شرایط قسم خوردن و احکام شکستن قسم

قسم,شرایط قسم خوردن,احکام قسم خوردن

کسی که قسم می‌خورد باید بالغ و عاقل باشد

 

قسم‌هایی که معمولاً از روی عادت برای امور عادی و کم‌ارزش‌، بر زبان جاری می‌گردند، در عین حال که نامطلوب و شایستة پرهیز هستند لغو و بی‌اعتبار شمرده شده و اسلام هیچ گونه عقوبتی را چه دنیوی و چه اخروی بر آن مترتب نمی‌سازد.

قسم خوردن

از دیدگاه اسلام‌، سوگند یاد کردن عملی ناپسند بوده و اجتناب از آن بسیار مطلوب و پسندیده می‌باشد، اما متفاوت بودن حالات انسان به هنگام قسم خوردن از یک سو و انگیزه‌های مختلف جهت قسم خوردن از سوی دیگر، موجب برخورد متفاوت قرآن کریم با انواع سوگندها شده است به بیانی واضح‌تر، خداوند متعال در قرآن کریم آیه ۲۲۴ از سوره بقره مسلمین را از هر نوع سوگندی حتی به منظور نیکی و تقوی و اصلاح بین مردم برحذر داشته و سپس در آیه ۲۲۵ از همان سوره با تقسیم سوگندها به سوگند لغو و سوگند جدّی‌، سوگند لغو را فاقد اثر جزایی و فقهی و سوگند جدی را موضوع احکام فقهی و اثرات وضعی قرار داده است‌.

شرایط قسم خوردن
قسم خوردن دارای شرایطی است، که عبارت است از:
1. کسی که قسم می‌خورد باید بالغ و عاقل باشد (و اگر می‌خواهد راجع به مال خودش قسم بخورد باید در حال بلوغ سفیه نباشد و حاکم شرع او را از تصرّف در اموالش منع نکرده باشد) و از روی قصد و اختیار قسم بخورد پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کرده‌اند، درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد قسم بخورد.

2. کاری را که قسم می‌خورد انجام دهد، باید حرام و مکروه نباشد و کاری را که قسم می‌خورد ترک کند، باید واجب و مستحبّ نباشد و اگر قسم بخورد که کار مباحی را بجا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نیز اگر قسم بخورد که کار مباحی را ترک کند باید انجام آن در  نظر مردم بهتر از ترکش نباشد.

3. به یکی از اسامی خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمی‌شود مانند «خدا» و «الله» و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم می‌گویند ولی به قدری به خدا گفته می‌شود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید، ذات مقدّس حق در نظر می‌آید، مثل آن که به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است. بلکه اگر به لفظی قسم بخورد که بدون قرینه، خدا به نظر نمی‌آید ولی او قصد خدا را کند بنابر احتیاط باید به آن قسم عمل نماید.

4. قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است.

5. عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم می‌خورد ممکن باشد و بعد تا آخر وقتی که برای قسم معین کرده عاجز شود یا برایش مشقت داشته باشد، قسم او از وقتی که  عاجز شده به هم می‌خورد.[1]

حکم شکستن قسم از نظر مراجع عظام
امام خمینی (ره)
آزاد کردن یک بنده یا اطعام ده مسکین یا پوشاندن آن ها اگر قدرت ندارد و نمی تواند سه روز روزه بگیرد.
تحریر الوسیله، نشر اسلامی ج۲، ص ۱۱۰، اول بحث کفارات و ص ۱۰۲ م ۱۶

آیین همسرداری در اسلام

 

آیین همسرداری در اسلام,نکات همسرداری,ایین همسرداری ازدیدگاه اسلامآیین همسرداری از دیدگاه اسلام

 

امروزه یکی از مهم ترین مشکلات خانواده ها نداشتن مدیریت صحیح در زندگی است؛ بسیاری از اختلافات، چالش ها و مشاجرات که مقدمه فروپاشی خانواده هاست، ناشی از نداشتن الگویی کامل در اداره خانواده است. لذا بر آن شدیم تا آیین همسرداری اسلامی را که بر گرفته از احادیث و منابع کامل میباشد را تقدیم شما عزیزان بنمایم.

آیین همسرداری از نظر اسلام:

اسلام برای زن و شوهر، حقوق واجب و مستحبی قرار داده که لازم است رعایت کنند و مراقب باشند که این دستورات حیات‌بخش را زیر پا نگذارند چرا که این حقوق، پایه‌های اساسی خانواده را تشکیل می‌دهد و خیر و سعادت، لذّت و آرامش و بقای زندگی مشترک را تأمین می‌کند.

در اين زمينه ابتدا به وظايف متقابل زن و شوهر يعني وظايفی كه بر عهده هر دو نفر است مي پردازيم، زن و شوهر رعايت كنند و مراقب باشند كه اين دستورات حيات‏بخش را زير پا نگذارند چرا كه اين حقوق، پايه‏ های اساسى خانواده را تشكيل مى‏دهد و خير و سعادت، لذّت و آرامش و بقاى زندگى مشترك را تأمين مى‏كند. در ذيل به مهمترين وظايف متقابل زن و شوهر نسبت به هم اشاره مى‏شود:

– حفظ حريم و احترام و خوش رفتارى با هم.

– تأمين نياز جنسى و روحی و روانی يكديگر.

– اجتناب از سوء ظن‏ هاى بی مورد.

– عيوب يكديگر را پيش هيچ كس بازگو نكنيد و به رخ هم نكشيد.

– در حق همديگر دعا كنيد و از خداوند بخواهيد كه در كارها موفقتان بدارد.

– پرهيز از تندخوى، بدزباني، درشت گفتاري، ترشروى و سرسنگين نبودن در برابر يكديگر.

– اجتناب از تمجيد ديگران در مقابل يكديگر؛ يعني هيچگاه زن نبايد از مرد ديگر در مقابل شوهر تعريف كند و متقابلا مرد نيز نبايد از زن ديگري در مقابل همسرش تعريف و تمجيد كند.

– تحقير نكردن يكديگر و همين طور خويشان و بستگان همديگر.

– تندخويى و گاهى بداخلاقى همديگر را تحمل نمودن.

– با مشكلات زندگى به طور منطقى برخورد كردن و كمتر دچار احساسات شدن.

– در تمام مدت زندگى به هم ابراز علاقه و عشق كردن و در مناسبتها براى هم هديه (هر چند ارزان قيمت) تهيه كردن.

– هرگز به هم دروغ نگفتن و رعايت صداقت، امانت، فداكارى و گذشت.

– با تمام توان از ميهمانان يكديگر پذيرايى كردن و ابراز ناراحتى نكردن از اينكه ميهمانان متعلق به همسر هستند.

– به خويشاوندان هم خصوصا خويشاوند نزديك او احترام فوق العاده بگذاريد.

رابطه جنسی زن و شوهر از نظر اسلام:
نكته مهم دیگر این است که در رسيدن به اوج لذت جنسي، كه علامت آن انزال در زن و مرد است، بين زن و مرد تفاوت وجود دارد و معمولا مرد بسيار زودتر از زن به اين مرحله مي رسد. به همين خاطر بسياري از مردان وقتي به ارگاسم مي رسند دست از كار مي كشند در حالي كه هنوز همسرشان به ارگاسم نرسيده است. رها كردن زن دراين حالت باعث مي شود مشكلات جسمي زيادي از جمله ايجاد درد در ناحيه كمر و شكم برايش به وجود آيد. پس لازم است مرد به اين نكته توجه كند و قبل از آميزش، همسرش را با تحريك كردن ، آماده اين كار كند.

در روايات فراوانی اين موضوع مهم بيان شده و تصريح مي كند يكي از آداب همبستر شدن با همسر، ملاعبه يعني تحريك زن از طريق لمس و مالش بدن و در آغوش گرفتن است و حتي در حديثي آمده است مردي كه قبل از نزديكي با همسرش ملاعبه كند، مورد نظر و لطف و رحمت ويژه خدا قرار مي گيرد.

 

آیین همسرداری در اسلام,نکات همسرداری,ایین همسرداری ازدیدگاه اسلامآداب همسرداری از نظر اسلام

احادیث در رابطه با آیین همسرداری در اسلام:
پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«کلما ازداد العبد ایمانا ازداد حبا للنسآء;»

هر چه ایمان بنده زیاد شود، محبت [وی] به زن ها نیز زیاد می شود .

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:
«فدارها علی کل حال واحسن الصحبة لها فیصفو عیشک;»

همیشه با همسرت مدارا کن، و با او به نیکی همنشینی کن تا زندگیت باصفا شود.

امام رضا علیه السلام می فرمایند:
«الکآد علی عیاله من حل کالمجاهد فی سبیل الله;»

کسی که از راه حلال برای تامین رفاه خانواده اش تلاش می کند، همچون مجاهدی است که در راه خدا جهاد می کند.

پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«من دخل السوق فاشتری تحفة فحملها الی عیاله کان کحامل صدقة الی قوم محاویج ولیبدا بالاناث قبل الذکور فان من فرح ابنته فکانما اعتق رقبة من ولد اسماعیل ومن اقر بعین ابن فکانما بکی من خشیة الله ومن بکی من خشیة الله ادخله الله جنات النعیم;»

هر کس به بازار رود و هدیه ای برای خانواده اش بخرد و ببرد، [پاداش او ] مانند کسی است که برای نیازمندان صدقه می برد [و هنگامی که هدیه را به خانه می برد]، باید، قبل از پسران، به دختران بدهد، زیرا کسی که دخترش را شادمان کند، مانند کسی است که یک بنده از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده است. و هر کس [با دادن هدیه ای ] چشم پسری را روشن کند، گویا از ترس خدا گریسته است و هر کس از ترس خدا بگرید، خداوند او را داخل نعمت های بهشت کند.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«اذا سافر احدکم فقدم من سفره فلیات اهله بما تیسر; »

هرگاه یکی از شما به مسافرت رود و سپس از سفر برگردد، پس باید برای خانواده خود به اندازه ای که توانایی دارد سوغاتی بیاورد.

 امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«یسلم الرجل اذا دخل علی اهله واذا دخل یضرب بنعلیه ویتنحنح یصنع ذلک حتی یؤذنهم انه قد جآء حتی لا یری شیئا یکرهه;»

هنگامی که مرد با خانواده اش برخورد می کند، [به آنان] سلام کند و هنگام ورود با صدای کفش و با سرفه کردن، خانواده اش را از آمدن خود با خبر کند، تا اینکه چیزی نبیند که او را ناخوش آید .

پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«ان الرجل لیؤجر فی رفع اللقمة الی فی امراته ;»

مرد در برابر لقمه ای که در دهان زنش می گذارد پاداش می برد.

پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«لا یحل للمراة ان تتکلف زوجها فوق طاقته;»

برای زن جایز نیست که شوهرش را به بیش از توانایی اش مجبور کند.

دین چه ثمراتی برای زندگی انسان دارد؟

در اینکه نیروی عقل و تفکر و اندیشه برای تدبیرهای جزئی و محدود زندگی ضروری و مفید است بحثی نیست انسان در زندگی همواره مواجه با مسائلی است از قبیل: انتخاب دوست، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب همسر، انتخاب شغل، مسافرت، معاشرت، تفریح، فعالیتهای نیکوکارانه، مبارزه با کژیها و ناراستیها و بدون شک در همه اینها نیازمند به تفکر و اندیشه و تدبیر است و هر چه بیشتر و بهتر بیندیشد موفقیت بیشتری کسب می کند، و احیانا نیازمند به استمداد از تفکر و تجربه دیگران می شود (اصل مشورت) در همه این موارد جزئی، انسان طرح تهیه می کند و آن را به مرحله اجرا در می آورد. در دایره کلی و وسیع چطور؟ آیا انسان قادر است طرحی کلی برای همه مسائل زندگی شخصی خود که همه را در بر گیرد و منطبق بر همه مصالح زندگی او باشد بریزد؟ یا قدرت طرح ریزی فکری فردی، در حدود مسائل جزئی و محدود است و احاطه بر مجموع مصالح زندگی که سعادت همه جانبه را در برگیرد از عهده نیروی عقل بیرون است؟ می دانیم که برخی فیلسوفان به چنین خودکفائی معتقد بوده اند، مدعی شده اند که راه سعادت و شقاوت را کشف کرده ایم و با اعتماد به عقل و اراده، خویشتن را خوشبخت می سازیم. اما از طرف دیگر می دانیم که در جهان دو فیلسوف یافت نمی شوند که در پیدا کردن این راه، وحدت نظر داشته باشند خود سعادت که غایت اصلی و نهائی است و در ابتدا مفهومی واضح و بدیهی به نظر می رسد یکی از ابهام آمیزترین مفاهیم است. اینکه سعادت چیست؟ و با چه چیزهائی محقق می شود؟ شقاوت چیست؟ و عوامل آن کدام است؟

دین و زندگی
دین و زندگی

هنوز به صورت یک مجهول مطرح است او ناشناخته باقی مانده است چرا؟ چون هنوز که هنوز است خود بشر و استعدادها و امکاناتش ناشناخته است مگر ممکن است خود بشر ناشناخته بماند و سعادتش که چیست و با چه میسر می شود شناخته گردد؟! بالاتر اینکه، انسان موجودی اجتماعی است زندگی اجتماعی هزارها مسئله و مشکل برایش به وجود می آورد که باید همه آنها را حل کند و تکلیفش را در مقابل همه آنها روشن نماید، وچون موجودی است اجتماعی، سعادتش، آرمانهایش، ملاکهای خیر و شرش راه و روشش، انتخاب وسیله اش، با سعادتها و آرمانها و ملاکهای خیر و شرها و راه و روش ها و انتخاب وسیله های دیگران آمیخته است، نمی تواند راه خود را مستقل از دیگران برگزیند، سعادت خود را باید در شاهراهی جستجو کند که جامعه را به سعادت و کمال برساند. واگر مساله حیات ابدی و جاودانگی روح، و تجربه نداشتن عقل نسبت به جهان بعد از دنیا را در نظر بگیریم مساله بسی مشکلتر می شود. اینجاست که نیاز به یک مکتب و ایدولوژی، ضرورت خود را می نمایاند، یعنی نیاز به یک تئوری کلی، یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم که هدف اصلی، کمال انسان و تامین سعادت همگانی است، و در آن، خطوط اصلی و روشها، بایدها و نبایدها، خوبها و بدها، هدفها و وسیله ها، نیازها و دردها و درمانها، مسؤولیتها و تکلیفها مشخص شده باشد و منبع الهام تکلیفها و مسؤولیتها برای همه افراد بوده باشد. انسان از بدو پیدایش، لااقل از دوره ای که رشد و توسعه زندگی اجتماعی منجر به یک سلسله اختلافات شده است.

