مرکل: اسلام بنیان اجتماعی آلمان مدرن را شکل داده است

به گزارش دین‌آنلاین، پس از به قدرت رسیدن مجدد آنگلا مرکل در روز چهارشنبه 14 مارچ 2018 در آلمان، هورست زیهوفر به سمت وزیر کشور منصوب شد. هورست زیهوفر یکی از اعضای ارشد حزب اتحادیه سوسیال مسیحی در ایالت باواریا (بایرن) در جنوب آلمان است. او در نخستین اظهارات خود پس از انتصاب به این سمت گفته بود: «اسلام جایی در آلمان ندارد» و در عین حال تاکید کرده بود که «مسلمانانی که با ما زندگی می‌کنند، متعلق به آلمان هستند اما به این معنی نیست که ما باید سنت‌ها و رسوم خاص کشورمان را خارج از ملاحظات نابجا در نظر بگیریم.»

آنگلا مرکل در واکنش به اظهارات وزیر کشور آلمان، گفت: «مسیحیت و یهودیت در توسعۀ تاریخی آلمان مشارکت داشته‌اند، امروز کشور آلمان خانۀ بیش از چهار میلیون مسلمان است و اسلام نیز در ساختن بنیان اجتماعی آلمان مدرن نقش داشته است. سهم مسیحیت و یهودیت در شکل دادن به سرشت آلمان بسیار زیاد است اما چهار میلیون مسلمان در این کشور به مذهب خود عمل می‌کنند و این مسلمانان و دین آنها به آلمان تعلق دارند.»

احزاب چپ افراطی و سبز پیام آقای زیهوفر را محکوم کردند و ناتاشا کوهن از حزب سوسیال دموکرات گفت: «آنچه ما نیاز داریم سیاستمدارانی هستند که مردم را متحد کنند.»

از زمانی که کریستین وولف، رئیس جمهور پیشین آلمان، در یک سخنرانی در سال 2010 گفت: «اسلام به آلمان تعلق دارد»  این جمله تبدیل به یک عبارت سیاسی شد. خانم مرکل در سال 2015، زمانی که اضطراب ناشی از ورود پناه‌جویان از کشورهای اسلامی به آلمان، افزایش یافته بود، این جمله را چند بار تکرار کرد.

به گفتۀ مرکل، «مقامات آلمانی فقط می‌خواهند اسلام خلاف قانون اساسی رفتار نکند و من در گذشته بارها آشکارا اعلام کرده‌ام که تلاش‌ها باید در راستای ایجاد همزیستی صلح‌آمیز میان ادیان مختلف باشد.»

مرکل: اسلام بنیان اجتماعی آلمان مدرن را شکل داده است

به گزارش دین‌آنلاین، پس از به قدرت رسیدن مجدد آنگلا مرکل در روز چهارشنبه 14 مارچ 2018 در آلمان، هورست زیهوفر به سمت وزیر کشور منصوب شد. هورست زیهوفر یکی از اعضای ارشد حزب اتحادیه سوسیال مسیحی در ایالت باواریا (بایرن) در جنوب آلمان است. او در نخستین اظهارات خود پس از انتصاب به این سمت گفته بود: «اسلام جایی در آلمان ندارد» و در عین حال تاکید کرده بود که «مسلمانانی که با ما زندگی می‌کنند، متعلق به آلمان هستند اما به این معنی نیست که ما باید سنت‌ها و رسوم خاص کشورمان را خارج از ملاحظات نابجا در نظر بگیریم.»

آنگلا مرکل در واکنش به اظهارات وزیر کشور آلمان، گفت: «مسیحیت و یهودیت در توسعۀ تاریخی آلمان مشارکت داشته‌اند، امروز کشور آلمان خانۀ بیش از چهار میلیون مسلمان است و اسلام نیز در ساختن بنیان اجتماعی آلمان مدرن نقش داشته است. سهم مسیحیت و یهودیت در شکل دادن به سرشت آلمان بسیار زیاد است اما چهار میلیون مسلمان در این کشور به مذهب خود عمل می‌کنند و این مسلمانان و دین آنها به آلمان تعلق دارند.»

احزاب چپ افراطی و سبز پیام آقای زیهوفر را محکوم کردند و ناتاشا کوهن از حزب سوسیال دموکرات گفت: «آنچه ما نیاز داریم سیاستمدارانی هستند که مردم را متحد کنند.»

از زمانی که کریستین وولف، رئیس جمهور پیشین آلمان، در یک سخنرانی در سال 2010 گفت: «اسلام به آلمان تعلق دارد»  این جمله تبدیل به یک عبارت سیاسی شد. خانم مرکل در سال 2015، زمانی که اضطراب ناشی از ورود پناه‌جویان از کشورهای اسلامی به آلمان، افزایش یافته بود، این جمله را چند بار تکرار کرد.

