبری مطرح‌شده است درواقع همان احیاء تمدن اسلامی است که با پیروزی انقلاب اسلامی نگاه‌ها به آن معطوف گردیده است، یعنی احیاء عزت و کرامت انسان مسلمان در کنار برخورداری از دستاوردهای علمی و تکنولوژیکی که می‌تواند نوید‌بخش ایجاد تمدنی نمونه باشد و تأکید مقام معظم رهبری بر عنصر پیشرفت همه‌جانبه به‌عنوان ماهیت واقعی تمدن نوین اسلامی درواقع به معنای تأکید بر عنصر حرکت و تعالی در همه عرصه‌ها و همه جنبه‌های زندگی مادی و معنوی است. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جوانان خراسان شمالی، ۲۳/۷/۱۳۹۱)

تمدن نوین اسلامی تمدنی است که ضمن پاسخگویی به نیازهای طبیعی و مادی انسان‌ها بعد معنوی و روحی آنان را به سمت کمال و سعادت راهنمایی می‌کند و این ساختار مطلوب که ریشه در برنامه‌های انسان‌ساز اسلامی دارد نه‌تنها بعد مادی و سخت‌افزاری تمدن را نفی نمی‌کند بلکه به آن جهت داده وآنرا از آفاتی که بشر دچار آن شده است مثل پوچ‌گرائی، عدم احساس امنیت، نابرابری و فقدان معنی در زندگی نجات خواهد داد.

تعریف تمدن نوین اسلامی

برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی در ابتدا باید بدانیم معنی و مفهوم تمدن نوین اسلامی چیست. ازآنجاکه هدف ما در این پژوهش بررسی دیدگاه رهبر معظم انقلاب در این زمینه است و تمدن نوین اسلامی را رهبر انقلاب در سخنرانی‌های خود مطرح کردند لذا به تعریف تمدن نوین اسلامی از دید ایشان می‌پردازیم ایشان پیشرفت همه‌جانبه را به‌عنوان تمدن نوین اسلامی در نظر گرفته و هدف انقلاب اسلامی و ملت ایران را ایجاد یک تمدن نوین اسلامی می‌دانند. (بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالى‌۲۳، /۰۷/۱۳۹۱)

البته باید دانست زمانی که کلمه پیشرفت به کار می‌رود نباید توسعه به مفهوم رایج غربی تداعی شود امروز توسعه در اصطلاحات سیاسی و جهانی و بین‌المللی حرف رایجی است غربی‌ها با اجرای یک تاکتیک زیرکانه‌ی تبلیغاتی در طول ساله‌ای متمادی کشورهای جهان را به سه دسته توسعه‌یافته، درحال‌توسعه و توسعه‌نیافته تقسیم کردند در نگاه اول انسان خیال می‌کند کشور توسعه‌یافته آن کشوری است، که از فناوری و دانش پیشرفته‌ای برخوردار است، توسعه‌نیافته و درحال‌توسعه هم به همین نسبت در نظر گرفته می‌شود؛ درحالی‌که این‌گونه نیست. عناوین توسعه‌یافته، درحال‌توسعه و توسعه‌نیافته یک‌بار ارزشی و یک جنبه‌ی ارزش‌گذاری به همراه خود دارد. در حقیقت منظور غرب از کشور توسعه‌یافته، یعنی کشور غربی! با همه‌ی خصوصیات، فرهنگ، آداب، رفتار و جهت‌گیری سیاسی‌اش؛.کشور درحال‌توسعه یعنی کشوری که در حال غربی شدن است؛ کشور توسعه‌نیافته یعنی کشوری که غربی نشده و در حال غربی شدن هم نیست. (بیانات در دیدار استادان و دانشجویان کردستان،‌ ۲۷/۰۲/۱۳۸۸)

درواقع در فرهنگ امروز غربی، تشویق کشورها به توسعه، تشویق کشورها به غربی شدن است! اگرچه در مجموعه‌ی رفتار و کارها و شکل و قواره‌ی کشورهای توسعه‌یافته‌ی غربی، نکات مثبتی وجود دارد ولی مجموعه‌ای از چیزهای ضد ارزش هم در آن وجود دارد. لذا ما مجموعه‌ی غربی شدن، یا توسعه‌یافته‌ی به‌اصطلاح غربی را مطلقاً قبول نمی‌کنیم. پیشرفتی که ما می‌خواهیم چیز دیگری است. درعین‌حال باید در نظر داشت که پیشرفت برای همه‌ی کشورها و همه‌ی جوامع عالم، یک الگو و یک معنای مطلق واحد ندارد. شرایط گوناگون اعم از شرایط تاریخی، جغرافیائی، جغرافیای سیاسی، طبیعی، انسانی و شرایط زمانی و مکانی در ایجاد مدل‌های پیشرفت، اثر می‌گذارد. ممکن است یک مدل پیشرفت برای فلان کشور یک مدل مطلوب باشد؛ عیناً همان مدل برای یک کشور دیگر نامطلوب باشد بنابراین یک مدل واحدی برای پیشرفت وجود ندارد که ما آن را پیدا کنیم، و در کشورمان پیاده کنیم؛ و باید الگوی پیشرفت متناسب با شرایط خودمان پیدا کنیم. (همان)

باید در نظر داشت پیشرفت در منطق اسلام با پیشرفت در تمدن مادی غرب متفاوت است آن‌ها از بعد مادی به پیشرفت نگاه می‌کنند پیشرفت در غرب در درجه اول عبارت‌اند از: پیشرفت در ثروت، علم و فناوری و پیشرفت نظامی. اما در منطق اسلام پیشرفت دارای ابعاد بیشتری است و عبارت‌اند از پیشرفت در علم، اخلاق، عدالت، رفاه عمومى، اقتصاد، عزت و اعتبار بین‌المللى، استقلال سیاسى و در کنار این‌ها پیشرفت در جنبه‌ی معنوی الهی یعنی عبودیت و تقرب به خداى متعال، و هدف نهایی ما تقرب به خداست. بنابراین پیشرفت در اسلام دارای دو بعد مادی و معنوی است و دنیا و آخرت در نظر گرفته‌شده است و هدف اصلی از پیشرفت در اسلام رسیدن به خداست.

موانع دررسیدن به تمدن نوین اسلامی

تمدن نوین اسلامی به معنای پیشرفت همه‌جانبه است حال باید دید منظور از پیشرفت همه‌جانبه چیست پیشرفت همه‌جانبه یعنی به هر دو بعد مادی و معنوی انسان توجه شود و دنیا و آخرت باهم در نظر گرفته شود در احادیث آمده است («اعمال لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غَداً
چنان براى زندگى دنیا تلاش کن که گویا تا ابد زنده هستى و براى آخرت خویش آنچنان کار کن که گویى فردا از دنیا خواهى رفت. شیخ صدوق،۱۳۶۳، ج ۳، ص ۱۵۶) یعنی دنیا را برای آخرت نباید ترک کرد، همچنان که آخرت را نباید فدای دنیا کرد. و برای هر دو نهایت تلاش را انجام داد. در راه رسیدن به این هدف هموار امکان انحراف وجود دارد. در یک دسته بندی آسیب‌های موجود دررسیدن به تمدن نوین اسلامی را به دودسته می‌توان تقسیم کرد. یکی بی‌توجهی به مسائل اخروی و دیگری بی‌توجهی به مسائل دنیوی است در توضیح آن باید گفت اینکه کسانى دنیا را اصل بدانند و آخرت را فراموش کنند؛ یعنى همۀ تلاش جامعه و برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران و حکومت، براى این باشد که زندگى مردم را ازلحاظ دنیایی آباد کنند. ولی به بعد معنوی توجهی نشود. از طرفی اقبال به مسائل اخروى و دینى، و بى‌توجهى به مواهب عالم حیات و استعدادهایی که خداى متعال در این عالم قرار داده است؛ و غفلت از دنیا هم یکى از انحراف‌هاست. بنابراین تعادل دنیا و آخرت و نگاه به دنیا و آخرت هم در برنامه‌ریزى، هم در عمل شخصى و هم در اداره‌ى کشور لازم است (بیانات در دیدار استادان و دانشجویان کردستان‌، ۱۳۸۸/۰۲/۲۷). یعنی درراه رسیدن به تمدن نوین اسلامی هر دو بعد دنیوی و معنوی باید موردتوجه قرار گیرد و بی‌توجهی به هرکدام از آن‌ها انحراف است.

عرصه‌های پیشرفت

تمدن نوین اسلامی به معنای پیشرفت همه‌جانبه معنی شد بنابراین برای رسیدن به این پیشرفت باید عرصه‌های آن را شناخت رهبر انقلاب چهار عرصه اساسی برای پیشرفت و رسیدن به تمدن نوین اسلامی بیان کرده‌اند که عبارت‌اند از:

۱- عرصه فکر

۲- عرصه علم

۳- عرصه زندگی

۴- عرصه معنویت (بیانات در نخستین نشست اندیشه‌های راهبردی، ۱۰/۰۹/۱۳۸۹)

۱- عرصه فکر

تفکر در معنای دقیق ویژگی اساسی انسان است و در فرایند تعلیم و تربیت جایگاه ویژه‌ای دارد و مربیان بزرگ، چه درگذشته و چه در قرن حاضر، تفکر را محور اساسی تعلیم و تربیت تلقی می‌کنند. ازجمله سقراط در مکالمات خود که به‌وسیله افلاطون تحریر شده است آیین اندیشیدن یا تفکر را محور مباحثه‌های خود قرار داده است و جان دیویی مربی بزرگ قرن بیستم در کتاب ما چگونه فکر می‌کنیم که در سال ۱۹۱۰ منتشر شد، تفکر را پایه و اساس تعلیم و تربیت تلقی کرده است. (شریعتمداری، ص ۴)

اسلام دینی است که به تفکر اهمیت فراوانی داده است اسلام دینی است که آغاز آن با تأکید بر تعقل و اندیشیدن بوده است. در قرآن آیات فراوانی انسان را به اندیشیدن فراخوانده است. رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «شما ببینید در قرآن چقدر «لقوم یتفکّرون»، «لقوم یعقلون»، «أفلا یعقلون»، «أفلا یتدبّرون» داریم» (بیانات در نخستین نشست اندیشه‌های راهبردی، ۱۳۸۹/۰۹/۱۰).