نیازمند به ایدئولوژی و به اصطلاح قرآن کریم، شریعت بوده است هر چه زمان گذشته و انسان رشد کرده و تکامل یافته است، این نیاز شدیدتر شده است. آنچه بشر امروزو به طریق اولی بشر فردا را وحدت و جهت می بخشد و آرمان مشترک می دهد و ملاک خیر و شر و باید و نباید برایش می گردد، یک فلسفه زندگی انتخابی آگاهانه آرمان خیز مجهز به منطق، و به عبارت دیگر یک ایدئولوژی جامع و کامل است. بشر امروز بیشتر از بشر دیروز نیازمند به چنین فلسفه زندگی است، فلسفه ای که قادر باشد به او دلبستگی و حقایقی ماوراء فرد و منافع فرد بدهد، امروز دیگر جای تردید نیست که مکتب و ایدئولوژی، از ضروریات حیات اجتماعی است. اینچنین مکتبی را چه کسی قادر است طرح و پی ریزی کند؟ بدون شک عقل یک فرد قادر نیست آیا عقل جمع قادر است؟ آیا انسان می تواند با استفاده از مجموع تجارب و معلومات گذشته و حال خود چنین طرحی بریزد؟ اگر انسان را بالاترین مجهول برای خودش بدانیم، به طریق اولی جامعه انسانی و سعادت اجتماعی مجهولتر است پس چه باید کرد؟ اینجا است که اگر دیدی راستین درباره هستی و خلقت داشته باشیم، نظام هستی را نظامی متعادل بدانیم، خلاء و پوچی را از هستی نفی نمائیم، باید اعتراف کنیم که دستگاه عظیم خلقت این نیاز بزرگ را، این بزرگترین نیازها را، مهمل نگذاشته و از افقی مافوق افق عقل انسان، یعنی افق وحی، خطوط اصلی این شاهراه را مشخص کرده است (اصل نبوت) کار عقل و علم، حرکت در درون این خطوط اصلی است.

نقش دین در زندگی روزمره

دین و زندگی
دین و زندگی

 

چند روز است که می‌خواهم مطلبی بنویسم درباره علل دین گریزی در نسل امروز،اما سوالی ذهنم را در گیر کرده است. مدام در این فکر هستم که خدا در متن زندگی خود من تا چه اندازه نقش دارد؟ آیا اصلا در متن است یا حاشیه؟

✳ وقتی هنوز #خدا تیتر اول روزنامه زندگی من نیست،چگونه می‌توانم درباره زندگی دیگران بنویسم. وقتی من که مثلا بچه مذهبی هستم هنوز نتوانسته‌ام زیبایی‌ها و جذابیت‌های دینم را به دیگران نشان بدهم و آن را در نماز و روزه و #ریش و #حجاب تعریف کرده‌ام،چگونه انتظار دارم اطرافیانم دین زده نشوند؟

به قول این بیت شعر که می‌گوید:

اسلام به ذات خود ندارد عیبی

هر عیب که هست از مسلمانی ماست

✳ ایراد کار از ما بچه مسلمان هاست. ما که داعیه‌ی #جذب داریم و خیلی ها را #دفع کرده‌ایم.

✳ اسلام دینی است که برای تمام لحظات زندگی انسان برنامه دارد و این ویژگی وجه تمایز و برتری از سایر ادیان های انحرافی و غیر الهی است. در اسلام مانند بعضی ادیان روز خاصی برای عبادت اختصاص داده نشده تا مردم در طول هفته از یاد خدا #غافل شوند و در همان روز خاص به عبادت و یاد خدا بپردازند و بخشوده شوند. درست است که راه توبه در اسلام همیشه باز است اما اسلام یاد خدا را وارد لحظه لحظه‌ی زندگی می‌کند به نحوی که فرد هر لحظه به یاد خدا باشد و از خطرات در امان بماند. در حالی که ما حتی تعریفی کاربردی از اولین اصل از اصول دین یعنی توحید ارائه نداده‌‌ایم.این که توحید به معنای یگانگی است و خداوند احد است نه واحد،که برای واحد اثنانی مترتب است و امثال این قضایای تخصصی فلسفی درست،اما آیا همگان می‌توانند این مسائل را در زندگی روزمره خود وارد کنند؟این مفاهیم علمی برای متن زندگی بیش از حد غیر قابل هضم‌اند. مگر نه اینکه اصول دین تقلیدی نیست و تحقیقی‌ست؟

✳ آیا امکان تحقیق در این مسائل کلان برای #همگان مقدور است؟چرا تعریفی کاربردی و قابل استفاده در #زندگی_روزمره ارائه ندهیم؟

✳ همه‌ی افراد در زندگی روزمره خود با اتفاقاتی روبرو می‌شوند که حس می‌کنند نیرویی ما فوق #نیروی_بشر در اینجا نقش داشته است.این نیرو خداست و فرد با چند تجربه‌ی عینی به اصل توحید یقین پیدا می‌کند و با اعتقاد به این مسئله که خداوند همیشه و همه جا با او و مراقب اوست به جهان بینی توحیدی دست می‌یابد.لذا در همه حال احساس دلگرمی و امیدواری می‌کند زیرا که می‌داند کسی هست تا حواسش به او باشد و وقتی درمی یابد در لحظه‌هایی که هیچکس به داد او نمی‌رسد خداوند همواره حاضر است،عشق به خدا در دل او خانه کرده و کم کم مسیر حقیقی را پیدا خواهد کرد.

✳ همچنین ضعف ما در پاسخگویی به هدف خلقت انسان هم مشهود است. اینکه هدف خلقت انسان #خلیفة_اللهی و قرب و رجعت دوباره به سوی اوست،برای همگان قابل درک نیست. همواره برای همه #شبهات و درگیری‌های ذهنی انسان پاسخهایی کاربردی تر توسط #منابع_اسلامی ارائه شده است در حالی که ما به شکلی لقمه را دور سر مخاطب می‌پیچانیم که آن اندک اشتهایی هم که برای دانستن در او شکل گرفته را هم کور می‌کنیم.

✳ هدف از خلقت انسان عبادت است اما ابتدا باید #عبد را تعریف کرد. عبد کسی است که سعی دارد شبیه معبود خود باشد.شوربختانه ما عبادت را هم منحصر در نماز و روزه کرده‌ایم و آن را سخت جلوه داده‌ایم. شاید برای ما سخت نباشد اما باید مخاطب خود را بشناسیم.کسی که تابحال نماز نخوانده را نمی‌شود یک شبه نمازخوان کرد. آیا راهی دیگری برای عبادت او وجود ندارد؟هر کوششی در جهت کسب اسماء و صفات الهی عبادت است و اگر ما عبادت را در رشد اخلاقی تعریف کنیم،عبادت را در متن زندگی روزمره‌اش وارد کرده‌ایم قدم اول را برداشته‌ایم و خود او به مرور مسیر حقیقی را خواهد یافت.

✳ اسلام دینی انعطاف پذیر است. احکام اسلامی در عین استواری سهل و ساده است به نوعی که انجام آن برای همگان مقدور باشد.اصطلاحا اسلام،سهله و سمحه است. لذا در فقه برای هر مسئله حکمی ثانویه نیز در نظر گرفته شده است. از همین رو ما به عنوان بچه مسلمان بایستی از نگاه صفر و یکی پرهیز کنیم.

✳ قرآن کتاب آسمانی ما خود منبعی غنی در همه‌ی زمینه هاست و این از اعجاز قرآن است.از جمله در علم هیچگاه قدیمی نمی‌شود و در هر دوره با رشد شناخت بشر از جهان هستی دروازه‌های جدیدی از علوم قرآن به روی انسان باز می‌شود.اما وقتی دانشجو در کلاس درس به آیه‌‌ای از قرآن استناد می‌کند،سخنش از جانب استاد به عنوان سخنی علمی پذیرفته نمی‌شود. آیا این از کم کاری ما بچه مسلمان ها نیست؟

اسلام امانتی است که حال بعد از هزار و چهارصد سال به ما رسیده است.آیا وقت آن نرسیده است که ما بچه مسلمان ها تکانی به خود بدهیم؟

آثار و فوائد دین

1. معنا بخشی به زندگی

شاید این فایده از مهم‌ترین فواید دین باشد، زیرا زمانی زندگی برای انسان معنا دارد که بداند هدف و معنای آن چیست و برای چه آفریده شده. در واقع، اگر معنای زندگی را در جهت تأمین جاودانگی انسان تبیین کنیم، به یکی از عظیم‌ترین و اصلی‌ترین فواید دین دست یافته‌ایم؛ ازاین رو گفته اند سرّ حاجت انسان به دین، جاودانه بودن و زندگی اخروی اوست و اگر جاودانگی‌ مطرح‌نباشد، زندگی‌ لغو خواهد بود.

2. راهنمایی به زندگی با آرامش

دین اطلاعاتی را در اختیار انسان می نهد تا زندگی برای او در مجموعه هستی میسر و مطبوع شود و به تعبیری بین آدمی و جهان و زندگی و خویشتن او آشتی برقرار گردد و همه چیز را به دید مثبت بنگرد.[11]

آرامش روانی، گمشده انسان است و او با تمام وجود در پی دستیابی به آن می‌باشد.

از دیدگاه دین، یگانه چیزی که می تواند این نیاز را برآورده کند، یادخداست. قرآن کریم با تأکید تمام، اعلام می‌کند که آرامش روان، فقط در سایه توجه به خداوند امکان پذیر است « ألابذکرالله تطمئن القلوب [12]»[13]

3. تربیت و تکمیل انسان‌ها فراخور استعداد‌‌ها

افراد بشر از نظر درک کمال و تحصیل معارف و اکتساب فضائل گوناگونند چون عقول انسان‌ها متفاوت است، انبیا مبعوث می‌شوند که هر مستعدی را به نهایت کما ممکن او نایل کنند. بعبارت دیگر چون عقول انسان‌ها متفاوت است و انسان کامل کمیاب، انبیا مبعوث می‌شوند که هر مستعدی را به نهایت کمال ممکن او نایل کنند.[14]

4. از بین بردن ترس

انسان به‌دلیل وجود عقل، اگر بخواهد عملی را انجام دهد بیمناک است که مبادا مجاز نباشد و اگر بخواهد همان عمل را ترک کند بیمناک است که شاید وظیفه اش را انجام نداده است. از این‌رو در هر جا از خشم خداوند بیمناک است، اما بوسیله بعثت انبیا و بیان حدود و فعالیت انسان، این ترس زائل خواهد شد و او بدون بیم وظایف خود را انجام می دهد.

5. پاسخ به احساس تنهایی

یکی از دردهای همیشگی انسان که پیوسته از آن رنج می برد، احساس تنهایی است. یکی از فوائد دین و بارو دینی این است که انسان خداباور هیچ گاه احساس تنهایی نمی کند زیرا باور دارد که خدا از رگ گردن به اون نزدیکتر است.«نحن اقرب الیه من حبل الورید[15]»

6. شناساندن اشیا سودمند و زیان آور به انسان

عقل در صورتی سود و زیان اشیا را درک می کند که آنها را تجربه و آزمایش کرده باشد و آزمون و تجربه نیز نیازمند گذشت زمان های طولانی و تحمل زیان های فراوان است.

فایده بعثت این است که انسان طبق رهنمود‌ وحی، اشیای نافع و ضارّ را می‌شناسد بدون اینکه خطر و ضرری متوجه او باشد.[16]

7. اصلاح فرد و اجتماع

جامعه‌ای که به دین پایبند نباشد، واقع بینی و روشنفکری را از دست می‌دهد و عمر گرانمایه خود را درگمراهی و ظاهر‌بینی و غفلت می‌گذراند، عقل را زیر پا گذاشته، و چون حیوانات، کوتاه نظر و بی‌خرد زندگی می‌کند. دچار زشتی اخلاق و پستی کردار می‌شود و بدین ترتیب، به کلی امتیازات انسانی را از دست می‌دهد. چنین جامعه‌ای گذشته از این‌که به سعادت ابدی و کمال نهایی خود نمی‌رسد، در زندگانی کوتاه و زود‌گذر این جهان نیز، نتایج شوم و آثار ناگوار انحرافات و کجروی‌های خود را دیده و دیر یا زود چوب غفلت خود را خواهد خورد و به روشنی خواهد فهمید که تنها راه سعادت، همان دین و ایمان به خدا بوده است و سرانجام ازکردار خود پشیمان خواهد شد.[17]

8.همبستگی اجتماعی:

همبستگی و وفاق،‌ اساس یک زندگی اجتماعی است و زوال آن موجب فروریزی ساخت جامعه و از هم‌پاشیدگی حیات اجتماعی می‌شود. از طرفی هرفردی براساس غریزه‌ خویشتن‌دوستی، نفع خویش را می‌طلبد، گرچه به ضرر دیگران بینجامد و این حالت غریزی، موجب اختلاف و در‌گیری است. دین با تبیین حیات و مقدمه خواندن آن برای زندگی اخروی و نیز دعوت به گرایش‌های معنوی وتربیت ویژه‌ اخلاقی، این انسجام و همبستگی را فراهم می‌‌آورد.