به گفتۀ مرکل، «مقامات آلمانی فقط می‌خواهند اسلام خلاف قانون اساسی رفتار نکند و من در گذشته بارها آشکارا اعلام کرده‌ام که تلاش‌ها باید در راستای ایجاد همزیستی صلح‌آمیز میان ادیان مختلف باشد.»

مرکل: اسلام بنیان اجتماعی آلمان مدرن را شکل داده است

اولویت‌یابی سیاست رسانه‌ای مد لباس مبتنی بر …
صنعت مد لباس به عنوان یکی از صنایع فرهنگی فراگیر و سودآور جهان امروز، ماهیت پیچیده‌ای دارد که هر‌گونه سیاست‌گذاری در قبال آن ناگزیر از مطالعه نظام‌‌مند ساز‌و‌کار‌آن در جامعه است. در این پژوهش نظر به نقش جدی رسانه‌ها در شکل‌دهی به فرهنگ و سبک زندگی، سیاست رسانه‌ای مد لباس مبتنی بر مسئله‌شناسی چرخه مد لباس در جامعه ایران و همچنین مطالعه وضعیت موجود سیاست‌های این حوزه (پیشینه سیاستی)، مورد توجه قرار گرفته است. مطالعه چرخه مد با بهره‌گیری از روش مصاحبه عمیق و مطالعات اسنادی و تحلیل داده‌ها با روش تحلیل مضمون، ما را به هشت مسئله محوری همچون «مشکلات معرفتی و سردرگمی شناختی در حوزه مد اسلامی ـ ایرانی»، «عدم وجود اقتصاد سیاسی مد لباس اسلامی ایرانی»، «دیده نشدن و عدم ظهور جدی الگوهای لباس بومی» و … رساند؛ مسائلی که در ارتباط جدی با کلان مسئله «نبود برندهای جریان‌ساز بومی اسلامی ـ ایرانی در حوزه مد لباس» قرار دارند. در نهایت بر اساس این هشت مسئله، هشت اولویت سیاست رسانه‌ای و 38 توصیه سیاستی متناظر با آن ارائه شد. از جمله این اولویت‌ها می‌توان به «کمک به رفع مشکلات معرفتی و مهارتی حوزه مد لباس»، «کمک به شکل‌گیری اقتصاد سیاسی مد لباس» و «کمک به دیده شدن هر چه بیشتر الگوهای بومی مد لباس در زندگی روزمره مردم» اشاره نمود.
 
 

اولویت‌یابی سیاست رسانه‌ای مد لباس مبتنی بر …

صنعت مد لباس به عنوان یکی از صنایع فرهنگی فراگیر و سودآور جهان امروز، ماهیت پیچیده‌ای دارد که هر‌گونه سیاست‌گذاری در قبال آن ناگزیر از مطالعه نظام‌‌مند ساز‌و‌کار‌آن در جامعه است. در این پژوهش نظر به نقش جدی رسانه‌ها در شکل‌دهی به فرهنگ و سبک زندگی، سیاست رسانه‌ای مد لباس مبتنی بر مسئله‌شناسی چرخه مد لباس در جامعه ایران و همچنین مطالعه وضعیت موجود سیاست‌های این حوزه (پیشینه سیاستی)، مورد توجه قرار گرفته است. مطالعه چرخه مد با بهره‌گیری از روش مصاحبه عمیق و مطالعات اسنادی و تحلیل داده‌ها با روش تحلیل مضمون، ما را به هشت مسئله محوری همچون «مشکلات معرفتی و سردرگمی شناختی در حوزه مد اسلامی ـ ایرانی»، «عدم وجود اقتصاد سیاسی مد لباس اسلامی ایرانی»، «دیده نشدن و عدم ظهور جدی الگوهای لباس بومی» و … رساند؛ مسائلی که در ارتباط جدی با کلان مسئله «نبود برندهای جریان‌ساز بومی اسلامی ـ ایرانی در حوزه مد لباس» قرار دارند. در نهایت بر اساس این هشت مسئله، هشت اولویت سیاست رسانه‌ای و 38 توصیه سیاستی متناظر با آن ارائه شد. از جمله این اولویت‌ها می‌توان به «کمک به رفع مشکلات معرفتی و مهارتی حوزه مد لباس»، «کمک به شکل‌گیری اقتصاد سیاسی مد لباس» و «کمک به دیده شدن هر چه بیشتر الگوهای بومی مد لباس در زندگی روزمره مردم» اشاره نمود.
 
 
اولویت‌یابی سیاست رسانه‌ای مد لباس مبتنی بر …

استیون هاوکینگ بی‌خدا بود؛ گفته‌های او دربارۀ خداوند، بهشت و مرگ

برای بیش از 50 سال، مرگ بخش مهمی از زندگی استیون هاوکینگ بود. پزشکان در سن 21 سالگی هاوکینگ بیماری لاعلاج ALS را در او تشخیص دادند، با این وجود او بیش از پنج دهه زندگی کرد و در سال 2011 به گاردین گفت: «مرگ برای من هرگز دور از ذهن نبوده است، من 49 سال است با چشم‌انداز مرگ زودهنگام زندگی می‌کنم. من از مرگ نمی‌ترسم، اما برای مردن عجله ندارم، کارهای زیادی است که باید قبل از مرگ انجام دهم.» در اینجا به بعضی افکار جالب هاوکینگ دربارۀ مرگ، زندگی بعد از مرگ و خدا اشاره می کنیم.