قرآن با طرح مسائل عمیق، موجب تحولی عظیم در آن روزگار (طلوع اسلام) شد چرا که به یکباره سطح فکری اعراب جاهلیت را در زمانی کوتاه چنان متحول کرد که پیدایش فرهنگ تازه اسلامی و عظمت و کمال آن در حد اعجاز بود و از این حیث می توان آن را معجزۀ اسلامی همانند معجزۀ یونانی قلمداد کرد (زرین کوب، ۱۳۹۱، ص ۳۴). تمثیل ها و سوگندهای قرآن نظیر قسم به ستارگان، آفتاب، شب، روز، فجر، آفرینش و صورتگری در رحم، خلقت شتر، زندگانی مورچگان و زنبوران عسل» (محمد رضا حکیمی، ۱۳۶۸ ص ۵) مردم را به فرا گرفتن از جنبه‌های سطحی و ظاهری زندگی تشویق می‌کرد و همین عامل موجب ایجاد مباحثات و مجادلات مختلف میان مسلمین در بسیاری از زمینه ها شد که خود پیشرفت مباحث تفسیری و استدلالی را در پی داشت سوال از صفات خدا، نوع فعل خدا در عالم، جبر و تفویض و اختیار، کیفیت روح و بقای آن، فلسفۀ سیاسی و اصل رهبری و امامت، رویش مجدد و زنده شدن مردگان، تجسم اعمال، روز بزرگ، ابدیت و بقا، احکام شرع، تربیت نفس و اخلاق دینی و مسائل دیگر (حکیمی، ۱۳۶۸، ص ۵) موجب رشد و شکوفایی بسیاری از علوم شد که بیشتر وابسته به قرآن بودند و این علوم، خود بعدها منشا تولد و زایش علوم دیگری شدند. به نوعی می توان گفت دعوت به تفکر و پیشرفت در آن، زمینه را برای پیشرفت علم فراهم کرد.

رهبر معظم انقلاب نیز با درک این موضوع پیشرفت در این عرصه را مهم دانسته و معتقدند که که خط و جهت تلاشهاى علمى و اقتصادى و اجتماعى و سیاسى جوامع را اندیشه و تفکر ترسیم می‌کند. همچنان که تحول در علم و پیشرفت در علم داریم، پیشرفت در فکر هم باید پیدا کنیم. (بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در ششمین همایش ملی نخبگان جوان، ۱۲/۰۷/۱۳۹۱)

۲-‌عرصه علم

شاید در تاریخ، هیچ دینی به اندازه دین اسلام به تشویق و حمایت از علم و دانش و عالمان و دانشمندان نپرداخته باشد از بسیاری از آیات کتاب الهی و احادیث معصومان این نکته به خوبی روشن می‌گردد. پیامبر (ص) مردم را به کسب دانش و طلب آگاهی فرا می‌خواند و این کار را محترم می‌شمرد از این جهت با اغلب مصلحان دینی تفاوت نمایانی داشت. (حلبی، ۱۳۶۵، ص ۲۵)

قرآن مکرر مردم را به فکر و تدبر در احوال کائنات و به تامل در اسرارآیات دعوت کرده است و مکرر به برتری اهل علم و درجات آن‌ها اشاره نموده است. (زرین کوب، ۱۳۹۱، ص ۲۶) کلمه علم به جز مشتقات آن حدود هشتاد بار در قرآن کریم در مواضع مختلف به کار رفته است. (ولایتی، ۱۳۸۴، ص ۲۵) از جمله می توان به این آیات اشاره کرد «یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات» (مجادله: ۱۱)، قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون” (زمر: ۹)، انما یخشی الله من عباده العلماء «(فاطر: ۲۸).

پیامبر (ص) علاوه بر سخن در عمل نیز مسلمین را به آموختن تشویق می‌کرد چنانکه بعد از جنگ بدر هر کس از اسیران که فدیه نمی‌توانست بپردازد در صورتیکه به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد می‌آموخت آزادی می‌یافت. (زرین کوب، ۱۳۹۱، ص ۲۶) ابن سعد در طبقات این مورد را بیان کرده و می‌گوید: «رسول خدا (ص) در روز بدر هفتاد اسیر از مشرکان گرفت و از آن‌ها به اندازه توانایی شان فدیه می‌گرفتند. مردم مکه می نوشتند و مردم مدینه نوشتن نمی‌دانستند؛ هر اسیری که مال نداشت ده کودک از کودکان مدینه به او می‌سپردند تا بدیشان نوشتن بیاموزد و چون کودکان نوشتن فرا می‌گرفتند و ورزیده می‌شدند، همین کار فدیه او بود و آزاد می‌شد. زید بن ثابت از کسانی بود که به همین ترتیب نوشتن آموخت.» (کاتب واقدی، ۱۳۷۴، ج‌۲، ص ۱۹).

ثمرۀ تحریص و تاکید اسلام در این مقوله، چند قرن ایستادن بر بلندای علم و دانش و پرکردن سفره های بشریت از فواید علوم دانشمندان امت اسلام بود که نه تنها مسلمانان بلکه اندیشمندان شرق و غرب نیز بر این برتری خارق العاده اذعان دارند. (روشنای علم: مروری بر بیانات حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب پیرامون دانش و تولید علم، ۱۳۹۱، مقدمه) در حقیقت تمدن اسلامى به برکت حرکت علمى که از روز اول در اسلام شروع شد، به‌ وجود آمد. هنوز دو قرن به‌ طور کامل از طلوع اسلام نگذشته بود که حرکت علمى جهش‌وار اسلامى -آن هم در آن محیط -به‌وجود آمد؛ اگر بخواهیم آن حرکت علمى را با امروز مقایسه کنیم، باید قطب‌هاى علمى امروز دنیا را در نظر بگیریم، بعد کشورى را فرض کنیم که در نقطه‌ى دوردستى از دنیا که دور از هر گونه مدنیتى است قرار دارد؛ این کشور وارد میدان تمدن مى‌شود و به فاصله‌ى مثلاً صد یا صدوپنجاه سال، از لحاظ علمى بر همۀ آن تمدنها فائق مى‌آید؛ این یک حرکت معجزآساست؛ اصلاً قابل تصور نیست. این برتری به این دلیل بود ‌که اسلام به علم، فراگیرى آن و تعلیم دادن علم و زندگى عالمانه، تحریص داشت. (بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی، ۰۵/۰۷/۱۳۸۳).

با در نظر گرفتن این نقش مهم علم رهبر معظم انقلاب نیز پیشرفت در این عرصه را مهم دانسته و می فرمایند: علم پایه پیشرفت همه جانیه یک کشور است، علم اقتدار است هر کس این اقتدار را داشته باشد، می‌تواند به همۀ مقاصد خود دست پیدا کند. (خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۴/۱۱/۱۳۹۰) البته ایشان اهمیت این عرصه را کمتر از عرصه فکر می‌دانند و در این زمینه می فرمایند: «این عرصه که اهمیتش کمتر از عرصه اول است محصول فکر می‌باشد. (بیانات در نخستین نشست اندیشه‌های راهبردی، ۱۰/۰۹/۱۳۸۹)

با توجه به اهمیتی که علم در اقتدار یک کشور دارد لازم است که به این موضوعات بپردازیم که مفهوم تولید علم چیست؟ چه می‌توان کرد که در علم سبقت بگیریم، آیا امکان سبقت در علم وجود دارد؟ چگونه می‌توان از کسانی که در مسائل علمی بسیار جلوتر از ما هستند پیشی گرفت؟ آیا برای سبقت در این راه باید از همان مسیری برویم که آن‌ها رفته‌اند؟

۲-۱- مفهوم تولید علم

ایشان تولید علم را به معنای شکستن خط مرز دانش و فتح کردن آفاق جدید، اضافه کردن بر فناوری موجود دنیا و اختراع صد در صد ایرانی دانسته و فرموده‌اند تولید علم فقط معنایش این نیست که علم دیگران را یاد بگیریم. ما باید به فناورى جهشى دست پیدا کنیم؛ ما باید بتوانیم بر فناورى‌هاى موجود دنیا بیفزاییم؛ ما باید بتوانیم اختراع صددرصد ایرانى را در بازارهاى دنیا مطرح کنیم. (بیانات در دیدار جمعی از مهندسان، ۰۵/۱۲/۱۳۸۳). ایشان در جایی دیگر با مثالی این مفهوم را توضیح داده و می‌فرمایند: «زمانی شما هواپیمایی را که دیگران اختراع کرده‌اند بدون کمک دیگران در داخل کشور می‌سازید این از خرید هواپیمای ساخته شده بهتر است اما زمانی شما وسیله‌ای در سطح هواپیما در کشورتان تولید می‌کنید این همان چیزی است که ما لازم داریم ما باید بر ثروت علمی بشر بیفزاییم» (بیانات در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى، ۲۹/۰۳/۱۳۸۵).

۲-۲- راههایی برای پیشرفت در علم

ازنظر ایشان امکان سبقت گرفتن در مسائل علمی وجود دارد و در بیانات خود به راه‌حلهایی اشاره کرده‌اند که با کمک آن‌ها می‌توان به این مهم رسید از جمله این راه‌حل‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۲-۲-۱- پیدا کردن راههای میانبر

یکی از راههای سبقت گرفتن در علم پیدا کردن راههای میانبر است کسی نمی‌تواند این قضیه را انکار کند که برای ساخت یک وسیله یا حل مشکل می‌توان راههای مختلفی پیدا کرد چنانکه به‌مرورزمان این مسئله به اثبات رسیده است؛ مثلا هم اکنون وسایل حمل و نقلی ساخته می‌شود که با روشی متفاوت از روشهای گذشته قادر به حرکت و تامین انرژی است فناوری نانو که اکنون برای همگان شناخته شده است تا چندین سال پیش قابل تصور نبود پس برای جبران عقب ماندگی می توان راههای نرفته را پیدا کرد. ایشان در سخنان خود اشاره به عقب ماندگی ایران از لحاظ علمی کرده و می‌فرمایند: واقعیت این است که ما دویست سال از علم دنیا عقب مانده‌ایم (بیانات در دیدار جمعی از جوانان استان همدان ۱۷/۰۴/۱۳۸۳) اگربخواهیم عیناً همان خطى را که دیگران رفتند دنبال بکنیم، دائماً و تا ابدالدهر از آن‌ها عقب خواهیم ماند. (بیانات در دیدار رئیس جمهور و اعضاى هیأت دولت ۰۴/۰۶/۱۳۸۶).