برادرى و احساس اشتراک بر محور دیندارى سامان مى‌یابد. دورکیم، جامعه شناس مشهور مى‌نویسد: «مناسک دین براى کارکرد درست زندگى اخلاقى ما، به همان اندازه ضرورىاند که خوراک براى نگه داشتن زندگى جسمانى ما ضرورت دارد، زیرا از طریق همین مناسک است که گروه خود را تایید و حفظ مىکند.[18]

9. جبران کاستی های دنیای مدرن

علوم طبیعى با تمام پیشرفتهاى گسترده‌اش، از پاسخگویى به نیازهاى غیر طبیعى انسان عاجز است و تنها از دین مى‌توان انتظار داشت تا نیازهاى ماوراى طبیعى آدمى را برآورده کند. علامه طباطبایى مى‌نویسد: «درست است که علوم طبیعى چراغى است روشن که بخشى از مجهولات را از تاریکى درآورده و براى انسان معلوم مىسازد ولى چراغى است که براى هر تاریکى سودى نمىبخشد. از فن روانشناسى حل مسایل فلکى را نمىتوان توقع داشت، از یک پزشک حل مشکلات یک نفر مهندس راه بر نمىآید و بالاخره علومى که از طبیعت بحث مىنماید اصلا از مسایل ماورالطبیعه و مطالب معنوى و روحى بیگانه بوده و توانایى بررسى این گونه مقاصدى که انسان با نهاد و فطرت خدادادى خود خواستار کشف آنها است، ندارد.[19]

10. تفسیر خوشبینانه از مرگ

بسیاری از افراد از مرگ نگرانند. اضطراب آنان به دلیل این امور است: خود مردن، از دست دادن چیزهای خوب در زندگی، و اطمینان نداشتن به آنچه قرار است بعد از مرگ رخ دهد. در اینجاست که دین تفسیری خوش‌بینانه از مرگ به دست می دهد و آن‌را نه نابودی و از بین رفتن، که انتقال از یک نوع زندگی موقت به نوع دیگری از زندگی که همیشگی وابدی است، تلقی می‌کند.[20]

راه کار های جذب جوانان به دین

جوانان، سرمایه های عظیم یک جامعه، آینده سازان نظام و افتخار آفرین مردم اند. جامعه شناسان معتقدند جامعه ای سالم است که جوانانی سالم داشته باشد. یکی از راه های مهم تربیت سالم، آشنایی جوانان با آموزه های دینی و بایدها و نبایدهاست. بایدها و نبایدهای دین به مثابه نسخه دکتر است که انسان را از بیماری ها نجات می دهد و نتیجه آن، ایجاد جامعه ای قانون مند، متمدن و سالم است. اگر در برخی روایات از پیامبر(ص) به طبیب یاد شده، درست بدین معناست، زیرا حضرت با نسخه دین، بیماری های روحی را درمان می کند و مردم را به دین مداری فرا می خواند. از این رو بایسته است همه مردم به ویژه جوانان با دین بیش تر آشنا شوند. زندگی بدون ایمان و دین، رنج آور است. البته همه مردم به طور فطری، دین گرا هستند، ولی این امر در اثر برخی عوامل، کم رنگ و گاهی در برخی موارد فراموش می گردد. در این میان آشنایی جوانان با دین اهمیت بیش تری دارد، زیرا فتح قله های موفقیت و طی مسیر پر فراز و نشیب زندگی، با دین گرایی امکان پذیر است.

راه کار های جذب جوانان به دین
راه کار های جذب جوانان به دین

دین گریزی جوانان

هر فردی با مراجعه به زندگی جوانان و مطالعه رفتارهای اجتماعی آنها، این مسئله را به صورت ملموس درخواهد یافت که در سال های اخیر و بخصوص پس از پایان هشت سال دفاع مقدّس، گرایش به فرهنگ بیگانه و فرهنگ غربی در بین جوانان ما رشد صعودی یافته است و گروه هایی از جوانان به علل گوناگون از دین و فرهنگ حالت گریز پیدا کرده اند، به گونه ای که وقتی در بین برخی از آنها از دین و فرهنگ خودی سخن به میان می آید به صورت علنی بی میلی و بی علاقگی خود را به دین اظهار می کنند. البته باید اذعان کرد که این انکار و زدگی از دین به خاطر خود دین نیست، بلکه علل این مسئله بیشتر به رفتارهای دین داران و مدعیان دین برمی گردد. بخش عمده این رفتارهای انکارگونه جوانان و گرایش های آنان به فرهنگ بیگانه به خاطر تبلیغات کاذب و دروغین درباره دین و القای شبهه در بین جوانان می باشد و چون جوانان برای این سؤالات و شبهات خود پاسخ قانع کننده ای نمی یابند، از دین گریزان شده، به فرهنگ بیگانه و غربی گرایش پیدا می کنند. البته با وجود همه این شبهات و تبلیغات همواره و در همه حال بارقه ای از دین و غیرت و حمیّت دینی در روح و روان جوانان موج می زند; بارقه امیدی که سرانجام بسیاری از جوانان را از غوطهور شدن در فرهنگ مبتذل غربی و بیگانه باز می دارد و آنان را به آغوش پرمحبت دین باز می گرداند.
آسیب شناسی نسل جوان
«درک جوان» از جمله مسائلی است که لازم است در مورد جوانان رعایت شود. به دلیل آنکه جوان خود را در این سنین غریب و تنها می بیند، اغلب سعی می کند علیه
سنّت ها و آداب و رسوم قیام نماید، از والدین خود و جامعه کناره گیری کند و فقط با همسالان خود تماس بگیرد. در چنین حالتی، جوان به یک یا چند راهنما نیاز دارد تا او را درک کرده و محرم اسرار و همراز او گردند.
حال اگر کسی نباشد که به درد دل های جوان گوش فرا دهد و یا احیاناً پدر و مادر در مقابل تفکرات او واکنش شدیدی از خود نشان دهند، روشن است که جوان دیگر والدین را محرم اسرار خود نمی داند و مسائل خصوصی را با آنان در میان نمی گذارد. پس باید با جوان همراز بود و به او گفت که ما تو را درک می کنیم و می توانی مشکلات و ناراحتی های خود را با ما در میان بگذاری. وقتی جوان احساس کرد که حرف هایش خریدار دارد، آنها را با پدر و مادر در میان خواهد گذاشت. در غیر این صورت، او احساس تنهایی می کند و تعادل روانی خود را از دست می دهد. حال اگر جوانی به هر دلیلی احساس کند درک نمی شود و خود را در سطح خانه یا جامعه بیگانه ببیند، علیه تفکر، مذهب و یا نحوه پوشیدن لباس بزرگ سالان طغیان می کند و این مسئله را به شکل های گوناگون از جمله پوشیدن لباس هایی با نماد غربی بروز می دهد.
دوران نوجوانی و جوانی مهم ترین دوران زندگانی انسان محسوب می شود. در این دوران تحولات عظیمی در درون فرد روی می دهد. او در مرز بلوغ و نوجوانی از طفیلی بودن می رنجد و می خواهد به خود متکی گردد; نیروی عاطفی در او افزایش می یابد و در عالم دوستی، افراد را عاشقانه دوست دارد و در عالم قهر و نزاع، تا مرز انتقام پیش می رود.
در این سنین، افراط و تندروی، غرور، خودشناسی، تردید، اضطراب، خیالات، تهور، استدلال قوی و هوش در بالاترین درجه خود قرار دارد و استعدادها به اوج می رسد. از این رو، فرصتْ یک فرصت طلایی است; گو اینکه ترقّی انسان در این سن شکل می گیرد و انحطاط و سقوط نیز در همین سن به وقوع خواهد پیوست.
نوجوان و جوانی که در یک خانواده نابسامان و محیطی آمیخته با اختلافات خانوادگی پرورش یافته، به سختی در مدرسه قابل تربیت خواهد بود. اگر والدین بیش از آنچه که به نیازهای مادی فرزندانشان اهمیت می دهند به جنبه های روحی آنان می پرداختند، مشکلات کمتری به بار می آمد و بزهکاری ها کاهش می یافت. بیشتر کودکان بزهکار، از حاکمیت نداشتن عاطفه در روابط خانوادگی و کمبود محبت گلایه داشته و رنج می برند.1
شرایط حاکم بر این دوران بیانگر این است که نوجوان و جوان احتیاج به آرامش روانی بیشتر و ارتباط صمیمانه و دوستانه دارد. به عبارت دیگر، او همدم و مونسی می طلبد که وجودش را درک کند و همچون او، طعم ناخوشایند انتقاد، تهدید، تحقیر و روابط آمرانه را چشیده باشد. کسی را می خواهد که به دور از روابط آمرانه، حاکمانه و ناصحانه، با او دوستانه و صمیمانه سخن بگوید و دیگرانوجودش رابه گونه ای که هست درک کنند.
در اهمیت این دوران همین بس که طبق سخن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)یکی از مهم ترین چیزها که در قیامت قبل از برداشتن قدم از قدم مورد سؤال قرار می گیرد، دوران جوانی است. و به همین دلیل، آن حضرت درباره آنان چنین سفارش فرموده است:
برتری جوان عابدی که در جوانی خود ره بندگی پیش گرفته، بر پیری که در بزرگسالی به عبادت روی آورده; همچون برتری فرستادگان الهی بر دیگر مردمان است.2
ویژگی های دوره جوانی
برای اینکه بتوانیم آسیب شناسی بهتری از جوان داشته باشیم در اینجا به برخی از ویژگی های دوره جوانی اشاره می شود:
1. علاقه به دوستی با همسالان: بشر در تمام دوران زندگی خویش همواره نیازمند دوستی با دیگران است. جوانان نیز در این سنین به گروه همسالان، علاقه بیشتری پیدا می کنند، با آنان روابط دوستانه و صمیمانه برقرار می سازند و دوست دارند بیشتر اوقاتشان را با آنان بگذرانند. گاه این علاقه و دوستی تا مرحله عشق ورزیدن پیش می رود. آنها به همسالان خود پناه می برند; زیرا مشکلاتی مشابه دارند. جوانان با یکدیگر انس می گیرند و حتی رفتارشان نیز در یکدیگر تأثیر می گذارد. بنابراین، انتخاب دوست در این دوران از اهمیت زیادی برخوردار است; چه اینکه سعادت و خوش بختی نیز در معاشرت و دوستی با مردم بزرگوار است.3 پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله)می فرماید:
«اَسعدُ النّاسِ مَنْ خالَطَ کِرامَ النّاسِ»; خوشبخت ترین مردم، کسی است که با مردمان بزرگوار درآمیزد.4
نباید احساسات فرد در این سنین، نسبت به دوستانش لکه دار گردد. گو اینکه جوان با استفاده مثبت از دوستان خود می تواند بر بسیاری از مشکلاتش فائق آید.
2. علاقه به محیط مساعد برای رشد ذهنی: جوان به دنبال محیطی می گردد تادرآن در محیط رشدذهنی یابدو خلّاقیت خویش را نشان دهد و رفتارش مورد تأیید قرار گیرد.
3. افتخار به شخصیت: تشخّص طلبی یکی از تمایلات غریزی بشر است و در نسل جوان بسیار قوی و نیرومند. جوان به نوع لباس، نوع آرایش مو و نوع واکنش هایش در برخوردها افتخار می کند و در جمع همسالان خود به ابراز شخصیت و خودنمایی می پردازد. او می خواهد بفهماند که من هم بزرگ شده ام. در این زمینه، والدین با برخورد مناسب و هدایت او در انتخاب لباس های مناسب و نوع برخوردهایش ضمن احترام به شخصیت وی، می توانند او را در مسیر صحیح هدایت کنند.
4. علاقه به آزادی بی حد و حصر: یکی از تمایلات و خصیصه هایی که در این دوران شدت می یابد، علاقه به آزادی بی حد و حصر و بی قید و شرط است. او می خواهد مقرّرات اجتماعی را نادیده بگیرد و در راه ارضای تمایلات خویش از آزادی های تند و بی حساب استفاده کند.
5. شدت یافتن غریزه جنسی: غریزه جنسی یکی از غرایز نیرومند و حساس در وجود انسان است. این غریزه در حیات روانی و جسمانی انسان تأثیرات فراوانی دارد. بسیاری از اعمال و رفتارها حتی بیماری های جسمانی و روانی انسان از این غریزه مایه می گیرد. اگر این غریزه به نحوی درست و با روش عاقلانه تر پرورش یابد، زندگی را قرین آسایش می گرداند و چنانچه در طریق افراط و تفریط واقع شود ممکن است صدها ضایعه جسمانی و روانی به دنبال بیاورد.
مقام معظّم رهبری، به زیبایی تمام دوران جوانی را به تصویر می کشند:
جوانی، یک پدیده درخشان و یک فصل بی بدیل و بی نظیر از زندگی هر انسانی است. جوان در دوره جوانی، بخصوص در آغاز جوانی، تمایلات و انگیزه هایی دارد:
اولا، چون در حال تکوین هویت جدید خود است، مایل است شخصیت جدید او به رسمیت شناخته بشود; که غالباً این اتفاق نمی افتد و پدر و مادرها جوان را در هویت و شخصیت جدید او گویا به رسمیت نمی شناسند.
ثانیاً، جوان احساسات و انگیزه هایی دارد; رشد جسمانی و روحی دارد; به دنیای تازه ای قدم گذاشته است که غالباً دور و بری ها، خانواده، کسان، افراد در جامعه، از این دنیای جدید بی خبر و بی اطلاع می مانند، یا به آن بی اعتنایی می کنند; لذا جوان احساس تنهایی و غربت می کند.
ثالثاً، جوان در دوره جوانی، چه اوایل بلوغ و چه بعدها، با مجهولات زیادی روبه رو می شود; مسائل جدیدی برای او مطرح می شود که سؤال انگیز است; در ذهن او شبهه ها و استفهام هایی به وجود می آید که مایل است به این شبهه ها و سؤال ها و استفهام ها پاسخ داده بشود.
رابعاً، جوان احساس می کند در وجود او انرژی های متراکمی وجود دارد; توانایی هایی را در خود احساس می کند; هم از لحاظ جسمانی، هم از لحاظ فکری و ذهنی.
خامساً، جوان برای اولین بار با دنیای بزرگی در دوره جوانی مواجه می شود که این دنیا را تجربه نکرده و از این دنیا چیزهای زیادی نمی داند; بسیاری از حوادث زندگی برای او پیش می آید که تکلیف خودش را در مقابل آنها نمی داند; احساس می کند که احتیاج به راهنمایی و کمک فکری دارد.5
عوامل دین گریزی نسل جوان
الف. غفلت، جهل و عدم تفکر جوانان درباره دین
جوان از نظر شناختی، دارای تفکر انتزاعی است و از نظر ذهنی به حداکثر کارآیی هوش می رسد. در این دوره، گرایش جوانان به «فلسفه زندگی»، آنان را به سوی مسائل اخلاقی، سیاسی و مذهبی سوق می دهد. جوانان تلاش می کنند هویت مذهبی خود را شکل دهند، اما به دلایل گوناگون ممکن است در فرایند هویت یابی مذهبی با بحران مذهبی مواجه شوند و نتوانند این هویت را خوب تشخیص دهند; در نتیجه، دچار سردرگمی و در نهایت، حالت بی رغبتی و گریز از دین شوند. یکی از علل این بحران، ناهمخوانی سطح شناختی جوان با سطح معارف دینی است که به او ارائه می شود.
جوان به دلیل توانمندی های ذهنی خود، دین صرفاً تقلیدی را برنمی تابد. او باورهای دینی را که از دوران کودکی به صورت تقلیدی به او القا شده، کنار می زند و می خواهد دینی را بپذیرد که با سطح تفکر او متناسب باشد. اما بسیاری از اوقات آنچه به عنوان دین به او عرضه می شود برایش قانع کننده نیست.
از سوی دیگر، جوان می خواهد همه آموزه های دینی را با عقل خود بسنجد. او فکر می کند اگر آموزه های دینی در قالب های فکری او بگنجد صحیح است، وگرنه درست نیست و باید کنار گذاشته شود. این عوامل موجب می شود هویت دینی جوان به خوبی شکل نگیرد و دچار بحران شناختی نسبت به این آموزه ها شود و راه نجات از این بحران را گریز از دین بداند!
قرآن نیز یکی از علل عمده گرایش به کفر و بی ایمانی را جهل و ضعف معرفتی انسان ها می داند. حضرت نوح(علیه السلام)به قوم خود می فرماید:(وَلَـکِنِّیَ أَرَاکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ)(هود: 29); شما را مردمانی ناآگاه می بینم.
امیر مؤمنان(علیه السلام) نیز درباره علت کفر می فرماید:
«لو ان العباد حین جهلوا وقفوا، لم یکفروا و لم یضلوا»;6 اگر مردم در موارد ناآگاهی درنگ و تأمّل می کردند، هرگز به کفر و گم راهی نمی گراییدند.
بنابراین، یکی از علل روان شناختی دین گریزی در همه انسان ها، به ویژه جوانان، ضعف معرفتی و عدم تفکر درباره دین است.
علت دیگر این بی رغبتی و گریز از دین برداشت های غلط و نادرست از معارف دینی می باشد. بسیاری از اوقات، دین مساوی با معنویتْ لحاظ شده و در حد یک نیاز معنوی صرف بدان نگریسته می شود. سپس چنین نتیجه گیری می گردد که نیاز به معنویت، فقط ویژه مواقع سختی و بحران های شدید است و دین نقش اساسی در زندگی روزمرّه انسان ندارد. این دیدگاه ساده انگارانه و کاهش گرایانه نسبت به معارف دینی، به تدریج باعث حذف دین از زندگی انسان می شود. جوانی که در جستوجوی فلسفه زندگی است، اگر احساس کند دین در معنادهی و جهت بخشی به زندگی او تأثیر مثبتی ندارد به تدریج آن را کنار می گذارد و چه بسا آن را امری زاید و دست و پاگیر انگاشته، از آن گریزان می شود.7
ب. تهاجم سازمان یافته فرهنگی دشمن
دشمن برای دور ساختن جوانان از دین، از انواع راه ها و شیوه ها استفاده می کند و به هر ترفندی دست می زند. در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:
1. تضعیف باورها و اعتقادات دینی: جوانان آینده سازان کشورند و اگر خوب تربیت شوند و باورهای دینی را در قلب پاک خویش بپرورانند، هادیان جامعه خواهند بود. شور و نشاط جوانان وقتی با فرهنگ پاک و پویای اسلام عجین شد، آن گاه به بار خواهد نشست و همگان از ثمرات آن بهره مند خواهند گردید. دشمنان اسلام این نکته را خوب می دانند، از این رو، «باورهای اسلامی» را مورد هجمه قرار می دهند و می کوشند از هر طریق اعتقادات مذهبی را در وجود جوانان سست و کم رنگ کنند; زیرا با وجود فرهنگ اسلامی ـ که با فطرت بی آلایش جوانان سازگار است ـ جای هیچ نفوذی برای فرهنگ بیگانه نیست.
مقام معظّم رهبری از این توطئه شوم چنین نقاب برمی گیرند:
یکی از راه های تهاجم فرهنگی این بود که سعی کنند جوانان مؤمن را از پای بندی های متعصبانه به ایمان ـ که همان چیزی است که یک تمدن را نگه می دارد ـ منصرف کنند; مانند همان کاری که در قرن های گذشته در “اندلس” کردند; جوان ها را ریختند در عالم فساد، شهوت رانی و می گساری. این کارها در حال حاضر دارد انجام می گیرد.8
2. ارائه معیارهای فرهنگ غرب: از دیگر شیوه های عملی دشمن در جهت نابودی فرهنگ ملّی و اسلامی کشور ما، ارائه معیارهای ارزشی فرهنگ غرب و القای آن بر افراد جامعه است: رفاه مادی، بهره جویی و لذت بردن بی حد و لجام گسیخته در زندگی و سرانجام، زندگی در چهارچوب حیات مادی و حیوانی به دور از معنویات و اخلاق و انسانیت. تمام تلاش های آنان پیرامون محور مادی بودن انسان و به عبارتی، بسیج همه امکانات در مسیر لذت بیشتر، سیر می کند. از این رو، انسان با معنویت و باتقوا را چنانچه از سرمایه های مادی بی بهره باشد، انسانی مرتجع و غیرمتمدّن می دانند; ولی انسان بی بندوبار، رفاه طلب، سودجو، ثروت اندوز، چپاولگر، بی دین و لامذهب را انسانی متمدّن، متشخص و هماهنگ با زندگی مدرن امروزی معرفی می کنند.
3. اشاعه فساد، ابتذال و بی بندباری: پرورش روح انسان بدون محدودکردن شهوت امکان پذیر نیست و انسان وقتی شهواتش عنان گسیخته باشد، مانند حیوانات می شود و در این صورت، راه رشد انسانی برای رسیدن به کمالات مسدود می گردد. از این رو، اسلام، بخصوص برای ارضای غریزه جنسی، ضابطه، قاعده، حدود و قیود تعیین کرده است. بر همین اساس، یکی از راه های آسان و ساده مبارزه با نفس دین در یک جامعه، باز کردن راه عنان گسیختگی شهوات است; یعنی همان کاری که انگلیسی ها در ادوار گذشته در ممالک اسلامی انجام دادند و جوانان را در عالم فساد و میگساری غرق کردند.
همفر، جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی در سال 1180م، در خاطرات خود راه های نابودسازی عوامل نیرومند مسلمانان را چنین برمی شمرد:
ترویج شراب خواری، قمار، فساد، شهوترانی، ترغیب به زیرپا نهادن دستورات اسلام، و… .9
مقام معظّم رهبری در این خصوص می فرماید:
دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط فساد و فحشا سعی می کند جوان های ما را از دست ما بگیرد. کاری که از لحاظ فرهنگی دشمن می کند تنها یک تهاجم فرهنگی نیست، بلکه باید گفت یک شبیخون فرهنگی، یک غارت فرهنگی و یک قتل عام فرهنگی است. امروز دشمن دارد این کار را با ما می کند.10