چون آن کسى که با فاصله زیاد در جلو حرکت مى‌کند با استفاده از ابزارهایى که روزبه‌روز پیشرفته‌تر مى‌شود، حرکتش سرعت پیدا کرده، مرتّب فاصله‌اش بیشتر مى‌شود (بیانات در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها، ۲۲/۰۸/۱۳۸۱). از طرفی معناى رسیدن به مرزهاى دانش این نیست که راهى را که اروپایى‌ها در طول دویست سال رفته‌اند، ما هم همان مسیر را در طول همین زمان طی کنیم و به آن‌ جایى که امروز رسیده‌اند برسیم (بیانات در دیدار جمعی از جوانان استان همدان، ۱۷/۰۴/۱۳۸۳). البته در این شکی نیست که برداشتن قدمهاى جدید، مستلزم پیمودن راههاى رفته و طى‌شده‌ى به وسیله‌ى دیگران است.

اما هیچ ‌وقت نباید ذهن را از کاوش و جستجو براى یافتن راههاى میانبر محروم و ممنوع کرد. (بیانات در دیدار اساتید و اعضاى هیأت علمى دانشگاه‌ها، ۱۳/۰۷/۱۳۸۵) آفرینشِ الهى راههاى تو در توى عجیب و غریبى دارد؛ آن‌ها را باید کشف کرد. همۀ این پیشرفتهاى علمى، کشف راههاى میانبر است. (بیانات در دیدار رئیس جمهور و اعضاى هیأت دولت ۰۴/۰۶/۱۳۸۶) ما می‌خواهیم راههاى کشف نشده را کشف کنیم. در زمینه‌ى علم و فناورى، آن کارى را که ذهن بشر به آن دست نیافته است، آن را وجهه‌ى همت قرار داده و دنبال بکنید؛ اینگونه می توان خط مقدم علم را شکست و یک قدم به جلو برداشت. (بیانات در دیدار اساتید و اعضاى هیأت علمى دانشگاه‌ها، ۱۳/۰۷/۱۳۸۵)

۲-۲-۲- داشتن شجاعت علمی و نوآوری درزمینهٔ علمی

از آنجا که دانشگاهها نقش مهمی در تولید علم دارند ایشان در این زمینه اساتید دانشگاه را مورد خطاب قراد داده و گفته‌اند: یکی از مشکلات در گذشته این بود که درزمینهٔ های علمی چشم بسته و تقلیدی به غرب نگاه می کردیم درست است که غربیها حداقل دو قرن، دو قرن و نیم از ما در حرکت علمى جلوتر بودند و به مناطق خیلى عجیب و باورنکردنى‌اى هم رسیدند؛ آنچه که اساتید ما براى پیشرفت علم، وجهه‌ى همت خودشان باید قرار بدهند، داشتن «شجاعت علمى» در همه‌ى بخشها؛ اعم از علوم انسانى، علوم تجربى، علوم پایه و بخشهاى نزدیک به عمل و فناورى، است شجاعت علمی یعنی دنبال کردن نظریه، تولید و خلق آن، نقد نظریه، چشم‌بسته و تقلیدى کار نکردن است. (همان).

۲-۲– اعتماد به نفس شخصی و ملی

ازنظر ایشان داشتن اعتماد به نفس شخصی و ملی برای یک استاد دانشگاه ضرورت دارد. اعتماد به نفس شخصی یعنی اینکه شخصا اعتماد به نفس داشته کار علمی بکند و به آن کار علمی تکیه کرده و افتخار کند اعتماد به نفس ملی یعنی به قابلیتها و تواناییهای این ملت اعتماد داشته باشد اگر این موارد در یک استاد وجود داشته باشد در محیط درس به دانشجو منتقل خواهد شد. (همان)

۲-۲-۴- پرکاری

ایشان در این زمینه می‌فرمایند: «ما یک مقدارى از ناحیه‌ى کم‌کاریهایمان و تنبلیهایمان – در بخشها و سطوح مختلف – ضربه خوردیم. باید کار کرد و از کار نباید خسته شد» (همان) بنابراین نوآورى و ابتکار، شجاعت علمى، اعتماد به نفس شخصى و ملى و کارِ متراکم و انبوه، علاج کارِ پیشرفت علمى ماست. مخاطب این هم اساتید دانشگاهند. (همان)

۲-۲-۵- هدفدار کردن تحقیق با توجه به نیاز کشور

برای رسیدن به این هدف در ابتدا باید نیازهای کشور را بشناسیم یعنى ببینیم واقعاً کشور به چه احتیاج دارد و پژوهشها را در جهت نیازهاى کشور قرار بدهیم، لازمه‌ این امر داشتن بانک اطلاعاتی است؛ که به وسیله آن‌همه بتوانند بدانند چه لازم است، چه انجام شده است و براى تکمیل یک پژوهش چه لازم است تا بتواند این قطعات گوناگون در کنار هم جمع بشود. نکته دیگر اینکه نظام اعطاى امتیازات علمى و آیین‌نامه‌هایى که در این زمینه هست، باید با همین مطلب که کدام تحقیق منطبق با نیاز کشور است و کدام تحقیق تکمیل‌کنندۀ یک زنجیرۀ تحقیق و پژوهش است تطبیق کند. ما گاهى در زمینه‌هایى یک زنجیره‌اى داریم.

حلقه‌هاى وسطِ این زنجیره مفقود است. تأمین این حلقه‌ها خیلى اهمیت خواهد داشت وگرنه صرف اینکه مثلاً یک مقاله در یک مجلۀ آى. اس.آى منتشر کرده یا چه تعداد مقاله منتشر کرده، کافى نیست؛ یعنى محقق و پژوهشگر ما نباید براى کسب رتبۀ علمى به دنبال این باشد که مقاله‌اى را تهیه و تولید کند که براى کشور هیچ فایده‌اى ندارد و هیچ خلأیى از خلأهاى پژوهشى کشور را پر نمی‌کند (همان)

۲-۲-۶- تقویت روحیه ایمان و عنصر ایثار

ما باید روحیه ایمان و عنصر ایثار و فداکارى را در درجه اوّل در خودمان و سپس در مردم تقویت کنیم… چرا که بخش مهمی از قدرت ملی ما همین روحیه ایثار بود که در جنگ به صورت شهادت‌طلبى ظاهر شد در میدانى هم که امروز در مقابل خود داریم – که یقیناً از میدان جنگ پیچیده‌تر و دشوارتر است – باید نیروى ایثار و فداکارى که همه معادلات را به هم مى‌ریزد، مطرح شود. اگر ما بتوانیم این را در خودمان تقویت کنیم، همه معادلات قدرت در دنیا به سود ما به هم خواهد ریخت.( بیانات در دیدار کارگزاران نظام، ۱۵/۰۵/۱۳۸۲)

۲-۳- شناسیایی آسیبهای موجود درزمینهٔ تولید علم

برای پیشرفت علم و رسیدن به هدفهای مورد نظر آسیبهایی در جامعه علمی وجود دارد که باید به آن‌ها توجه کرد و درصدد رفع آن‌ها برآمد در اینجا به تعداد از آسیبهایی که ایشان مطرح کرده اند می‌پردازیم:

۲-۳-۱-گسترش روحیه مدرک‌ گرایی در دانشگاه

ایشان در بیانات خود فرموده‌اند علم آموزی یک فرهنگ است و چنانکه به مسائل فرهنگی در دانشگاه توجه شود دانشجوعاشق و راغب به علم شده و دنبال علم و تحقیق می‌رود و صرفا دنبال مدرک نیست و استاد هم از حالت ادای تکلیف در کلاس خارج می‌شود. (بیانات در دیدار وزیر علوم و استادان دانشگاه تهران‌‌)

۲-۳-۲- دوری از فرهنگ تعمق و تحقیق در نظام آموزشی و تأکید بر حفظ محورى

نظام آموزشى باید به گونه‌ای طراحى بشود که جوان ما به تحقیق، طلبگارى در تعمیق علم و دانش علاقه‌مند بشود. حفظ محورى، غلط است… باید فکر کرد؛ باید افراد برگزیده و شاخص بنشینند نظامى را طراحى کنند که جوان ما میل به پژوهش، تعمق و تحقیق پیدا کند. (بیانات در دیدار نخبگان علمى و اساتید دانشگاه‌ها، ۰۳/۰۷/۱۳۸۷)

۲-۳-۳- دور شدن جوانان دانشجو از فرهنگ خطرپذیری

خطرپذیرى می تواند جامعه را موفق کند. در همه‌ی میدانهای مادی و معنوی که انسان موفقیتی مشاهده می کند، این جرئت و گستاخی و نترسیدن از احتمال موفق نشدن، عامل بسیار مهمی است که ما را پیش می‌برد ترس از اینکه شاید نشود، خیلى چیز بدى است. گاهى اوقات تصورات انسان، آینده‌اى را براى انسان تصویر می‌کند که بکلى او را مأیوس می کند؛ سوالاتی مانند اینکه اگر وارد دانشگاه شدیم، اگر درس خواندیم، اگراین تحقیق را کردیم، اگر وارد رشته‌ى تحقیق و پژوهش شدیم، آیا قبول می شود؟ آیا دست ما را به جایى بند می‌کنند؟ آیا نمی‌کنند؟ باید وارد شوید! به قول شاعر عرب می‌گوید: «شر من الشر خوف منه عن یقعى»؛ ترس از بلا، از بلا بدتراست. (بیانات در دیدار نخبگان جوان، ۱۳۸۵/۰۶/۲۵)

بعد از دانستن مفهوم تولید علم و شناخت آسیبها و روشهای سبقت گرفتن در علم لازم است درباره یکی از شروط لازم برای رشد علم و اندیشه بحث شود این شرط، آزاد اندیشی است و در دوره طلایی تمدن اسلامی هم نقش عمده ای در گسترش علم ایفا کرده است. در گفتگوهای مختلف از این کلمه برداشتهای متفاوتی شده و چه بسا این برداشتها خطا بوده است و همین سبب شده که این مفهوم به درستی اجرا نشود . سعی ما بر این است که به مفهوم آزاد اندیشی از دیدگاه رهبرمعظم انقلاب پرداخته شود و اینکه آزاد اندیشی در جامعه ما چه وضعیتی دارد و در این زمینه چه کارهایی می‌توان کرد.

۲-۴- آزاد اندیشی

به فرموده ایشان آزاد اندیشی شرط لازم برای رشد فرهنگ و علم است ایشان در این زمینه می‌فرمایند‌: اگر بخواهیم در زمینه گسترش و توسعه واقعىِ فرهنگ و اندیشه و علم حقیقتاً کار کنیم، احتیاج داریم به این‌که از مواهب خدادادى و در درجه اوّل آزاداندیشى استفاده کنیم» (بیانات در دیدار جمعی از اعضاى انجمن قلم،‌ ۰۸/۱۱/۱۳۸۱)

الف- معنای آزاد اندیشی چیست؟

فهمیدن معنای تحجر به فهم مفهوم آزاد اندیشی کمک خواهد کرد تحجر معانی متعددی دارد که از آن جمله می توان به ایستایی، تحول ناپذیری، جمود و برنتابیدن فرهنگ و ارزشهای حقیقی و متعالی اشاره کرد. تحجر در حوزه اندیشه و تفکر رخ می‌دهد و اگر درزمینهٔ گرایش و رفتار ظاهر شود، جمود نام دارد. در مفاهیم قرآنی نیز از تحجر به‌عنوان مرحله یا مانعی برای شناخت حقیقت یاد شده است: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره او اشد قسوه» (بقره:۷۴). از دید قرآن کریم این دسته افراد آنهایی هستند که از حوزه اندیشه و تفکر فاصله گرفته، هدایت ناپذیر شده‌اند پس تحجر علت عدم پذیرش حق و گرایش به کمال و سعادت واقعی است و متعاقبا مانعی جدی در شکوفایی اندیشه دینی و ایجاد تعامل مثبت نظری و عملی با حقیقت، معرفت، حکمت، حکومت، مدیریت و سیاست و حتی تقدیر معشیت است و متحجران از اسلام جز آموزه های بسته، رسوب یافته و انعطاف ناپذیر در برخورد با اقتضائات زمان و مکان و تغییر موضوع و محمولها ندارند و هرگز پذیرای فقر اندیشه و عمل خویش، و باز شناسی و باز نگری فکر و فعل به اصطلاح، اسلامی خود نیستند و همواره راکد و تحول ناپذیرند. پس یک انسان متحجر پیله سخت و نفوذ ناپذیر فکری به دور خویش می تند و به هیچ وجه حاضر به تغییر افکار و عقاید خود نیست (رودگر، محمدجواد، ۱۳۸۲، ۵۰-۴۹)

پس به طور خلاصه می‌توان گفت: «معناى تحجر این است که از هر آنچه که به‌صورت یک باور در ذهن انسان واردشده، بدون این‌که پایه‌هاى استدلالى و استناد مستحکمى داشته باشد، بى دلیل ومتعصّبانه دفاع کردن» (بیانات در دیدار جمعی از اعضاى انجمن قلم،‌ ۰۸/۱۱/۱۳۸۱)

در عین حال باید توجه داشت که در بیان مفهوم آزاد اندیشی همان گونه که تحجر جایی ندارد بی‌بند و باری نیز جایگاهی نخواهد داشت رهبر معظم انقلاب با ذکر مثالی تفاوت آزاد اندیشی و بی بند و باری را به وضوح بیان می‌دارند آنجا که می‌فرمایند: «آزاداندیشى غیر از بى‌بندوبارى است. آزاداندیشى یک حرف و بى‌بندوبارى یک حرف دیگر است. آزاداندیشى این است که شما در حرکت به سمت سرزمینهاى ناشناخته، معارفخودتان را آزاد کنید، بروید، نیروها و انرژیهایتان رابه‌کار بیندازید و حرکت کنید؛ اما معناى بى‌بندوبارى این است که در حرکت به سمت قله یک کوه، اصلاً اهمیت ندهید که از کدام راه بروید. نتیجه این مى‌شود که از راهى مى‌روید و به نقطه‌اى مى‌رسید که نه راه پیش دارید و نه راه پس و فقط راه سقوط دارید! » (همان)

با ذکر این مقدمات مفهوم آزاد اندیشی را بهتر می توان درک کرد ایشان می فرمایند: آزاداندیشى یعنى آزادانه فکر کردن؛ آزادانه تصمیم گرفتن؛ ترجمه‌اى، تقلیدى و بر اثر تلقین دنبال بلندگوهاى تبلیغاتى غرب حرکت نکردن. (بیانات در دیدار جمعى از اعضاى تشکّلها و کانونها و نشریات و هیأت‌هاى مذهبى‌ و شمارى از نخبگان دانشجویى، ‌۱۵/۰۸/۱۳۸۲) از طرفی در جایی دیگر می‌فرمایند: «آنى که کمک می‌کند به پیشرفت کشور، آزادى واقعىِ فکرهاست؛ یعنى آزادانه فکر کردن، آزادانه مطرح کردن، از هیاهو و جنجال نترسیدن، به تشویق و تحریض این و آن هم نگاه نکردن» (بیانات در دیدار جمعى از نخبگان علمى کشور، ۰۶/۰۸/۱۳۸۸)

ب- وضعیت آزاد اندیشی در جامعه

ایشان درزمینهٔ وضعیت آزاد اندیشی در جامعه ما می‌فرمایند: آزاداندیشى در جامعه ما یک شعار مظلوم است. (بیانات در دیدار جمعی از اعضاى انجمن قلم،‌ ۰۸/۱۱/۱۳۸۱) دو گروه در جامعه ما به آزاد اندیشی ظلم کردند گروهی که آزاد‌اندیشی را برابر با شکستن بنیانهای اصیل می‌پندارند و از آنجا که به این بنیانها دلبسته‌اند می ترسند و به پایه‌هایی چسبیدند که باید روی آن پایه ها نوآوری می‌شد. گروه دوم فکر می‌کنند که با آزاداندیشی باید این بنیانهای اصیل شکسته شود، آن‌ها به نام آزاداندیشی مرزهای فضیلت و حقیقت را لگد کوب کرده و همه اصول مقدس حقیقی را نادیده گرفته یا تحقیر و مسخره کردند. از آنجا که آزاد اندیشی شرط لازم برای رشد فرهنگ و علم است. درزمینهٔ ایجاد آن باید دانست که آزاد اندیشی محیط خاصی دارد باید به ایجاد محیط آزاد اندیشی پرداخت، ادب استفاده از آزادی را آموخت و یاد داد و در ضمن باز گذاشتن راه آزاد اندیشی، آن را مدیریت نمود. (همان) و باید در نظر داشت بهترین راه برای علاج‌ بیماری‌ها و هتاکی‌ها و مهار هرج‌ و مرج‌فرهنگی‌ این است که آزادی‌ بیان‌ در چارچوب‌ قانون‌ و تولید نظریه‌ درچارچوب‌ اسلام‌، حمایت‌ و نهادینه‌ شود. (پاسخ به نامه جمعى از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه در مورد کرسی‌های نظریه‌پردازی،۱۶/۱۱/۱۳۸۱)

۳- عرصه زندگی

یکى از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامى سبک زندگى کردن است، ما چه از بعد معنوی به این موضوع نگاه کنیم و چه به معنویت اعتقاد نداشته باشیم براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنیت روانى و اخلاقى، باز پرداختن به سبک زندگى مهم است. سبک زندگی بخش حقیقی تمدن نوین اسلامی است مسائلی مانند مسئله‌ی خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوی مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزی، تفریحات، مسئله‌ی خط، مسئله‌ی زبان، مسئله‌ی کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه و … که متن زندگی ما را تشکیل می دهد در این مقوله جا دارد. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جوانان خراسان شمالی،۲۳/۷/۱۳۹۱)

۴- عرصه معنوی

عرصۀ چهارم در پیشرفت از همه چهار عرصه دیگر مهم است و روح همه آنهاست. معنویت با علم، سیاست، آزادی و عرصه های دیگر هیچ منافاتی ندارد. می توان با معنویت قله‌هاى علم را صاحب شد و فتح کرد، دنیای امروز دنیای جنگلی است. دنیایی که در آن علم و تمدن و ثروت با معنویت همراه باشد دنیای انسانی خواهد بود. دنیایی خواهد شد که شایسته زندگی انسانی است (بیانات در نخستین نشست اندیشه‌های راهبردی ۱۰/۰۹/۱۳۸۹). ایشان در بیاناتشان به پاره ای از مصادیق معنویت اشاره کرده‌اند که بدین شرح است اینکه کسی اهل اخلاص باشد کار را برای خدا انجام دهد هر کاری را که احساس می‌کند تکلیف الهی است انجام دهد به خدا توکل کند. از او استمداد و یاری بطلبد. به این عقیده داشته باشد که عالم محضر خداست و ما همواره در محضر خدا هستیم.