ایشان در فرمایشات دیگری، به ناتوی فرهنگی دشمن نیز اشاره کردند; یعنی همان گونه که دشمن در جهت نظامی و اهداف نظامی یک نیرویی به نام ناتو (ناتوی نظامی) در اختیار دارد، اهداف فرهنگی خود را نیز با تشکیل یک ناتوی فرهنگی به پیش می برد. ایشان در مقابل این تهاجم و ناتوی فرهنگی دشمن راه کار مهندسی فرهنگی را مطرح نمودند.
4. ارائه الگوهای غربی: اصولا کارکرد اساسی و وظیفه اصلی استعمار فکری این است که افراد و ملت های زیر سلطه شخصیت اصلی خویش را از دست داده و به صورت جزئی از کشور استعمارگر درآیند، آن هم جزئی که اصول تفکر و فرهنگ اصیل استعمارگر را به صورت بهترین ارمغان و یا حتی به شکل وحی منزل آسمانی پذیرا شده و آن را معلم مطلق فرهنگ، دانش، اخلاق و همه چیز خود بداند. کوتاه سخن اینکه به برتری بی چون و چرای فرهنگ و دانش و آداب و رسوم آن اعتراف نماید.11
بر همین اساس است که استعمار با ارائه الگوهایی برای افراد جوامع، در جهت وابستگی فرهنگی آنان می کوشد و فرهنگ خود را به گونه ای القا می کند که ملل استعمارشده فرهنگ اصیل خویش را رها کرده و مجذوب فرهنگ او شوند.
5. تخریب و ترور شخصیت های دینی و مذهبی: قهرمانان و شخصیت های واقعی هر ملت، از عوامل پویایی و بالندگی آن ملت محسوب می شوند. آنان چون قلل رفیع در بین جامعه درخشیده و نسل های جدید را به تلاش و کوشش و مجاهدت فرا می خوانند. دشمنان با گستردن دام های گوناگون سعی در تطمیع و تخریب آنان داشته و در صورت عدم موفقیت، با نشر شایعات و اکاذیب به ترور شخصیت افراد مؤثر می پردازند و در نهایت، برای تحقق اهداف شوم خویش دست خود را به خون پاک برگزیدگان و اندیشمندان و مجاهدان ملت آغشته می سازند که تاریخ انقلاب اسلامی ما نمونه های فراوانی از این نوع ترفندها در دل خود جای داده است.12
6. استفاده ابزاری از گروه های مذهبی: یکی از روش های دیرین دشمن برای بسط سلطه خویش، استفاده از اعتقادات انحرافی در برابر عقاید و ارزش های اصیل است. آنان در تلاشند تا مذهب را که عامل بیداری، پویایی، ظلم ستیزی، عدالت گستری و تأمین کننده سعادت دنیا و آخرت است، به عامل تخدیری، انفرادی، انزواطلبی، ظلم پذیری، واپس گرایی و رهبانیت تبدیل نمایند و به تعبیر امام راحل(قدس سره)، اسلام ناب محمّدی را به اسلام آمریکایی مبدّل سازند.13
تأکید بر اختلافات مذهبی، تکیه افراطی بر تفاوت های شیعه و سنی، ترویج خرافه گرایی، ترویج مذهب دروغین، تحریف مفاهیم بلند همچون انتظار، توکل، دعا، قضا و قدر و تعبّد همه در جهت این هدف شوم سازمان دهی و اجرا می شوند.
ج. ناسازگاری میان قول و عمل مدعیان دین
مسئله دیگری که به عنوان عامل دین گریزی مطرح است اعمال خلاف کسانی است که نسل جوان به عنوان الگو بدان ها توجه می کنند. این امر بسیار مهم و خطرناک است و عامل دین گریزی آنها می شود.
جوانان با مشاهده کسانی که قول و عملشان یکی نیست و در عین حال، دعوت به دین داری می کنند، از خود می پرسند: اگر اسلام خوب و ارزشمند است، چرا مدعیان آن بدان عمل نمی کنند؟
آنها می گویند: چرا این مدعیان دین فقط ما را به عمل به دستورات دینی توصیه می کنند، حال آنکه خودشان فرسنگ ها با دین و احکام دینی فاصله دارند؟
جوان چون هنوز از پختگی لازم در مورد دین برخوردار نیست و به آن حد از شناخت و عرفان مذهبی نرسیده است تا لغزش افراد را به حساب خود آنها بگذارد نه دین و مذهبشان، به محض دیدن خلاف و اشتباه در اعمال الگوها و کسانی که به طرف دین دعوت می کنند، آن را به حساب دین و اخلاق و فضیلت می گذارد و از این رو، تمام دیدگاه ها و آرزوهایش به یکباره فرو ریخته، نسبت به همه چیز بدبین می شود. از همین روست که می گویند لغزش الگو و کسی که به عنوان منادی دین مطرح است خطرناک ترین وضع برای نسل جوان است. برای افرادی که دین و مذهب کاملا برایشان جا افتاده باشد، این مسائل مشکلاتی را ایجاد نمی کند; زیرا آنها می دانند که هر شخص ممکن است دچار خطا و اشتباه گردد و یا ممکن است هوای نفس بر شخص غالب شود و اعمالی را بر خلاف دین و مذهب مرتکب گردد. از این رو، کارهای چنین فردی را به حساب دین او نمی گذارند. ولی جوانی که تازه می خواهد دین را انتخاب کند و بدان معتقد شده و به این وسیله از الگوهای مذهبی پیروی نماید، آن را به حساب دین گذاشته و چنین تصور می کند که تمام دین همین است.
در این باره می توان گفت که الگوهای زنده و مشهور باید در مورد هدایت نسل نو احساس مسئولیت و مواظبت بیشتری کنند و از سوی دیگر، به نسل جوان اصالت دین منهای افراد تفهیم گردد تا با فرو ریختن و یا ریزش یک الگو، جوان این را به حساب فرو ریختن دین و اخلاق نگذارد.
جوانان نه تنها رفتار خود مربّی و مدعیان دینی را به دقت می نگرند، افکار و کردار فرزندان و بستگاه نزدیک او را نیز می کاوند. اگر میان آنان افراد نامناسب، فاسد، و سودجو یافت شود، آن را بر ضعف معلم دینی حمل می کنند. بدین روی، مربی دینی باید برای تربیت نزدیکان خود نیز اهتمامی ویژه بورزد و با تدابیری، پیشاپیش از آینده تاریک آنان جلوگیری کند. قرآن نیز تأکید ویژه ای بر توجه به هدایت نزدیکان دارد. (إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ) (صافات: 85); آن زمان که ابراهیم به پدر و قوم خود گفت: آخر این چیست که می پرستید؟ پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)بیان رسالت را از نزدیکان خود آغاز کرد و سپس به دیگران توسعه داد.14
د. گرایش طبیعی انسان ها به رهایی از قید و بندها
انسان به طور طبیعی به دنیاطلبی و راحت طلبی بیشتر علاقه دارد تا حرکت به سوی خدا. این یک امر غریزی است. خوردن و خوابیدن برای انسان، راحت تر از این است که کارهای سخت انجام دهد. میل طبیعی به مادی گری و دنیاطلبی در انسان وجود دارد و هر جامعه ای که در این جهت زمینه بیشتری داشته باشد، مردمش به آن سمت بیشتر کشیده خواهند شد. در جامعه خودمان هم به همین صورت است; اگر چیزهایی که جوانان دوست دارند برایشان فراهم شود، زودتر به آن نزدیک می شوند. بنابراین، دنیاطلبی ریشه در طبیعت انسان دارد و این طور نیست که غرب کاری عجیب و غریب کرده باشد یا معجزه ای رخ داده باشد که موجب شده همه به آن جذب شوند; این طبیعی است که اگر کسانی آن محیط را بپسندند و بخواهند خواسته های خودشان را ارضا کنند، وقتی ببینند جای دیگر ارضا نمی شود، به سراغ آنجا بروند.
این نکته نشان می دهد که ما در جامعه خود باید در کنار توجه به رشد معنوی و تعالی افراد، سعی کنیم جاذبه های مادی را فراهم کنیم، تفریح های سالم به اندازه کافی ایجاد نماییم و زمینه های ارضای نیازهای مادی را فراهم آوریم.15
هـ . محدودیت های اعمال شده از سوی خانواده
استقلال طلبی، حرّیت و عدالت جویی، از ویژگی های بارز دوره جوانی است. جوانان برای اثبات این ویژگی ها، با بزرگ سالان مقابله می کنند. این مقابله نه از سر لجبازی و پشت پا زدن به ارزش هاست، بلکه بیشتر جنبه اثباتی برای خود جوان دارد. یکی از اشتباهاتی که در این زمینه از بزرگ سالان سر می زند سرزنش و ملامت جوان است. این سرزنش ها هم از نظر عاطفی برای جوان مضرّ است و هم به روحیه اسقلال طلبی او آسیب وارد می کند و نتیجه آن برافروختن آتش لجاجت و طغیان است.
امیر مؤمنان(علیه السلام) در این باره می فرماید:
«الافراطُ فی الملامةِ یَشبُّ نیران اللجاج»;16زیاده روی در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعلهور می سازد.
بنابراین، مقابله با روحیه استقلال طلبی جوان و سرزنش کردن افراطی او، پیامدهای خطرناکی به دنبال دارد. یکی از پیامدهای ناگوار آن، طغیان علیه ارزش های حاکم بر جامعه، گریز از ارزش ها و منبع آنهاست و چون معمولا در جوامع دینی منشأ و منبع ارزش ها، «دین» است، این مسئله به دین گریزی می انجامد.17
و. وجود شبهات دینی در بین جوانان و عدم پاسخ صحیح به آنها
یکی از موارد ضروری، شناخت دردها و دغدغه های فکری نسل جوان است. باید دانست که این دردها همیشه نشانه بیماری نیست، بلکه نشانه بیداری نیز هست.
پس از شناسایی دردها باید به درمان آنها پرداخت و در هنگام درمان باید برخورد مناسب و منطقی داشت; زیرا عدم برخورد منطقی و درست، نسل جوان را به انحرافات گوناگون از جمله انحرافات فکری می کشاند و ممکن است آنها را به دامن مکاتب و اندیشه های الحادی سوق دهد.
استاد مطهّری یکی از علل گرایش نسل جوان به مکاتب الحادی، چه در مسیحیت و چه در جوامع اسلامی را پاسخ غیر منطقی و غیر معقول به نیازها و سؤالات این نسل و نیز برخوردهای منفی با این نسل می داند. از این رو، معتقد است که باید از طرد این نسل دوری گزید و تلاش کرد تا برای سؤالات دینی و نیازهای اساسی این نسل پاسخ های معقول، منطقی و حقیقی بیابند:
فکر اساسی این است که ما درد عقلی و فکری این نسل را بشناسیم. بدون شناخت درد این نسل، هرگونه اقدامی بی مورد است. پس از شناخت درد باید به فکر درمان و چاره بود. اتفاقاً دیگران از راه شناختن احتیاجات، آرمان ها و دردهای این نسل و پاسخ درست به آنها، آنها را منحرف کرده اند; مانند مکتب ماتریالیسم در ایران… .18
استاد مطهّری رمز انحرافات نسل جوان را در عدم پاسخ گویی به نیازهای او می داند و می فرماید:
ریشه بیشتر انحرافات دینی و اخلاق نسل جوان را در لابه لای افکار و عقاید آنان باید جست. فکر این نسل از نظر مذهبی چنان که باید راهنمایی نشده است، و از این نظر فوق العاده نیازمند است.19
ایشان زایش و پیدایش سؤالات جدید و نیازهای تازه را انحراف و انحطاط و زاییده هوس ها و شهوت های نسل جوان نمی شمارد، بلکه آن را نشانه رشد و حیات یک جامعه زنده می داند; البته به شرط آنکه اندیشمندان و عالمان دینی به وظیفه خود در پاسخ گویی و رفع نیازهای این نسل به خوبی عمل کنند.
ما کشوری هستیم که اسلام را الگوی خودمان معرفی کرده ایم و از آن دفاع می کنیم، ولی در تبیین و عمل به آن در جامعه، گاهی راه های افراطی یا تفریطی را طی می کنیم. همین مطلب موجب می شود که برخی وقتی عدم ثبات را در این زمینه می بینند از اصل دین گریزان شده و به فرهنگ دیگری جذب شوند.
کسانی که در یک کشور اسلامی، اسلام را ارائه می دهند و به اجرا می گذارند باید یک حد متعادل و وسطی را مراعات کنند تا زمینه افراط و تفریط بسته شود و کسانی به فکر گرایش به افکار غیر اسلامی نیفتند.
عوامل گرایش جوانان به فرهنگ بیگانه
الف. عدم شناخت صحیح فرهنگ غرب
برخی چنین می پندارند که در پس نظم موجود در غرب ارزشی نهفته است، حال آنکه با دقت در زندگی غربی می بینیم که چنین نیست. نظام اسلامی حقوق بسیاری برای مردم قایل است. اسلام سفارش های بسیاری دارد مبنی بر اینکه نباید حق دیگران از بین برود. ارزش های بسیاری در پس رعایت همین قوانین راهنمایی و رانندگی ما قرار دارد; از جمله حق الناس. اما در غرب چنین ارزش هایی مطرح نیست; نظم موجود متأثر از پولی است که هم از مردم می گیرند و هم صرف این کار می شود; برخی قوانین وضع می شود، فناوری به کار گرفته می شود و به تبع آن، رعایت قوانین.
ولی نکته حایز اهیمت این است که برخی تصور می کنند واقعاً جامعه غربی یک جامعه ارزشمند است; یعنی یک سلسله ارزش های اخلاقی، معنوی و دینی باعث می شود که مردم قوانین را مراعات کنند، اما چنین نیست.20
مردم غرب تافته جدابافته نیستند و اصالتاً با ما تفاوت ندارند; مثلا این گونه نیست که آنها اهل صداقت باشند و ما نباشیم و یا در آنها صافی باشد و در ما آلودگی. همین ها هم که به عنوان نمونه ذکر می کنند مربوط به عوامل نظارتی است که به اینجا منجر شده. برای مثال، در فروشگاه ها به ظاهر کسی ناظر اعمال مراجعه کنندگان نیست، ولی دوربین های مخفی و عوامل غیرمحسوس وجود دارند که اگر کسی مرتکب خلافی شود، برخوردهای شدیدی با او می کنند; افراد مطمئن هستند که تحت مراقبتند و کسانی ناظر آنهایند. یا مثلا، برخورد خوب همراه با روی باز و تبسّم صاحبان مغازه ها با خریداران به این خاطر است که در آنجا پیدا کردن کار بسیار سخت است; اگر کسی کار پیدا کند، شغلی به دست آورد، آن را از موفقیت های بزرگ خودش می داند; چون در آنجا رقابت شدیدی برای به دست آوردن کار وجود دارد.21
ب. مشکلات اقتصادی موجود در داخل کشور
در دوره جوانی غرایز به نقطه اوج می رسد و جوان در پی ارضای آنهاست. تأمین به موقع این نیازها، نقش بسیار مهمی در تعدیل رفتار و رشد و تکامل او دارد و عدم ارضای آنها نه تنها مانع رشد و کمال می گردد، بلکه سبب ناهنجاری های رفتاری زیادی می شود. کفر ـ به عنوان یک ناهنجاری اعتقادی ـ همان سان که می تواند معلول جهل و ضعف معرفتی باشد، معلول فقر نیز هست. از این رو، معصومان(علیهم السلام)فرموده اند: یکی از پیامدهای احتمالی فقر، کفر و دین گریزی است.22
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مورد ازدواج می فرماید:
«مَنْ تَزَوَّجَ فَقَد احرَزَ نِصفَ دینِه فَلیتَّقِ اللّهَ فی النّصفِ الباقی»;23 آنکه ازدواج کند، نیمی از دین خود را حفظ کرده است; پس در نیم دیگر پروای الهی پیشه سازد.
فراهم نبودن شرایط ازدواج سالم، زمینه ساز گناه و زایل شدن ایمان می شود و به تدریج تبدیل به گریز از دین می گردد. بنابراین، ارضای نیازهای جسمانی و روحانی، در بهداشت روانی جوان مؤثر است و فقدان آن نه تنها سلامتی وی را تهدید می کند، بلکه زمینه ساز بسیاری از ناهنجاری هاست.24
ج. آزادی ابتذال و فساد و بی بندباری در غرب
به طور طبیعی کسی که مایه های اصیل اسلامی در او تقویت نشده این گونه آزادی ها نظر او را جلب می کند و تصور می نماید که این آزادی یک نحو اصالتی برای او می آورد و او را در دنیا سعادتمند می کند. ولی با نگاهی به جامعه غربی، به راحتی می توان دریافت که این تفکر چقدر اشتباه است و به واقع، آنچه اکنون غرب را در بسیاری از مسائل روحی و اجتماعی به بن بست کشانده همین آزاد گذاشتن غرایز جنسی است. نکته حایز اهمیت این است که به تدریج فحشا از ناحیه کسانی صورت می گیرد که وظیفه آنها نجات جامعه از سقوط اخلاقی است. رهبران فکری جامعه به عنوان طرف داران آزادی مطلق، مفهوم واقعی «فحشا» را تغییر داده و مردم را به ارتکاب آنچه مخالف شرف و فضیلت است تشویق می نمایند. ویل دورانت می گوید:
زندگی شهرنشینی در غرب طوری شده که آدمی را از اندیشیدن به ازدواج باز می دارد.25
د. استقبال کشورهای غربی از نخبگان و ذهن های خلّاق دنیا
درک نقش و وظایفی که نخبگان یک جامعه در هدایت جامعه و پیشرفت آن دارند، از اهمیت بسزایی برخوردار است. اگر این مسئله درست درک نشود و برای استفاده بهینه از این افراد برنامه ریزی نگردد و جایگاه مناسب اجتماعی و شرایط لازم یک زندگی راحت فراهم نشود، خیلی زود این سرمایه ها از دست می رود. غرب به دلیل آنکه باید برای رشد صنعت و به روز نگه داشتن نوع فناوری های خود از مغزها پیوسته استفاده کند تا بتواند در جهان رقابت کامل زنده بماند، در جهت جذب نیروهای کیفی عالم برنامه های بسیار متنوع و جذابی در نظر گرفته است. در مقابل، از آن رو که ما روزانه فکر می کنیم و در فکر برنامه های دراز مدت نیستیم و شاید در بسیاری از موارد، اصلا بدون برنامه و نظم کار می کنیم، به طور طبیعی برای استفاده از این نیروهای مفید نه تنها برنامه ای نداریم، بلکه گاهی موجبات هدر رفتن آنها را با دست خود فراهم می کنیم. از این روست که به محض شکوفایی یک استعداد و مطرح شدن آن در جامعه، شاهد پذیرش یک طرفه از سوی دانشگاه های اروپایی و آمریکایی هستیم. آنها مترصدند تا استعدادهای کشورهای شرقی را سریعاً بربایند.