از طرفی بخش مهمی از معنویت در اسلام اخلاق است که شامل، دورى از گناه، دورى از تهمت، دورى از سوءظن، دورى از غیبت، دورى از بددلى، دورى از جداسازى دلها از یکدیگر، دچار غرور نشدن خود را برتر از دیگران ندانستن می‌باشد. (بیانات در بیست و دومین سالگرد امام خمینی (ره)، ۱۴/۰۳/۱۳۹۰)

نتیجه

احیای تمدن اسلامی امری است که توجه تمام ملت های اسلامی را می طلبد. در این بین انقلاب اسلامی به‌عنوان الگویی برای بازشکوفایی تمدن اسلامی می تواند راهنما و راه‌گشاه باشد. از آنجا که تمدن نوین اسلام به معنای پیشرفت همه جانبه است بنابراین باید در عرصه های مختلف پیشرفت صورت بگیرد تا هر چه زودتر به مقصد برسیم. در این بین رهبر معظم انقلاب برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی توجه به چهار عرصۀ فکر، علم، زندگی، معنویت ضروری دانسته اند که هر کدام از این عرصه ها ازجایگاه و اهمیت خاصی برخوردارند. در هر کدام از این چهار عرصه ابتدا باید وضعیت موجود را بررسی، آسیب ها و ضعف های موجود را شناسایی کرد تا در دام تکرار و تقلید گرفتار نشویم. سپس وضعیت مطلوب را در نظر گرفت و برای رسیدن به آن برنامه ریزی کرد. نیز نباید از این نکته غافل شد که که برای رسیدن به جایگاه مورد نظر و بازشکوفایی تمدن اسلامی برنامه‌ای منظم و طولانی مدت همراه با رفع نکات ضعف، همکاری همه سازمانها، نهادها، مردم و فرهنگ سازی نیاز است و همگان باید اهمیت این موضوع را درک کنند که این راه راهی نیست که یک شبه و بدون فراهم آوردن مقدمات طی شود. عمل به این امور و همکاری همه جانبه سبب پیشرفت جوامع اسلامی می‌گردد که در نهایت به تمدن نوین اسلامی ختم می شود.

آغاز علم و تمدن اسلامی در عصر ظهور اسلام

علم و تمدن اسلامی، از آغاز تا شکوفایی (1)

بی تردید، عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، به ویژه ده سال حضور آن حضرت در مدینه، نقطه ی آغاز تمدن اسلامی است؛ زمانی که مسلمانان عرب در سایه ی پیروی از آیین مقدس اسلام، از حالت قبیلگی خارج، و به یک ملت تبدیل شدند. از آن هنگام امت اسلامی یا امت مسلمانان شکل گرفت و با گسترش به سرزمین های مجاور، مردم غیر عرب را نیز در برگرفت. قلمرو جغرافیایی این امت، « دارالاسلام»، و خارج از آن « دارالکفر» نامیده می شد. نظام سیاسی در این قلمرو، نظام الهی بود و براساس حکومت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و جانشین او، که آنها را خلیفه می خواندند، اداره می شد؛ اگرچه معمولاً جانشینان واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در رأس رهبری سیاسی جامعه قرار نداشتند.
این امت در فعالیت های عبادی، اجتماعی و سیاسی خود از قانون واحدی به نام شریعت اسلام پیروی می کرد، که برگرفته از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. قلمرو امت اسلامی در مدت کوتاهی با فتوحات مسلمانان به سرعت گسترش یافت و بسیاری از حکومت های مجاور را دربر گرفت و حکومت برتر در جهان آن روز شد. علوم و معارف سرزمین های فتح شده، با ترجمه به زبان عربی، در دسترس مسلمانان قرار می گرفت و به این ترتیب زبان عربی علاوه بر زبان دین، به زبان علم نیز تبدیل شد. با تلاش دانشمندان مسلمان، این علوم پالایش شد و رنگ اسلامی به خود گرفت و در کنار معارف قرآنی و حدیثی از عناصر تمدنی اسلام، به شمار آمد و در آن فضا رشد کرد.
بدین ترتیب می توان شکل گیری و گسترش تمدن اسلامی را در چند مرحله تصویر کرد. در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، که عصر دعوت به اسلام است، زمینه های تمدن اسلامی شکل گرفت و عوامل فکری و فرهنگی آن فراهم شد و علل و اسبابش پدید آمد. بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، با گسترش فتوحات نظامی، عصر توسعه ی جغرافیای کشور اسلامی و پیشروی نظامی مسلمانان آغاز شد و عناصر و یافته های تمدن های آن روز جهان در دسترس مسلمانان قرار گرفت. این دوره تا پایان عصر بنی امیه ادامه داشت. پس از فروکش کردن فتوحات نظامی و تثبیت تقریبی مرزهای سرزمین های اسلامی، توجه به علوم اقوامی که تحت حاکمیت مسلمانان عرب زندگی می کردند، شروع شد. در این دوره که نزدیک دو قرن طول کشید، با همت دولتمردان عباسی، کتاب های علمی بسیاری از زبان های دیگر به زبان عربی ترجمه شد.

 

آغاز علم و تمدن اسلامی در عصر ظهور اسلام
آغاز علم و تمدن اسلامی در عصر ظهور اسلام

درست است که مسلمانان، نگارش کتاب در علوم دینی و ادبی را هم زمان با عصر ترجمه و حتی پیش از آن، و به ویژه شیعیان در قرن اول هجری، آغاز کرده بودند، ولی اهتمام جدی به تولید علم و نگارش، زمانی پدیدار شد که مسلمانان مهم ترین کتاب های علوم یونانی، ایرانی و هندی را به عربی ترجمه کرده، محتوای آنها را به خوبی فهمیدند. از آن پس آنها خود را در مقام استدلال و نوآوری دیدند و توانستند آثاری متفاوت از آثار ترجمه شده پدید بیاورند.
این خلاصه ای از مراحل گسترش تمدن اسلامی بود. در این فصل به بررسی تفصیلی این مراحل می پردازیم.

1. عصر دعوت ( عصر پایه ریزی تمدن اسلامی)

عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، عصر آغاز تمدن اسلامی است؛ یعنی زمینه های آن تمدن در این عصر شکل می گیرد؛ زیرا تمدن اسلامی، تمدنی خدامحور است و در آن به همان اندازه که به سعادت و خوشبختی دنیوی مردم توجه شده، سعادت اخروی آنان هم در نظر گرفته شده و در کنار آسایش دنیوی، به رابطه ی آنان با خدا هم توجه شده است. از این رو عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یکی از مهم ترین دوران های تمدنی اسلامی به شمار می رود. عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، عصر دعوت به اسلام است. تمام فعالیت ها در این عصر به رهبری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بر محور دعوت به اسلام، مسلمان کردن مردم، رساندن تعالیم اسلامی به مردم، اجرای دستورهای اسلامی و هماهنگ کردن زندگی مردم با دستورهای اسلامی بوده است. بنابر گواهی تاریخ، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای رسیدن به این اهداف، اجرای دستورهای حکومتی اسلام را در میان قبایل، برعهده ی سران یا افراد قبایل می گذاشت تا پذیرش آن، برای مردم قبیله آسان باشد. (1) به این ترتیب عصر پیامبر، نقطه ی آغاز تمدن اسلامی است که شالوده ی تمدن اسلامی در این عصر ریخته شده و تمام مظاهر و نمودهای تمدن اسلامی ریشه در این عصر دارند.
در آن زمان برای نخستین بار در جزیرة العرب حکومتی شکل گرفت که بعدها آن قدر گسترش یافت که تقریباً یک سوم جهان آن روز را در برگرفت. بسیاری از نهادها، مؤسسه ها و اداره های تشکیل شده در جامعه ی آن روز، در تمام دوره های بعدی مورد استفاده ی حاکمان مسلمان بوده است. اقدام های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در عرصه های سیاسی و نظامی، الگوی فرمانروایان در سرزمین های اسلامی بود. نظام اقتصادی اسلام و چگونگی عرضه و تقاضا و قوانین داد و ستد در این دوره شکل گرفت و برای دولت منابع مالی چون خمس و زکات تعریف شد.
کتاب و سنت، مهم ترین منابع فقه و قانون مدنی در سرزمین های اسلامی بود. کتاب، همان وحی نازل شده بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، و سنت سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که اصحابش از ایشان نقل کرده بودند. بسیاری از علومی که در محافل مسلمانان متداول شد، برگرفته از کتاب و سنت بود. حتی مظاهر تمدن اسلامی هم براساس معارفی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعلیم داده بود، توسعه پیدا کرد.

پی نوشت ها :

1. ابن اثیر می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی می خواست کاری را در قبیله ای انجام دهد، آن کار را به مردمی از همان قبیله واگذار می کرد؛ زیرا طبیعت عرب ها چنین بود که از حکم راندن دیگران بر قبیله شان نفرت داشتند. پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدین وسیله آنان را جلب می کرد؛ به همین دلیل بود که به انیس بن ضحاک اسلمی دستور داد زنی اسلمی را رجم کند ( ابن اثیر، اسد الغابة، ج 1، انتشارات اسماعیلیان، ص 136).

تعريف فرهنگ اسلامي

فرهنگ اسلامي چیست؟

با توجه به آيات شريفه اي که در فصل قبل مورد بررسي قرار گرفت، شريعت اسلام، به عنوان آخرين مرحله و منزل از سير دين الهي، عبارتست از تمام حقايق، معارف، احکام و دستوراتي که خداوند متعال دانستن آن را براي بشر لازم مي­ داند. دين الهي در اين مرحله به نامهاي دين اسلام، شريعت اسلام، شريعت حضرت محمّد صَلّي اللهُ عَلَيْهِ وَ اَلِهِ و دين خدا ناميده شده است.

فرهنگ اسلامي با توجّه به معنايي که براي واژه­ ي فرهنگ اختيار مي­ کنيم دو تعريف متفاوت خواهد داشت:

1- هرگاه منظور از فرهنگ مجموعه­ ي عقايد، باورها، الگوها و راه و رسم زندگي باشد، فرهنگ اسلامي عبارت خواهد بود از:

“مجموع عقايد، باورها، ارزشها، آداب و رسوم، الگوها، روش و شيوه هاي عمل متّخذ از قرآن کريم و سنّت معصومين عَلَيْهِمُ السّلامُ.”

اين مجموعه معيار ارزيابي فرهنگ هر يک از جوامع اسلامي است. فرهنگ هريک از افراد و جوامعي که دين رسمي آنها اسلام است، در صورتي اسلامي قلمداد مي­ شود که همواره عناصر مذکور در اين تعريف بر تمام روابط چهارگانه­ ي ايشان با خدا، خود، طبيعت و جامعه حاکم باشد.

بررسي انطباق فرهنگ مسلمين با فرهنگ اسلامي:

بدون شک فرهنگ يا دين رسول خدا صَلّي اللهُ عَلَيْهِ وَ اَلِهِ و دين اهل بيت عَلَيْهِمُ السّلامُ با شريعت اسلام يعني دين الهي انطباق کامل دارد، زيرا بنابر آيات متعدّدي از قرآن کريم رسول خدا صَلّي اللهُ عَلَيْهِ وَ اَلِهِ به تمام آن حقايقي که از جانب خداوند مي­ آورد اعتقاد داشت، و به تمام دستورات الهي عمل مي­ کرد. (انعام/161و 162) فرهنگ اهل بيت عَلَيْهِمُ السّلامُ نيز کاملاً بر دين الهي انطباق کامل داشته است. کليني(ره) در کافي مي­ گويد: “امام صادق عَلَيْهِ السّلامُ به يکي از اصحاب خود فرمود: … به خدا قسم شما بر دين من و دين پدرانم ابراهيم و اسماعيل هستيد، منظور من [از پدرانم] علي بن الحسين و محمد بن علي عَلَيْهِمُ السّلامُ نيستند، اگرچه اينها نيز بر دين آنهايند”. (کليني(ره)؛ کافي؛ 2/214، 1)

فرهنگ هر يک از جوامع اسلامي به دلايل ذيل اخصّ از فرهنگ اسلامي است و بايستي به همان جوامع منسوب شود: الف- هر يک از اين جوامع قبل از قبول اسلام داراي فرهنگي بوده اند که با فرهنگ گذشته­ ي مسلمانان ديگر متفاوت است.

ب- هر يک از اين جوامع داراي شرايط طبيعي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي ويژه اي هستند که نيازهاي مخصوصي را موجب مي شود. استعدادهاي بر انگيخته شده براي رفع اين نيازها موجب به وجود آمدن دستاوردهايی می گردد که با دستاوردهای ديگر جوامع اسلامی متفاوت است. از جمله ی اين دستاوردها دانشها و الگوهاي عملي جديد است که به دليل کارا بودن باورساز نيز هستند.

ج- هر يک از جوامع متناسب با فرهنگ گذشته و تجارب جديد خود تا سطحي مخصوص، قادر به درک حقايق و دستورات دين مبين اسلامند. حتّي اگر فرض شود که جوامع اسلامي از نظر اعتقاد و عمل به دين اسلام کاملاً برابر باشند باز هم به دليل تفاوت آنها در موارد فوق، فرهنگهاي متفاوت و متمايز از يکديگر دارند. البتّه چنين فرضي نيز دور از واقعيّت مشهود است. هيچ يک از جوامع اسلامي عقايد، باورها و ارزشهايش را به طور کامل از دين اسلام اخذ نکرده است، و تمام الگوهاي عملي اين جوامع بر اساس فرامين و دستورات انسان ساز اسلام شريف تنظيم نشده است. به عبارت ديگر دين يا فرهنگ اين جوامع براي خداوند خالص نشده است. هرگز نمي­توان با شناخت دين يا فرهنگ اين جوامع، به شناخت دين مبين اسلام دست يافت، و هرگز آثار و نتايج بدست آمده از سير و حرکت اين جوامع عين آثار حرکت انسان در مسير تعيين شده از سوي خداوند متعال نيست. بنابراين فرهنگ يا دين اين جوامع بايستي به خود اين جوامع نسبت داده شود. هر قدر عقايد و اعمال افراد جوامع اسلامي از شرک و ريا پاک تر گردد به فرهنگ اسلامي نزديک تر خواهد شد، و هرگاه تمام عقايد و اعمال اين جوامع خالص براي خداوند باشد، فرهنگي اخصّ از فرهنگ اسلامي خواهند داشت. و هرگاه عقايد و اعمال آنها توأم با شرک و ريا باشد رابطه­ ي آنها با دين اسلام عموم و خصوص مِن وجه خواهد بود، و هرگاه در اعتقادات به حقايق و معارف اسلام کافر باشند و الگوهاي عملي دين شريف اسلام را به طور کامل ناديده بگيرند، از زمره­ي جوامع اسلامي خارج شده و فرهنگ آنها يک فرهنگ غير ديني خواهد بود.

2- هرگاه معناي فرهنگ به “دستاوردهاي بشر و ميراث اجتماعي بودن آن” وسعت يابد، فرهنگ اسلامي عبارت خواهد بود از “مجموع آثار مثبت مادي و غير مادي جوامع اسلامي که افراد آن عقايد، باورها، ارزشها، آداب و رسوم، الگوها و شيوه هاي عمل خود را از قرآن کريم و سنّت معصومين عَلَيْهِمُ السّلامُ اخذ نموده باشند و در پيروي از آن هيچ گونه کوتاهي عمدي بعمل نياورند”.

در اين تعريف نيز انطباق فرهنگ مسلمين با فرهنگ اسلامي بر اساس همان تعريف اوّل است.

تعريف فرهنگ اسلامي
تعريف فرهنگ اسلامي

اگر فرض شود که مسلمين، خود را در اعتقادات و اعمال از هرگونه شرک و ريا و سستي و … پاک نموده باشند، باز هم به دليل آنکه از خطا و سهو مصون نبوده اند، نمي­ توان تمام آثار بر جاي مانده از ايشان را اسلامي دانست، و لذا اصطلاح فرهنگ مسلمين براي آثار ايشان مناسب تر است. مگر آنکه با معيارهايي خاص بتوان تمام آثار شکوفايي استعدادهاي مسلمانان را، در جهت مثبت حرکت آنها به سوي کمال، شناسايي کرد، آن گاه مي­ توان مدّعي شد که مجموعه­ ي اين آثار مثبت، نتايجي است که از حرکت انسان در مسير و طريق تعيين شده در اسلام، ناشي مي­ شود. اگر آثار وجود پر برکت حضرت ختمي مرتبت صَلّي اللهُ عَلَيْهِ وَ اَلِهِ و آثار به جاي مانده از اقدامات ائمه معصومين عَلَيْهِمُ السّلامُ را – با وجود ممانعت خلفاي وقت و موانع بي شماري که براي حرکت اين بزرگواران پديد مي­ آوردند- که بي شک عين فرهنگ اسلامي است به آثار اصحاب و ياران مخصوص ايشان و آثار مثبت ديگر مسلمين در طول تاريخ بيفزاييم، فرهنگ اسلامي يکي از غني ترين فرهنگهاي عالم خواهد شد، که مي­ تواند چراغي فروزان براي حرکت ديگر مسلمين باشد. مشاهده­ ي چنين فرهنگ عظيمي هر مسلماني را به وجد مي­ آورد و او را به تلاش و کوشش وا مي­ دارد.

مشاهده­ ي اين حجم عظيم از فرهنگ مادي و معنوي که مجموعه­ ي وسيعي است از علم و هنر و صنعت و…، از طرفي انسان را به تحسين و تعظيم نسبت به اسلام شريف و خداوند باريتعالي وا مي­ دارد، و از طرف ديگر موجب تأسف شديد مي­ گردد که اين مجموعه­ ي وسيع از فرهنگ اسلامي در حالي بدست آمده است که تاريخ مسلمين سرشار است از خيانت و جنايت و سستي و بدفهمي و کج فهمي و بد عملي و … غالب مسلمانان! و اگر دين مبين اسلام از طريق نفوس پاک شده از انحراف جريان مي­ يافت؟ واگر پيامبر صَلّي اللهُ عَلَيْهِ وَ اَلِهِ در تمام عمر شريفش مجبور به دفع اشرار و مانع تراشان نبود؟ و اگر ائمه اطهار عَلَيْهِمُ السّلامُ قادر بودند روشنايي وجود شريفشان را در سرتاسر جهان اسلام بگسترانند؟ و اگر خلفاي مسلمين خيانت و جنايت نمي­ کردند؟ و اگر مسلمين تن به خواري و سستي و کاهلي و… نمي­ دادند؟ شايد اين مجموعه­ ي وسيع از آثار مثبت، صورتي به خود مي­ گرفت که فهم ما از درک آن به کلّي قاصر است!

تاریخچه اسلام

مطالبی درباره ی تاریخچه اسلام

تاریخ اسلام از عربستان با بعثت محمد بن عبدالله در قرن هفتم میلادی آغاز شد. برطبق باور مسلمانان، محمد فرستاده خداوند می باشد و قرآن نیز معجزه‌ای است که به همراه دارد. توسعهٔ تاریخی اسلام بر ساختار سیاسی، اقتصادی و نظامی چه در خارج و چه در داخل جهان اسلام تاثیر گذاشته‌است.
اسلام دینی یکتاپرستانه و یکی از ادیان ابراهیمی جهان است. پیروان این دین را مسلمان می‌گویند. مسلمانان بر این باورند که خدا مستقیماً بر بسیاری از پیامبران وحی فرستاده و محمد آخرین آنها است. اکنون، اسلام از نظر شمار رسمی پیروان در مکان دوم (پس از دین مسیحیت) جای دارد. کتاب دینی مسلمانان قرآن است که بر باور مسلمانان محمد بن عبدالله آن را به وسیلهٔ وحی الهی دریافت می‌نمود و آن را به مسلمانان ابلاغ می‌داشت. دین اسلام عمدتاً به دو مذهب سنی و شیعه تقسیم می‌شود که هر یک از آن‌ها زیر شاخه‌های متعددی دارا می‌باشند. بیشتر جمعیت مسلمانان جهان را سنی‌ها تشکیل می‌دهند.