کسانی که از مغز متفکری برخوردارند، به طور طبیعی به سوی مراکزی کشیده می شوند که در آنجا از آنها استقبال بیشتری می گردد و تلاش های آنان ارج نهاده می شود.
بنابراین، مدیریت فناوری و شناخت و استفاده از فناوران مؤمن و برنامه ریزی برای توزیع صحیح و کارآمد آنان باید در رأس وظایف در مؤسسه یا وزارتخانه ای قرار گیرد تا بتواند به موقع از این نیروهای کیفی، مفید و متعهد در هر رشته استفاده لازم را در جهت شکوفایی و رشد و تعالی نظام مقدّس جمهوری اسلامی ببرند.26
هـ . تعمیم های بی جا
تعمیم بی جا مفهومی است که هم در منطق و هم در روان شناسی از آن سخن به میان می آید. ساختار روانی انسان به گونه ای است که که اگر کسی ـ مثلا ـ در بعد اخلاقی مورد اعتماد او بود، همه نظریات آن فرد را در هر زمینه ای به طور کامل قبول می کند. ریشه این تمایل در «تعمیم بی جا» است.
این ویژگی بخصوص در دوره جوانی، در افراد زیاد دیده می شود; یعنی اگر جامعه «الف» ببیند که جامعه «ب» در یک بعد پیشرفت قابل ملاحظه ای نموده، دوست دارد که جامعه «ب» را در ابعاد دیگر نیز مطلوب بینگارد. نمونه این مطلب، نگاه افرادی از جامعه ما به جوامع غربی است.
برخی چون می بینند کشورهای غربی در صنعت گام های بلندی برداشته اند، ناخودآگاه تمایل دارند نتیجه بگیرند که همه ابعاد زندگی در این کشورها درست است و باید الگوی اینها باشد. می گویند: چون این کشورها از نظر فناوری بالاتر از همه جا هستند، پس اگر در آنجا بی حجابی وجود دارد، بی حجابی ارزش است; اگر در آنجا دین وجود ندارد، دین چیز بی ارزشی است!
انسان منطقی و معقول کسی است که تعمیم بی جا ندهد. تعمیم بی جا زمینه ای است که انسان را به مغالطه می کشاند. بنابراین، باید کارهای افراد را تحلیل و بررسی کنیم، ببینیم تا چه اندازه رفتار یک فرد یا یک جامعه با عوامل گوناگون ارتباط دارد. آیا فناوری با بی حجابی به دست می آید؟ اگر ما بخواهیم در جامعه خودمان نظم را حاکم کنیم آیا راهش این است که نماز نخوانیم و اررزش های دینی مان را زیر پا بگذاریم؟ اینها تعمیم های نارواست.27
نتایج تحقیقات میدانی از جوانان قمی28 و مطالعات تجربی شاهد و گواهی است بر آنچه گذشت. طبق نتایج یک تحقیق میدانی که از 50 نفر از جوانان قمی به عمل آمده، اولویت هایی که جوانان برای عوامل دین گریزی ، گرایش به فرهنگ غرب و راه های جلوگیری از این دو ذکر کرده اند به قرار زیر می باشد:
جدول (1)
اولویت اول، دوم و آخر جوانان برای عوامل دین گریزی
عوامل دین گریزی جواناناولویت اول (درصد)اولویت دوم (درصد)اولویت آخر (درصد)
1. ناسازگاری میان قول و عمل مدعیان دین22718
2. غفلت، جهل و عدم تفکر جوانان درباره دین201811
3. تهاجم سازمان یافته فرهنگی دشمن20189
4. گرایش و میل طبیعی انسان ها به آزادی بی حدوحصر و رهایی از قیدوبندها111811
5. محدودیت های اعمال شده از طرف خانواده و زیاده روی در سرزنش آنان91418
6. وجود شبهات دینی در بین جوانان و عدم پاسخ صحیح به آنها21118
7. علت های دیگر151415
جدول (2)
اولویت اول، دوم و آخر جوانان برای عوامل گرایش به فرهنگ غرب
عوامل گرایش جوانان به فرهنگ غرباولویت اول (درصد)اولویت دوم (درصد)اولویت آخر (درصد)
1. عدم شناخت صحیح فرهنگ غرب25137
2. مشکلات اقتصادی موجود در داخل کشور; از جمله فقر و بی کاری22332
3. آزادی ابتذال و فساد و بی بندباری در غرب131118
4. استقبال کشورهای غربی از نخبگان دنیا13711
5. چون غرب در صنعت پیشرفته است پس در تمام زمینه ها پیشرفته است5740
6. علت های دیگر222922
جدول (3)
اولویت اول، دوم و آخر جوانان برای راه های جلوگیری از دین گریزی و گرایش به فرهنگ غرب
راه کارهایی برای رفع دین گریزی و گرایش به فرهنگ غرباولویت اول (درصد)اولویت دوم (درصد)اولویت آخر (درصد)
1. تقویت بینش دینی و سیاسی جوانان و شناساندن فرهنگ غرب به آنان23108
2. زدودن فقر اقتصادی و ایجاد اشتغال سازنده و مفید221710
3. ارائه الگوهای مناسب به جوانان81510
4. مشاهده سازگاری بین قول و عمل در بین مدعیان دین20815
5. ایجاد زمینه های مناسب برای رشد علمی جوانان و بخصوص نخبگان152510
6. ایجاد امکانات ورزشی و محل هایی مناسب برای تفریح سالم جوانان51224
7. پیش گیری از نفوذ عوامل فرهنگی دشمن21013
8. علت های دیگر530
راه کارهای رفع دین گریزی و گرایش به فرهنگ بیگانه
الف. ارائه الگوهای مناسب
الگوهای جذاب، برای یادگیری و شکل دهی رفتار انسان ها، به ویژه جوانان، نقش اساسی دارد. در دوره نوجوانی و جوانی، تأثیرپذیری از خانواده به شدت کاهش می یابد و گاهی بین خانواده و جوان تعارض و درگیری به وجود می آید. از این رو، جوان برای ساختن نظام ارزشی و اعتقادی خود می خواهد از چیزهایی غیر از خانواده و مربیان قبلی استفاده کند. از عوامل تأثیرگذار در بیرون نهاد خانواده، الگوها و دوستان هستند. در این میان، نقش الگوهای مورد قبول جوان بسیار زیاد است; چه اینکه دوستان نیز در حال ساختن نظام ارزشی خود و نیازمند الگوهای مورد پسند می باشند. در این شرایط، اگر الگوهای مناسب و در دسترس وجود نداشته باشد، جوان دچار سردرگمی شده و تعادل روانی او از مرز ارزشی خارج می شود. در این صورت، چه بسا به الگوهای مجازی پناه برده و یا تحت تأثیر دوستان کم تجربه قرار گیرد و یا به دام شیادانی بیفتد که در کمین جوانان سردرگم هستند و در نتیجه، شرایط و زمینه های گریز از دین برای او فراهم می شود.29
انسان به فطرت خود، کمال دوست و کامل جو است. او به کمال عشق میورزد و در پی آن می دود. در عرصه تربیت دینی جایگاه الگوجویی آشکارتر است. به دلیل پیوند میان آموزش و پرورش دینی، جوان درصدد یافتن الگوهایی بشری است که شاهد گویای ثمره عمل به دین باشند. برای نسل نو ارائه آموزه هایی بدون مصادیق مجسّم و موفق و کمال یافته، چون نظریاتی انتزاعی است که با جهان آدمی بی ارتباط است. افزون بر آنکه نوجوان و جوان زندگی خویش را با کاوشی از الگوهای انسانی برتر می آغاز (آغاز می کند). اگر آنها را در دین گرایان نیابد، در دین ستیزان می کاود و تا رفع این نیاز هرگز نمی آساید. الگوهای دینی نباید به مثابه فوق بشر; بلکه باید بشر مافوق تلقّی شوند، زیرا موفق بشر نمی تواند الگوی نیکویی برای آدمی باشد.30
ب. تقویت بینش دینی جوانان و شناساندن فرهنگ غرب به آنان
در مواردی دین چنان به جوان معرفی می شود که گویی مانع ارضای نیازهای اوست. چنین تصویری در نهایت، به دین گریزی می انجامد. جوان در شرایطی قرار دارد که انواع غرایز، به ویژه غریزه جنسی و لذت طلبی، در او به نقطه اوج رسیده و عوامل بیرونی نیز او را احاطه کرده و آتش شهوت را در او برافروخته می کند.
حال اگر دین به گونه ای ترسیم شود که گویی مانع ارضای غرایز اوست و راه کاری برای ارضای آنها ندارد، طبیعی است که نسبت به دین گریزان می شود و دین پذیری را مساوی با سرکوب غرایز خود می انگارد.
افزون بر آن، روحیه استقلال طلبی، حرّیت و قطع وابستگی، از جمله ویژگی های روحی جوان است. او یک دوره گذار از وابستگی به استقلال را طی کرده و می خواهد با اراده آزاد خود انتخاب کند. از نظر اخلاقی نیز مرحله اخلاق «دیگر پیرو» (تقلیدی) را پشت سر گذاشته و وارد مرحله اخلاق «خود پیرو» گردیده است.
او از هر مانعی ـ هر چند ـ تخیّلی گریزان است و می خواهد در رفتار، گفتار، تفکر و انتخاب آزاد باشد.
گرچه عدم تربیت صحیح روحیه استقلال طلبی و پیروی بی چون و چرا از غرایز و لذت طلبی افراطی، برای جوان بسیار خطرناک است، اما در بدو امر، هر چیزی که بخواهد محدودیتی برای او ایجاد کند امری ناخوشایند تلقّی می شود، مگر اینکه راه کارهای دین برای ارضای سالم غرایز به خوبی برای او ترسیم شود.
یقین به حقایق با عظمتی همچون آفریدگار جهان، پیامبران الهی و رستاخیز نوعی تعهد در انسان پدید می آورد و میزان معنویت او را در برابر یورش فرهنگی بیگانگان افزایش می دهد. به عبارت دیگر، تقویت باورهای دینی و پی ریزی بینشی درست در زمینه مذهب و سیاست می تواند همچون سنگری نفوذناپذیر مردم را در برابر بمباران فرهنگی دشمن محافظت نماید و سودجویان غرب را ناکام و ناامید سازد. بی تردید، چنین ایمانی جامعه را به جهت گیری صحیح رفتاری رهنمون می نماید و از کژروی و ناهنجاری ها باز می دارد. قرآن کریم در این باره می فرماید: (یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ)(یونس: 9); پروردگارشان به سبب ایمانشان هدایت می کند.
بی تردید، شناسایی دشمن و اهداف وی از الفبای مبارزه به شمار می آید; برای رویارویی با یورش فرهنگی نیز باید فرهنگ دشمن و ویژگی های آن مورد بررسی دقیق قرار گیرد.
چنین تحقیق وسیع و همه جانبه ای، اندیشمندان را در شناخت درست ردپای انحراف یاری می دهد.
از سوی دیگر، باید اهداف دشمن، ابزار و شیوه های مورد استفاده وی شناسایی شود. آگاهی از ابزار و شیوه های مورد استفاده یورش گران می تواند مسئولان را در خلع سلاح مهاجمان کمک کند و نقشه های آنان را خنثا سازد.31
ج. زدودن فقر اقتصادی و اشتغال سازنده و مفید
تنگدستی را شاید بتوان از پلیدترین پدیده های جامعه به شمار آورد. بی تردید، بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی همچون سرقت، ولگردی، گدایی، خودفروشی، و اعتیاد به علت تنگدستی و بی چیزی به وجود می آید. نگاهی گذرا به بزهکاران و ساکنان ندامتگاه ها ما را به این حقیقت دردآور رهنمون می نماید که شمار بسیاری از آنان در اثر تهیدستی، پای در این راه شوم و بدفرجام نهاده اند.
پدیده فقر در هر جامعه ای که چهره کریه خود را به نمایش بگذارد، مانند سیلی بنیان کن زیربنای تمامی ارزش های انسانی را از بن ویران می سازد و کاخ های کرامت و شرافت آدمی را به بیغوله های ننگ و بدنامی تبدیل می کند.32
یکی از عوامل مهم در سلامت فرد و جامعه، اشتغال سازنده و کار مفید است. اشتغال سازنده زمینه شکوفایی استعدادها و بروز خلاقیت ها و ابتکارات را فراهم می آورد و کار و تلاش، شرایط را برای رشد و پیشرفت جامعه مساعد می سازد.
بی کاری موجبات تنبلی، سستی، افسردگی و قساوت قلب را فراهم می آورد. گسترش بی کاری در جامعه سبب افزایش فقر و ناتوانی و در نتیجه، ازدیاد فساد و فحشا شده و به کفر می انجامد.
عدم اشتغال ذهنی، تخیّل گرایی منفی، آلودگی فکری، آسیب پذیری سلامت روانی و عاطفی را به همراه دارد و عدم اشتغال جسمی رکود و سستی و تنبلی و بیماری جسمی و بدنی را دامن می زند و خمودی و ناتوانایی را دنبال می کند. به همین دلیل، «کار به عنوان یک عامل سازنده بسیار مهم در تربیت اسلامی قلمداد گشته و بی کاری و فقر به شدت نفی شده است.»33
د. پیش گیری از نفوذ عوامل فرهنگی دشمن
نگاهبانی از ارزش های الهی، بینشی ژرف می طلبد; بینشی که در سایه آن همه عوامل فرهنگی غرب را شناسایی و کنترل نموده و در صورت لزوم طرد و منزوی می سازد. از این رو، بر همه مسئولان امر وظیفه است که به هر شکل ممکن جلوی نفوذ فرهنگی دشمن را بگیرند. چنانچه این کار انجام نشود، همه مسئول می باشند.
امام خمینی(قدس سره) در این باره می فرمایند:
اکنون وصیت من… آن است که نگذارند این دستگاه های خبری و مطبوعات و مجله ها، از اسلام و مصالح کشور منحرف شوند و باید بدانیم که آزادی به شکل غربی آن که موجب تباهی جوانان و دختران و پسران می شود از نظر اسلام و عقل محکوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانی ها و کتاب ها و مجلات بر خلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح کشور، حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیری از آنها واجب است. و از آزادی های مخرّب باید جلوگیری شود، از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه بر خلاف مسیر ملت و کشورهای اسلامی و مخالف با حیثیت جمهوری اسلامی است، به طور قاطع اگر جلوگیری نشود، همه مسئول می باشند.34
هـ . استفاده از امکانات تربیت بدنی
تربیت بدنی و سلامت جسمی، نیاز طبیعی فرد سالم و جامعه سالم است که می تواند زمینه ساز سلامت روانی و عاطفی آنان شود. میزان سلامت جوانان در چگونگی پیشرفت تحصیلی آنها مؤثر است. هر چه جوان سالم تر، بانشاط تر و شاداب تر باشد فراگیری و رشد، سریع تر و متعادل تر صورت می گیرد و زحمات صورت گرفته از سوی والدین و مسئولان بیشتر به نتیجه می رسد و متقابلا این گروه هر چه از سلامت کمتری برخوردار باشند کسالت و خمودی بیشتر می شود و در نتیجه، افت تحصیلی و مشکلات رفتاری فزون تر می شود.
از سوی دیگر، نوجوان و جوان سرشار از انرژی فزاینده است که باید به صورت صحیح و منطقی تخلیه شود. تراکم این انرژی و عدم تخلیه معقول آن می تواند زمینه ناهنجاری های فردی و اجتماعی را به همراه داشته باشد. چنانچه معمولا کودکان در ممنوعیت بیش از حد، برای محیط خانه و اجتماع مسئله آفرین هستند و اغلب بزهکاران امکان و شرایط لازم و هدایت شده برای تخلیه انرژی خویش را نداشته اند.
اگر محتوای آموزه های تربیتی مجموعه ای از سلب ها و ممنوعیت ها، بدون جایگزینی مناسب باشد به تدریج متربی را از میدان به در می کند، زیرا:
اولا، تربیت در پرتو احساس اشتیاق متربی حاصل می شود و غالب جوانان اشتیاقی به نهی و منع ندارند. ارائه جایگزین های دلنشین می تواند رغبت آفرین باشد.
ثانیاً، بسیاری از ممنوعیت های دینی، لذایذ مادی است که جوان به طور غریزی در پی آنهاست; ارتکاب آنها راهی به سوی ارضای نیازهای غریزی و ترک آنها به منزله نبرد با گرایش های درونی است. بدین روی، هدایت جوان نمی تواند چکّشی انجام گیرد و امیال درونی وی به فراموشی سپرده شود; بلکه باید با ارائه طریق مناسب و جایگزین مشروع برای ارضا همراه شود.
ثالثاً، جوانی که به محرّماتی عادت کرده است، ترک عادت او را به تنش شدید روانی دچار می کند. در صورتی می توان از این تنش های طاقت فرسا جلوگیری کرد که عادات جایگزین حاصل شود.
رابعاً، منع ها غالباً وقت آفرین است. اگر با ترک رفتارهای مضرّ اوقات فرد خالی می شود لازم است که به وجهی نیکو پر شود، وگرنه فرصت اضافی ممکن است برای فرد مشکلات جدیدی بیافریند.
بر این اساس، اگر تفریحات ناسالم از متربی گرفته می شود، لازم است که امکان تفریحات سالم فراهم شود، که استفاده از امکانات تربیت بدنی یکی از این جایگزین ها می باشد.35
نتیجه گیری
با توجه به مباحث ارائه شده، چنین می توان نتیجه گرفت که از عوامل اصلی دین گریزی جوانان ناسازگاری میان قول و عمل کسانی است که به طرف دین دعوت می کنند. عوامل دیگری از جمله غفلت، جهل و عدم تفکر جوانان درباره دین، و یا تهاجم فرهنگی نیز تأثیر اساسی و فراوانی در این فرایند دارند. به هر حال، از بهترین و اصلی ترین راه ها برای جلوگیری از دین گریزی جوانان نشان دادن یک الگوی مناسب برای جوان می باشد و منادیان دین و کسانی که به طرف دین دعوت می کنند باید پیش از اینکه جامعه را تبلیغ کنند به فکر تزکیه و تهذیب نفس خود باشند تا مشمول آیه شریفه (لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ) (صف: 2) نگردند. البته نباید از عوامل دیگر نیز غفلت کرد که هر یک به نوبه خود عامل مهمی برای دین گریزی جوانان می باشد.
در مسئله گرایش به فرهنگ غرب نیز عدم شناخت صحیح از فرهنگ غرب به عنوان عامل اصلی بیان شده است و مشکلات اقتصادی در داخل و آزادی ابتذال موجود در غرب در رتبه های بعدی قرار دارند.
بنابراین، با توجه به این عوامل، راه کارهایی که برای جلوگیری از این دو می توان بیان کرد، تقویت بینش دینی و سیاسی جوانان و زدودن فقر اقتصادی و ارائه الگوهای مناسب به جوانان می باشد و علت های دیگر در اولویت ها و رتبه های بعدی قرار دارند.