قبایل عرب بر اساس تبار و نژاد به دو گروه جنوبی یا یمنی (قحطانی) و شمالی (عدنانی) که خود قبایل و عشایر مختلفی داشتند و در مناطق تهامه، نجد، یمامه، حجاز، شام و عراق پراکنده بودند، تقسیم می‌شدند. بسیاری از قبایل جنوبی به مناطق شمالی نقل مکان کرده بودند و بیشتر اعراب ساکن مناطق شمالی صحرا نشین بودند و به طور عمده به شترپروری و شترداری اشتغال داشتند. در هنگام ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان اعراب سه دسته بودند:

اعراب بائده: قدیمی‌ترین قوم اعراب که پیش از همه در عربستان می‌زیستند، اما نسل‌شان منقرض شده بود.
اعراب نجد: این قوم در شرق شبه جزیره زندگی می‌کردند و نام عربستان را به نام جد خودشان، یعنی عربستان سعودی قرار دادند.
اعراب حجاز: اصیل‌ترین قوم عرب بودند که در شمال و غرب شبه جزیره ساکن بودند و به دلیل وجود کعبه محترم‌ترین قوم عرب به حساب می‌آمدند.
بعثت و فراخوانی به اسلام

ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم (‎۵۷۰ – ۶۳۲) بنیانگذار و پیامبر دین اسلام و در نظر مسلمانان، آخرین و بزرگترین پیامبر در سلسله پیامبران خدا می‌باشد. مسلمانان محمد را تحویل دهنده کتاب آسمانی قرآن و بازگرداننده آیین اصلی و تحریف نشده یکتاپرستی (یا همان دین آدم، ابراهیم، موسی، نوح، عیسی و سایر پیامبران پذیرفته شده در اسلام) می‌دانند. او همچنین به عنوان یک سیاست‌مدار، بازرگان، فیلسوف، خطیب، قانون‌گذار، اصلاح‌طلب، فرمانده جنگی، و برای مسلمانان و پیروان برخی مذاهب دیگر مأمور تعلیم فرامین الهی محسوب می‌شود. به‌عقیده مسلمانان و به تصریح قرآن، محمد قبل از دریافت وحی یا بعثت همچون پدرانش به دین حنیف که آنرا آیین ابراهیم و برمبنای یکتاپرستی می‌دانند، بوده‌است.

محمد در سن ۴۰ سالگی به پیامبری برگزیده شد و در بین مردان علی بن ابیطالب و در بین زنان خدیجه اولین کسانی بودند که به وی ایمان آوردند. محمد تا سه سال پس از بعثت دعوت خود را آشکار نکرد و پس از سال سوم با وحی از طرف خداوند، دعوت خود را آشکار نمود. اولین گروهی که محمد آن‌ها را آشکارا به اسلام دعوت نمود، عمو زادگان خود، مردان بنی هاشم بودند. پس از آن به کوه صفا رفت و تمام قریش را آشکارا به اسلام دعوت نمود.

تاریخچه اسلام
تاریخچه اسلام

در ابتدا سران قریش نسبت به دعوت محمد بی‌اعتنا بودند، اما زمانی که محمد به تمسخر بت‌ها پرداخت، سران قریش نیز تصمیم به مقابله با محمد گرفتند. اولین اقدام آن‌ها گفتگو با ابوطالب بود تا او محمد را از اسلام خواهی باز دارد، ابوطالب نیز به خواست آنان با محمد به گفتگو پرداخت که محمد نیز در جواب، وعده‌ها و پیشنهادات آنان را رد کرد. اینکار چندین بار توسط اعراب صورت گرفت تا در نهایت محمد عزم راسخ خود در این راه را با ابوطالب در میان گذاشت و او نیز در جواب خود را حامی و همراه محمد خواند.

سران قریش پس از آنکه کمک خواستن از ابوطالب را بیهوده دیدند، تصمیم به یاری جستن از یهودیان مدینه گرفتند، علمای یهود نیز سه سؤال را برای پرسیدن از محمد مطرح کردند و گفتند اگر محمد پاسخ این‌ها را بداند، در پیغمبری او شکی نیست؛ سران قریش زمانی که به مکه بازگشتند آن‌ها را از محمد جویا شدند، محمد نیز به آنان قول پاسخ گویی داد، تا آنکه پس از ۱۵ روز، درست زمانی که سران قریش احساس پیروزی می‌کردند، پاسخ آن‌ها را داد. جبرئیل دلیل این تأخیر را اعتماد به خود داشتن محمد و نه توکل بر خداوند عنوان کرد و از او خواست تا بعد از آن فقط بر اراده خداوند توکل کند.

پنج سال پس از بعثت محمد، فاطمه از خدیجه متولد شد. از سوی دیگر با افزایش تعداد مسلمانان، بت پرستان قریش نیز آزار و اذیت خود را بیشتر کرده و حتی آنان را شکنجه می‌کردند. در این بین سمیه اولین زنی بود که در راه اسلام کشته شد و بسیاری از صحابه محمد، چون بلال، عمار و یاسر نیز مورد شکنجه‌های سخت قرار می‌گرفتند.

ارکان اسلام

ارکان اسلام چیست؟

اسلام بر پنج رکن بنا شده که رسول الله ﷺ آن را چنین بیان نموده است: اسلام بر پنج [اساس] بنا شده است: گواهی دادن به این که معبودی به حق نیست جز الله و اینکه محمد، پیامبر الله است، و برپا داشتن نماز و دادن زکات و حج و روزه‌ی رمضان متفق علیه (بخاری: ۸).

اسلام شاملِ عقیده (مسائل علمی، ایمان) و شریعت (مسائل علمی) است که الله و پیامبرش حلال و حرام و اخلاق و اداب و عبادات و معاملات و حقوق و وظایف و صحنه‌های قیامت را در آن بیان کرده‌اند. از آنجایی که خداوند این دین را توسط پیامبرش کامل ساخته، آن را به عنوان روشی برای زندگی بشر تا روز قیامت، برگزیده است: اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الإسلام دينا [مائده/ ۳] (امروز دین‌تان را برای شما کامل ساختم و نعمتم را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان دینِ شما پسندیدم).

این‌ها ارکان اسلامی هستند که دین بر آن بنا شده است:

رکن نخست: شهادتین:

اینکه انسان معتقد باشد فقط الله پروردگارِ مالکِ متصرّف و خالق و روزی دهنده است و همه‌ی نام‌های نیک و صفات والایی را که خودش برای خود یا پیامبرش ﷺ برای او اثبات نموده، اثبات نماید و معتقد باشد تنها الله مستحق عبادت است نه کس دیگر، چنانکه می‌فرماید: بديع السماوات والأرض أنى يكون له ولد ولم تكن له صاحبة وخلق كل شيء وهو بكل شيء عليم ، ذلكم الله ربكم لا إله إلا الله هو خالق كل شيء فاعبدوه وهو على كل شيء وكيل [انعام/ ۱۰۱-۱۰۲] (پدید آورنده‌ی آسمان‌ها و زمین است، چگونه او را فرزندی باشد در صورتی که برای او همسری نبوده و هر چیزی را آفریده و اوست که به هر چیزی داناست این است الله پروردگار شما، هیچ معبودی [حقیقی] جز او نیست؛ آفریننده‌ی هر چیزی است پس او را بپرستید و او بر هر چیزی نگهبان است).

چنانکه باید معتقد باشد خداوند پیامبرش محمد ـ صلی الله علیه وسلم ـ را فرستاده و قرآن را بر وی نازل نموده و او را به ابلاغ این دین به همه‌ی مردم مامور ساخته، و معتقد باشد که دوست داشتن الله و پیامبرش و طاعت آن‌ها بر هر کس واجب است و محبت الله به دست نمی‌آید مگر با پیروی از پیامبر او ﷺ: قل إن كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله ويغفر لكم ذنوبكم والله غفور رحيم [آل عمران/ ۳۱] (بگو اگر شما الله را دوست دارید، پس از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد و گناهانتان را برایتان بیامرزد و الله آمرزنده‌ی مهربان است).

رکن دوم: نماز:

اینکه انسان معتقد باشد الله متعال بر هر مسلمان بالغ عاقلی پنج نماز را در شبانه روز فرض نموده که باید آن را در حال طهارت ادا کند، به این صورت که هر روز در حال پاکی و با خشوع و فروتنی در برابر الله بایستد و او را برای نعمت‌هایش شکر گوید و از فضل وی بخواهد و از گناهانش آمرزش بخواهد و از او بهشت را بخواهد و از جهنم به وی پناه آورد.

نمازهای واجب در شبانه‌روز، پنج نماز است: صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء، و همچنین نمازهای سنتی مانند قیام اللیل (نماز شب) و نماز تروایح و دو رکعت ضحی و دیگر سنت‌ها.

نماز ـ چه فرض و چه سنت ـ نشان دهنده‌ی رو کردن صادقانه به سوی الله در همه‌ی امور است و خداوند همه‌ی مومنان را به محافظت بر نماز امر کرده است: حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وقوموا لله قانتين [نساء/ ۱۰۳] (بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید و خاضعانه برای الله به پا خیزید).

نمازهای پنجگانه بر هر مرد و زن مسلمان در شبانه‌روز واجب است: إن الصلاة كانت على المؤمنين كتاباً موقوتاً [نساء/ ۱۰۳] (نماز بر مومنان فرضی است دارای زمان مشخص).

کسی که نماز را به عمد ترک کند هیچ بهره‌ای از اسلام نبرده و بلکه کفر ورزیده است، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ [روم/ ۳۱] (به سویش بازگردید و از او پروا بدارید و نماز را برپا کنید و از مشرکان نباشید).

از آنجایی که اسلام بر اساس همکاری و برادری و محبت بنا شده، خداوند یکجا شدن را برای این نمازها و عبادات دیگر مشروع ساخته است. رسول الله ﷺ می‌فرماید: نماز جماعت از نماز فردی هفتاد و دو درجه بهتر است به روایت مسلم (۶۵۰).

نماز کمکی است برای بنده در برابر سختی‌ها و مشکلات: وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ [بقره/ ۴۵] (از صبر و نماز یاری جویید و به راستی این [کار] سنگین است مگر برای فروتنان).

همچنین نمازهای پنجگانه عامل پاک شدن گناهان است، چنانکه رسول الله ﷺ می‌فرماید: نظرتان چیست اگر رودی در کنار در خانه‌ی کسی از شما باشد و هر روز پنج بار خود را در آن بشوید، آیا از ناپاکی‌اش چیزی باقی خواهد ماند؟ گفتند: چیزی باقی نخواهد ماند. فرمود: آن مانند نمازهای پنجگانه است که خداوند به واسطه‌ی آن گناهان را پاک می‌کند به روایت مسلم (۶۷۷).

برپا داشتن نماز در مسجد سبب وارد شدن به بهشت است. پیامبر ﷺ می‌فرماید: هرکه صبح و شام به سوی مسجد برود، خداوند برای هر بار رفتن او پذیرایی‌اش را در بهشت آماده می‌کند مسلم (۶۶۹).