دین و زندگی

در بینش مادی، انسان خود را همانند سایر موجودات، از جماد و گیاه و حیوان، پدیده ای کور و تصادفی می داند که به حکم طبیعت می بایست مدتی را بر روی کره خاکی بگذراند و سپس راهی دیار فنا و نیستی گردد.

این طرز نگرش، به دنبال تحول بزرگ فکری در (فرهنگ غرب) رواج پیدا کرد و سبب شد انسان به کلی از عالم (معنا) روی برتافته و یکسره تمام توجه خود را به سوی طبیعت مادی معطوف کند.

در بینش مادی، همه جهان و از جمله (انسان)، پدیده ای فاقد (معنا) و حساب نشده و بدون هدف است و هر هدفی که انسان برای خود برگزیند، نهایتاً در خارج از جهان مادی نبوده و به علت محدود و محقر بودنش، پس از گذشت مدت زمانی، بالاخره در برابر (عظمت روحی انسان) ارزش و اهمیت خود را از دست داده و فاقد هرگونه جاذبه و کشش می گردد. انسانِ بریده از (خدا) امروزه به خوبی دریافته است که هیچ یک از چیزهایی که روزی آن ها را کعبه آمال خود قرار داده بود، نتوانسته است او را خشنود کند و زندگی اش را از پوچی و بیهودگی رها سازد.

اما در مقابل، بینشی که متکی بر (ایمان به خدا) و (عالم غیب) است، قیافه جهان را برای ما دگرگون می سازد. انسانِ پرورش یافته در مکتب دین، از آن جهت که جهان مادی را با تمامی نعمت ها و موهبت هایش همواره در حد یک (وسیله) می نگرد و سعادت و نیک بختی خویش را هرگز در گرو عوامل مادی نمی داند، نه تنها ناملایمات و ناکامی ها روحیه او را تضعیف نکرده و وضع روانی او را متزلزل نمی گرداند، بلکه همین مشکلات و ناملایمات در حکم وسایلی هستند که مانع تخدیر روحی او شده و از هرگونه سستی حاصل از خو گرفتن به زندگی بی دغدغه، جلوگیری به عمل می آورد.

در بینش انسان دین دار، مجموعه جهان، به خصوص زندگی انسان که از علم و حکمت مطلق خداوندی سرچشمه گرفته است، تقدس یافته و ارزش مند می شود. فعالیت های روزانه، تکالیف فردی و اجتماعی در چهارچوبی از (قداست و معنویت) قرار می گیرد و دنیای مادی مقدمه ای برای رسیدن به (عالم ابدیت و جهان آخرت) می شود; نه شکافی بین (عقل و آدمی) باقی می ماند و نه فاصله ای بین (علم و ایمان).

تجربه تاریخی نشان می دهد که هرکجا ایمان واقعی تجلی کرده، عالی ترین جلوه های انسانی را با خود به همراه آورده است. عمیق ترین عواطف ملکوتی و پرهیجان ترین شور و شوق و عشق و حرکت، از دل هایی سرچشمه گرفته که نور ایمان حقیقی در آن ها تابیده و همه جا را به نور خود روشن کرده است.

دین نه تنها به زندگی معنی می بخشد و آدمی را از (پوچی و بیهودگی) و تنهایی و غربت رها می کند، بلکه به آن، روح و صفا نیز می دهد، شوق و حرکت نیز می آفریند، گرمی و حرارت نیز می بخشد، آرامش آمیخته با رضایت نیز می دهد.

دین در قرآن

واژه دین بیش از نود بار در قرآن به کار رفته است که به چند مورد اشاره می کنیم:

ـ دین به معنای جزا و پاداش: (مالِکِ یَوم الدین).1

ـ دین به معنای شریعت و قانون: (لَکُم دینُکم وَلِیَ دین).2

ـ دین به معنای تسلیم: (اِنَّ الدینَ عِندالله الاِسلام).3

ـ دین به معنای مُلک و سلطنت: (…ویَکون الدینُ کُلُّهُ لله…).4

ـ دین به معنای اعتقادات: (لا اکراهَ فِی الدینِ…).5

مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر این آیه شریفه می فرماید: (دین یک سلسله معارف علمی است که اعمالی را به دنبال دارد; پس می توان گفت: دین، اعتقادات است و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه و اجبار بر آن ها حکومت نمی کند. اکراه، در اعمال ظاهری و افعال و حرکات بدنی و مادی اثر دارد.)6

دین و زندگی
دین و زندگی

دین در روایات

پیشوایان اسلام، دین را به ارکان و ویژگی هایش از جمله: ایمان، قلبی بودن، معرفت داشتن، دوستی ورزیدن، اخلاق نیک، نور، عزت، طلب علم، مایه حیات و مانند این ها تفسیر کرده اند. برای نمونه به چند مورد اشاره می کنیم:

ـ پیامبر(ص): (الخُلق الحسن نصف الدین;7 اخلاق نیک، نصف دین است.)

ـ امام باقر(ع): (الدّین هو الحبّ والحبّ هو الدین;8 دین همان دوستی (دوست داشتن) و دوستی همان دین است.)

ـ امام علی(ع): (غایةالدین الایمان;9 غایت و هدف دین، ایمان است.)

دین از دیدگاه متکلمان اسلامی

علامه طباطبائی(ره) دین را این گونه تعریف کرده اند: (دین، نظام عملی مبتنی بر اعتقادات است که مقصود از اعتقاد در این مورد، تنها علم نظری نیست، زیرا علم نظری به تنهایی مستلزم عمل نیست; بلکه مقصود از اعتقاد، علم به وجوب پیروی بر طبق مقتضای علم قطعی است.)10

آیةاللّه جوادی آملی درباره دین می نویسد: (دین مجموعه ای از عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسان ها باشد. گاهی همه این مجموعه، حق و گاهی همه آن ها باطل و زمانی مخلوطی از حق و باطل است. اگر مجموعه حق باشد، آن را دین حق و در غیر این صورت آن را دین باطل و یا التقاطی از حق و باطل می نامند… دین حق، دینی است که عقاید، قوانین و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و دین باطل، دینی است که از ناحیه غیر خداوند تنظیم و مقرر شده است.)11

دیدگاه آیةاللّه مصباح یزدی درباره دین چنین است: (دین برابر است با اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این عقاید.)12

از مجموع تعاریف فوق چنین می توان استنباط کرد که: دین، مجموعه ای از حقایق و ارزش هایی است که از طریق وحی به وسیله کتاب و سنّت برای هدایت انسان ها به دست بشر می رسد، اعم از این که مضامین آن از راه های عادی نیز به دست آیند یا این که حس و عقل و شهود بشری از آن آموزه ها محروم باشند.

نقش دین در زندگی
1. پاسخ به احساس تنهایی: یکی از احساسات مشترک انسان ه، احساس تنهایی است. همه انسان ها در مراحلی از زندگی از تنهایی رنج می برند. ادیان با اعتراف به خداوند عالم و قادر و خیرخواه، احساس تنهایی را پاسخ می دهند. اگر انسانی احساس درونی به حق تعالی پیدا کند و با مناجات و دعا و راز و نیاز به او تقرب جوید، از آفات احساس تنهایی نجات می یابد، چرا که هیچ کسی از خداوند به ما نزدیک تر نیست: (نحنُ اَقربُ الیه من حبل الورید);13 (اِنّ اللهَ یحولُ بین المرء وقلبه).14

2. کاهش دادن ترس از مرگ: ترس از مرگ، حالتی روانی است که بسیاری از انسان ها را دچار حیرت و نگرانی می کند. دین و باورهای دینی، ترس از مرگ را می کاهد. این کاهش از چند راه تأمین می گردد:

الف) تفسیر مرگ به انتقال از عالمی به عالم دیگر و ابطال اعتقاد به نابودی و نیستی انسان.

ب) حیات اخروی، ضامن عدالت و فاقد هرگونه ظلم و ستم و بی عدالتی و جبران کننده ظلم های دنیوی است.

ج) دستورات دینی و انجام فرایض و مناسک دینی، از نظر روان شناختی نوعی رضایت به انسان عطا می کند و هر اندازه احساس گناه کاری کمتر گردد، احساس ترس از مرگ نیز کاهش می یابد.

د) آموزه های دینی، دنیا را مقدمه آخرت و مدرسه انسان معرفی می کند و اندیشه نفی قیامت را با بیهوده دانستن آفرینش مترادف می شمارد: (أَفَحسبتُم اَنّما خَلَقناکُم عَبثاً و اَنّکم إلینا لاتُرجعون;15 آیا پنداشته اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و بازگشت شما به سوی ما نیست!؟)

3. کم کردن رنج و تعب: ادیان، منکر رنج در زندگی نیستند، اما روان آدمی را برای تحمل رنج ها آماده تر می کنند: (ولَنَبلونّکم بِشَیءٍ مِن الخوف والجُوع ونَقص مِن الاموال والأنفس والثّمراتِ وَبَشّر الصابرین;16 هرآینه شما را با اندکی از ترس، گرسنگی و آفت در مال ها و جان ها و محصولات می آزماییم و مردان صبور و بااستقامت را مژده بده.)

قرآن در آیه ای دیگر می فرماید: (وعَسی أن تَکرهوا شَیئاً و هو خَیرٌ لکم;17 چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است.)

قرآن کریم بین سختی ها و آسایش ها تلازم قائل است و می فرماید: (فَإنّ مع العُسر یُسراً* إنّ مع العُسر یُسراً;18 پس حتماً با سختی آسانی است* حتماً با سختی آسانی است.)

انسان دین دار می داند که خداوند سبحان به دلیل لطف خاصی که به بندگان صالح و اولیا دارد، آن ها را گرفتار بلا می کند. امام صادق(ع) می فرمایند: (اِنّ اللهَ اذا اَحَبَّ عبداً غَتَّه بِالبلاءِ غَتّاً;19 خداوند زمانی که بنده ای را دوست بدارد، او را در دریای شداید غوطه ور می کند.

4. معنا دادن به زندگی آدمی: زندگی انسان منحصر به حیات بیولوژیک نیست. ما برای این که از حیات خود بهره مند شویم و حقیقت زندگی را دریابیم، باید از پوچی دور بمانیم و این، جز از طریق پاسخ به پرسش های اساسی درباره فلسفه زیستن، یعنی از کجا آمده ام؟ در کجا هستم؟ به کجا می روم؟ میسّر نیست. دین به این پرسش های سرنوشت ساز پاسخ صریح و شفاف می دهد و تاریکی ها و ابهام های زندگی را می زداید.

5. جلوگیری از بحران های روانی: آن چه اعصاب آدمی را در این زندگی فرسوده می کند، اضطراب ها و هیجان هایی است که از شادمانیِ دست یابی به علایق مادی و افسردگی از نرسیدن به آن ها حاصل می شود و لنگر ایمان است که در طوفان این امواج به مؤمن آرامش و اطمینان می دهد: (لِکَیلا تَاسَوا علی مافاتَکُم ولا تَفرحوا بِما آتاکم واللهُ لایُحبُّ کُلََّ مُختالٍ فَخور;20 تا هرگز بر آن چه از دست شما رود دل تنگ نشوید و به آن چه به شما رسد دل شاد (مغرور) نگردید، و خداوند دوست دار هیچ متکبر خودستایی نیست.)

به هر حال انسان در سایه اعتقاد و ایمان به خدایی حکیم و مهربان می تواند از اثرات نامطلوب مصایب و شداید و بلاها و رویدادها بد جلوگیری کند، زیرا کسی که به خدا ایمان دارد می داند آن چه بر او می گذرد تقدیر خدای دانا و توانا است. به ویژه این که متوجه باشد هر نوع صبر و بردباری در برابر مصایب و مشکلات پاداشی بزرگ دارد.

دین در سایه اعتقاد به معاد و روز رستاخیز، رشته زندگی را به دوران پس از مرگ امتداد داده و مرگ را دروازه ابدیت دانسته است و از این طریق به زندگی مادی بشر رونق و طراوتی خاص بخشیده و آن را حتی در کام سال خوردگان شیرین کرده است و غبار غم و فنا و نیستی را از چهره آنان افشانده است و از این راه، عامل اضطراب و نگرانی را از میان برداشته است.

معنویت و معنای زندگی

در پاسخ به این پرسش گروهی زندگی را اساساً معنادار نمی‌دانند و آن را پوچ می‌شمارند. از نگاه این گروه هیچ هدف خاصی در پس زندگی نیست و این حیات صرفاً یک اجبار است که ما به آن تن داده‌ایم. گروه دیگر زندگی را معنادار می‌دانند ولی برای معناداری آن شروطی را تعیین می‌کنند. قائلان به معناداری زندگی، خود به سه دسته تقسیم می‌شوند:

۱) گروهی که ارزش‌های مادی را برای معناداری زندگی کافی می‌دانند. از نگاه این گروه، اموری مانند موفقیت‌های مالی و حرفه‌ای، شهرت و.. برای معنادار بودن زندگی کافی است.

۲) گروهی که برای معنادار شدن زندگی، ارزش‌های فرامادی را نیز لازم می‌شمارند، به‌طور مثال اموری مانند اوصاف اخلاقی از قبیل ازخودگذشتگی، نوع‌دوستی، نیکوکاری و.. شروط لازم برای معنادار بودن زندگی هستند.

۳) گروهی که زندگی را هنگامی معنادار می‌شمارند که انسان در ارتباط با یک موجود غایی بتواند به کمال برسد و ظرفیت‌های معنوی خود را شکوفا کند. این گروه همچنین معتقدند که زندگی انسان نباید محدود به این جهان مادی باشد و بشر برای معناداری بایستی حیاتی ابدی در پیش داشته باشد.

در ادبیات دینی زندگی معنادار شمرده می‌شود و اساساً یک نعمت بزرگ از سوی خداوند تلقی می‌شود. در این فضا اگرچه موفقیت‌های مادی مهم است و تخلق به اوصاف اخلاقی هم بسیار مطلوب است ولی تمام ماجرا در این دو مسئله خلاصه نمی‌شود بلکه برای اینکه زندگی معناداری داشته باشیم، نیازمند ارتباط حقیقی با خداوند هستیم، ارتباطی که ما را حقیقتاً «زنده» می‌کند و به جهان بی‌روح ما روح می‌بخشد. از این‌روست که خداوند در قرآن از انسان‌ها می‌خواهد که به ندای پیامبر (ص) که مایه «حیات» آن‌هاست، پاسخ مثبت بدهند (انفال؛ ۲۴). روشن است که مراد از این حیات، حیات مادی نیست، چراکه همه انسان‌ها از آن برخوردارند، بلکه مراد حیاتی است که انسان از طریق آن به کمال حقیقی خود نائل می‌شود.

این مسئله در میان عارفان هم مورد توجه بوده است. مولوی چه زیبا سروده است که «نیست نشان زندگی، تا نرسد نشان تو» زندگی بشر به «حیات» حقیقی خود نائل نخواهد شد مگر آن که جلوه‌ای از نور الهی بر آن بتابد و آن‌گاه است که حقیقتاً «نشان زندگی» پدیدار خواهد شد. اگر امروزه در جامعه ما معنا و هدف زندگی مسئله است و بسیار زندگی خود را بدون هدف می‌دانند، یکی از عوامل مهم این پوچ‌گرایی، نبود معنویت در سطح جامعه است؛ مسئله‌ای که باید به‌عنوان یک ضرورت ویژه به آن پرداخته شود.

* اخیراً در شبکه‌های مجازی، فیلمی منتشر شده که در آن با تعدادی از مردم در یکی از پارک‌های تهران مصاحبه می‌شود و از آن‌ها پرسیده می‌شود که «هدفشان از زندگی چیست؟»؛ تعداد قابل‌توجهی از مصاحبه‌شوندگان پاسخ می‌دهند که هدفی برای زندگی ندارند. مشاهده این مصاحبه من را بر آن داشت تا این یادداشت را بازنویسی کنم و در اختیار مخاطبان دین آنلاین قرار دهم. این مصاحبه را در ادامه می‌توانید مشاهده کنید.
 
.h_iframe-aparat_embed_frame{position:relative;} .h_iframe-aparat_embed_frame .ratio {display:block;width:100%;height:auto;} .h_iframe-aparat_embed_frame iframe {position:absolute;top:0;left:0;width:100%; height:100%;}

معنویت و معنای زندگی

در پاسخ به این پرسش گروهی زندگی را اساساً معنادار نمی‌دانند و آن را پوچ می‌شمارند. از نگاه این گروه هیچ هدف خاصی در پس زندگی نیست و این حیات صرفاً یک اجبار است که ما به آن تن داده‌ایم. گروه دیگر زندگی را معنادار می‌دانند ولی برای معناداری آن شروطی را تعیین می‌کنند. قائلان به معناداری زندگی، خود به سه دسته تقسیم می‌شوند:

۱) گروهی که ارزش‌های مادی را برای معناداری زندگی کافی می‌دانند. از نگاه این گروه، اموری مانند موفقیت‌های مالی و حرفه‌ای، شهرت و.. برای معنادار بودن زندگی کافی است.

۲) گروهی که برای معنادار شدن زندگی، ارزش‌های فرامادی را نیز لازم می‌شمارند، به‌طور مثال اموری مانند اوصاف اخلاقی از قبیل ازخودگذشتگی، نوع‌دوستی، نیکوکاری و.. شروط لازم برای معنادار بودن زندگی هستند.

۳) گروهی که زندگی را هنگامی معنادار می‌شمارند که انسان در ارتباط با یک موجود غایی بتواند به کمال برسد و ظرفیت‌های معنوی خود را شکوفا کند. این گروه همچنین معتقدند که زندگی انسان نباید محدود به این جهان مادی باشد و بشر برای معناداری بایستی حیاتی ابدی در پیش داشته باشد.

در ادبیات دینی زندگی معنادار شمرده می‌شود و اساساً یک نعمت بزرگ از سوی خداوند تلقی می‌شود. در این فضا اگرچه موفقیت‌های مادی مهم است و تخلق به اوصاف اخلاقی هم بسیار مطلوب است ولی تمام ماجرا در این دو مسئله خلاصه نمی‌شود بلکه برای اینکه زندگی معناداری داشته باشیم، نیازمند ارتباط حقیقی با خداوند هستیم، ارتباطی که ما را حقیقتاً «زنده» می‌کند و به جهان بی‌روح ما روح می‌بخشد. از این‌روست که خداوند در قرآن از انسان‌ها می‌خواهد که به ندای پیامبر (ص) که مایه «حیات» آن‌هاست، پاسخ مثبت بدهند (انفال؛ ۲۴). روشن است که مراد از این حیات، حیات مادی نیست، چراکه همه انسان‌ها از آن برخوردارند، بلکه مراد حیاتی است که انسان از طریق آن به کمال حقیقی خود نائل می‌شود.

این مسئله در میان عارفان هم مورد توجه بوده است. مولوی چه زیبا سروده است که «نیست نشان زندگی، تا نرسد نشان تو» زندگی بشر به «حیات» حقیقی خود نائل نخواهد شد مگر آن که جلوه‌ای از نور الهی بر آن بتابد و آن‌گاه است که حقیقتاً «نشان زندگی» پدیدار خواهد شد. اگر امروزه در جامعه ما معنا و هدف زندگی مسئله است و بسیار زندگی خود را بدون هدف می‌دانند، یکی از عوامل مهم این پوچ‌گرایی، نبود معنویت در سطح جامعه است؛ مسئله‌ای که باید به‌عنوان یک ضرورت ویژه به آن پرداخته شود.

* اخیراً در شبکه‌های مجازی، فیلمی منتشر شده که در آن با تعدادی از مردم در یکی از پارک‌های تهران مصاحبه می‌شود و از آن‌ها پرسیده می‌شود که «هدفشان از زندگی چیست؟»؛ تعداد قابل‌توجهی از مصاحبه‌شوندگان پاسخ می‌دهند که هدفی برای زندگی ندارند. مشاهده این مصاحبه من را بر آن داشت تا این یادداشت را بازنویسی کنم و در اختیار مخاطبان دین آنلاین قرار دهم. این مصاحبه را در ادامه می‌توانید مشاهده کنید.
 
.h_iframe-aparat_embed_frame{position:relative;} .h_iframe-aparat_embed_frame .ratio {display:block;width:100%;height:auto;} .h_iframe-aparat_embed_frame iframe {position:absolute;top:0;left:0;width:100%; height:100%;}

معنویت و معنای زندگی

آیا در غیر از کره زمین، موجودات زنده دیگری زندگی می‌کنند یا خیر؟
در روایات اهل بیت (علیهم السلام) روایات متعدّدی در ارتباط با موجودات زنده غیر از انسان، وجود دارد و آیات مختلف قرآن نیز وجود آن‌ها را به صورت کلّی تأیید می‌کنند.

آیا در غیر از کره زمین، موجودات زنده دیگری زندگی می‌کنند یا خیر؟

در روایات اهل بیت (علیهم السلام) روایات متعدّدی در ارتباط با موجودات زنده غیر از انسان، وجود دارد و آیات مختلف قرآن نیز وجود آن‌ها را به صورت کلّی تأیید می‌کنند.
آیا در غیر از کره زمین، موجودات زنده دیگری زندگی می‌کنند یا خیر؟