نماز باعث ارتباط میان بنده و آفریدگار او می‌شود و چشم روشنی رسول الله ﷺ بود به طوری که هر گاه مساله‌ای باعث ناراحتی او می‌شد به نماز پناه می‌برد و به مناجات و دعا و استغفار می‌پرداخت و فضل خداوند را جویا می‌شد.

نماز همراه با خشوع و فروتنی باعث نزدیکی بنده به پرورگار و دوری از فحشاء و منکر می‌شود، آنطور که خداوند متعال می‌فرماید: اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ [عنکبوت/ ۴۵] (آنچه از کتاب به سوی تو وحی شده است را بخوان و نماز را برپا دار که نماز از کار زشت و ناپسند باز می‌دارد).

رکن سوم: زکات.

خداوند انسان‌ها را در رنگ‌ها و اخلاق و دانش و کارها و روزی‌هایشان گوناگون آفریده. برخی ثروتمند هستند و برخی فقیر، تا ثروتمند را با شکر امتحان کند و فقیر را با صبر.

ارکان اسلام
ارکان اسلام

از آنجایی که مومنان برادر یکدیگرند و برادری بر اساس عطوفت و نیکی و مهربانی و محبت بنا شده، خداوند زکات را بر مسلمانان واجب نموده که از اغنیا گرفته و به فقرایشان داده می‌شود. خداوند متعال می‌فرماید: خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ [توبه/ ۱۰۳] (از اموال آنان صدقه‌ای بگیر تا به وسیله‌ی آن پاک و پاکیزه‌شان سازی و برایشان دعا کن، زیرا دعای تو برای آنان آرامشی است).

زکات باعث پاکی مال و رشد آن و پاکسازی درون از حرص و طمع و بخل شده و محبت را میان ثروتمندان و فقرا زیاد می‌کند که در نتیجه کینه‌ها و کدورت‌های اجتماعی از بین رفته و امنیت و سعادت جای آن را می‌گیرد.

خداوند متعال زکات را بر همه‌ی کسانی که صاحب حد نصاب زکات هستند و یک سال بر مالکیت آن گذشته باشد واجب نموده و این مال می‌تواند طلا یا نقره یا معادن و کالای تجاری باشد که یک چهل آن را باید به عنوان زکات پرداخت نماید. اما زکات میوه‌ها و محصولات اگر دیمی و بدون هزینه‌ی آبیاری به عمل آمده باشد یک دهم و اگر با هزینه آبیاری شده باشد نصف یک دهم آن را (یک بیستم) به هنگام چیدن یا درو به عنوان زکات می‌دهد. زکات حیوانات به طور مفصل در کتب فقه آمده است. هر کس زکات مال خود را خارج کند، خداوند بدی‌های او را پاک ساخته و در مال او برکت می‌اندازد و اجر بزرگی را برای آخرت او ذخیره می‌سازد: وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ [بقره/ ۱۱۰] (و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و هرگونه نیکی که برای خویش از پیش فرستید، آن را نزد الله باز خواهید یافت؛ آری الله به آنچه می‌کنید بیناست).

اما ندادن زکات، مصیبت‌ها و بدی‌ها را به سوی امت می‌کشاند و خداوند کسانی را که از دادن زکات خودداری می‌کنند به عذاب دردناک روز قیامت تهدید کرده است: وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ـ يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ [توبه/ ۳۴-۳۵] (و کسانی که طلا و نقره را گنجینه می‌کنند و آن را در راه الله انفاق نمی‌کنند ایشان را از عذابی دردناک خبر ده ـ روزی که آن [گنجینه] ها را در آتش دوزخ بگذارند و پیشانی و پهلو و پشت آنان را با آن‌ها داغ کنند [و گویند] این است آنچه برای خود اندوخته‌اید، پس [کیفر] آنچه را می‌اندوختید بچشید).

پنهانی دادن زکات بهتر از دادن آن در برابر مردم است، چنانکه الله متعال می‌فرماید: إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاء فَهُوَ خَيْرٌ لُّكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنكُم مِّن سَيِّئَاتِكُمْ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ [بقره/ ۲۷۱] (اگر صدقه‌ها را آشکار کنید، این کار خوبی است و اگر آن را پنهان دارید و به مستمندان بدهید این برای شما بهتر است؛ و بخشی از گناهانتان را می‌زداید و الله به آنچه انجام می‌دهید آگاه است).

هرگاه مسلمان زکات مال خود را خارج ساخت، مصرف آن جز در اموری که خداوند در کتاب خود ذکر نموده، جایز نیست: إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [توبه/ ۶۰] (صدقات تنها به فقرا و بینوایان و متصدیان [جمع‌آوری و پخش] آن و کسانی که دلشان به دست آورده می‌شود و در [راه آزادی] بردگان و بدهکاران و [جهاد] در راه الله و در راه مانده اختصاص دارد. [این] به عنوان فریضه از جانب الله است و الله دانای حکیم است).

رکن چهارم: روزه‌ی ماه رمضان.

روزه همان دست نگه داشتن از مفطرات یعنی خوردن و آشامیدن و زناشویی از طلوع فجر تا غروب خورشید به نیت روزه است.

صبر برای ایمان همانند سر برای بدن است. الله متعال برای این امت روزه‌ی یک ماه در سال را فرض نموده تا به تقوای الله دست یابند و از آنچه وی حرام نموده دوری گزینند و به صبر و کنترل نفس و رقابت در بخشش و کرم و همکاری و هم‌دردی و مهربانی با یکدیگر، خو گیرند. خداوند متعال می‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ [بقره/ ۱۸۳] (ای کسانی که ایمان آورده‌اید روزه بر شما مقرر شده است همانگونه که بر کسانی که پیش از شما بودند مقرر شده بود؛ باشد که تقوا پیشه سازید).

ماه رمضان، ماهی است بس بزرگ که خداوند در آن قرآن را نازل کرد و نیکی‌ها و صدقات و عبادات در آن چند برابر می‌شود. شب قدر که بهتر از هزار ماه است در این ماه قرار دارد. در این ماه، درهای آسمان گشوده می‌شود و درهای جهنم بسته شده و شیاطین به قید و بند کشیده می‌شوند.

خداوند روزه‌ی این ماه را برای هر مسلمان بالغ عاقل ـ چه مرد و چه زن ـ واجب نموده، چنانکه می‌فرماید: شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ [بقره/ ۱۸۵] (ماه رمضان [همان ماهی] است که در آن قرآن فرو فرستاده شده است. [کتابی] که مردم را راهبر و [متضمن] دلایل آشکار هدایت و [میزان] تشخیص حق از باطل است. پس هر کس از شما این ماه را درک کند باید آن را روزه بدارد و کسی که بیمار یا در سفر است [باید به شماره‌ی آن] تعدادی از روزهای دیگر [را روزه بدارد]. الله برای شما آسانی می‌خواهد و برای شما دشواری نمی‌خواهد تا شماره [مقرر] را تکمیل کنید و الله را به پاس آنکه هدایتتان کرده است به بزرگی ستایش کنید و باشد که شکرگزاری نمایید).

ثواب روزه نزد الله بسیار بزرگ است، چنانکه رسول الله ﷺ می‌فرماید: همه‌ی اعمال فرزند آدم چند برابر می‌شود؛ هر نیکی به ده برابر تا هفتصد برابر. الله عزوجل می‌فرماید: مگر روزه که برای من است و من پاداش آن را می‌دهم. [زیرا روزه‌دار] شهوت و غذایش را برای من ترک می‌گوید به روایت مسلم.

رکن پنجم: حج.

خداوند برای مسلمانان قبله‌ای قرار داده که هرجا باشند، در هنگام نماز و دعا به سوی آن رو می‌کنند و آن، بیت عتیق در مکه‌ی مکرمه است: فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوِهَكُمْ شَطْرَهُ [بقره/ ۱۴۴] (پس روی خود را به سوی مسجد الحرام کن و هر جا بودید روی خود را به سوی آن بگردانید).

از آنجایی که سرزمین‌های مسلمانان از هم دور است و اسلام دعوت به یگانگی و آشنایی و همکاری در راه نیکی و تقوا نموده و به توصیه‌ی به حق و دعوت به سوی خداوند و بزرگداشت شعائر الله امر نموده، بر هر مسلمان بالغ عاقل توانمندی واجب کرده تا خانه‌ی او را زیارت کند و طواف آن را به جای آورده و مناسک حج را چنانکه الله و پیامبرش بیان کرده‌اند انجام دهد. خداوند متعال می‌فرماید: وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ [آل عمران/ ۹۷] (و برای الله حج آن خانه بر عهده‌ی مردم است [البته بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد، و هر که کفر ورزد یقینا الله از جهانیان بی‌نیاز است).

حج، موسی است که وحدت و قدرت و عزت مسلمانان در آن متجلی می‌گردد، چرا که پروردگارشان یکی است و کتابشان یکی است و امتشان یکی است و عبادتشان یکی است و لباسشان نیز یکی است.

حج دارای آداب و شروطی است که مسلمان باید به آن عمل نماید، مانند حفظ زبان و گوش و چشم از آنچه خداوند حرام نموده و خالص ساختن نیت و استفاده از مال حلال و آراسته ساختن خود به مکارم اخلاق و دوری از هر آنچه باعث فساد حج می‌شود از جمله بد دهانی و گناه و بگو مگو، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید: الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ [بقره/ ۱۹۷] (حج در ماه‌های معینی است؛ پس هر کس در این [ماه] ها حج را [بر خود] واجب گرداند [بداند که] در اثنای حج، همبستری و گناه و جدال [روا] نیست، و هر کار نیکی انجام می‌دهید الله آن را می‌داند و برای خود توشه برگیرید که در حقیقت بهترین توشه پرهیزگاری است و ای خردمندان از من پروا کنید).

اگر مسلمان حج خود را به صورت شرعی صحیح ادا نماید و نیتش خالصانه برای الله باشد، حج او کفاره‌ی گناهانش خواهد بود. پیامبر ﷺ می‌فرماید: هر که برای الله حج نماید و بد دهانی (یا هم‌بستری) و گناه نکند، مانند روزی که از مادرش زاده شده [به سرزمین خود] باز می‌گردد بخاری (۱۵۲۱۰).