هاوکینگ به بهشت اعتقاد نداشت
هاوکینگ درمورد آنچه پس از مرگ برای مغز و بدن اتفاق می‌افتد یک دیدگاه عملگرا داشت. او به گاردین گفت: «من مغز را مانند یک کامپیوتر در نظر می‌گیرم که وقتی اجزاء آن نتوانند کار کنند متوقف می‌شود و برای یک کامپیوترِ از کار افتاده هیچ بهشت و زندگی پس از مرگی وجود ندارد؛ اینها داستا‌نهای پریان است برای افرادی که از تاریکی می‌ترسند.»

هاوکینگ به یک خدای غیرشخصی اعتقاد داشت نه به یک خدای خالق
هاوکینگ در کتاب «تاریخچه زمان» دربارۀ خداوند می‌نویسد که اگر ما بتوانیم فرضیه‌های لازم برای توضیح هر پدیده و مادۀ موجود در هستی را کشف کنیم – یعنی بتوانیم یک توضیح انسانی برای اینکه چگونه جهان کار می‌کند بیابیم –  می‌توانیم «ذهن خدا» را بخوانیم.

اما در نوشته‌ها و مصاحبه‌های بعدی‌اش مثل «طرح بزرگ» در سال 2010، که با همکاری لئونارد ملودینوف نوشت، هاوکینگ تصریح کرد که او به خالقِ جهان در معنای سنتی آن نظر ندارد.
او در طرح بزرگ نوشت: «آفرینشِ آنی دلیل وجودِ هستی به جای نیستی است، چرا جهان هست؟ چرا ما هستیم؟ ضرورتی ندارد که خداوند صفحۀ آبی را لمس کند تا جهان به حرکت درآید.» پس از انتشار کتاب «طرح بزرگ» هاوکینگ به روزنامه تایم گفت: «به کاربردن زبان در مورد خداوند، بسیار استعاری‌تر از زبان تحت‌اللفظی است.خداوند اسمی است که مردم برای بیان دلیل بودنِ ما در اینجا به کار می‌برند اما من فکر می‌کنم که دلیلش قوانین فیزیک است نه کسی که بتوان با او رابطۀ فردی برقرار کرد. یک نوع خدای غیرشخصی – غیرمتشخص یا فراشخصی، وحدت وجود – وجود دارد.»

هاوکینگ خود را یک بی‌خدا (آتئیست) می‌دانست
هاوکینگ در مصاحبه اش با مجلۀ اسپانیایی «اِل موندو» درمورد تفکرش دربارۀ خدا گفته بود: «قبل از اینکه علم را بفهمیم طبیعی بود که باور داشته باشیم خداوند جهان را ساخته است. اما اکنون علم تفسیرهای قانع‌کننده‌تری ارائه می‌دهد. منظور من از اینکه می‌گویم ما می‌توانیم ذهن خدا را بخوانیم این است که اگر خدایی وجود داشت ما هر چیزی را که خدا می‌توانست بداند، می‌دانستیم؛ اما خدایی وجود ندارد. من یک بی‌خدا هستم..»

هاوکینگ می‌گوید هنوز جهان معنایی دارد
به گفتۀ نیویورک تایمز گرچه هاوکینگ مفهوم متعارف خالق را رد کرد اما او به طور بنیادی معتقد بود که جهان و زندگی معنا دارد. هاوکینگ در مورد معنای زندگی گفت: «به یاد داشته باشید که نگاه‌تان به بالا، رو به ستارگان باشد نه به سمت پایین و به پاهایتان. تلاش کنید چیزی را که می‌بینید بفهمید و از چیزی که باعث به وجود آمدن جهان می‌شود شگفت‌زده شوید. کنجکاو باشید؛ هرچند ممکن است زندگی دشوار به نظر بیاید، اما همیشه چیزی هست که شما می‌توانید آن را انجام دهید و در آن موفق باشید.»

استیون هاوکینگ بی‌خدا بود؛ گفته‌های او دربارۀ خداوند، بهشت و مرگ

برای بیش از 50 سال، مرگ بخش مهمی از زندگی استیون هاوکینگ بود. پزشکان در سن 21 سالگی هاوکینگ بیماری لاعلاج ALS را در او تشخیص دادند، با این وجود او بیش از پنج دهه زندگی کرد و در سال 2011 به گاردین گفت: «مرگ برای من هرگز دور از ذهن نبوده است، من 49 سال است با چشم‌انداز مرگ زودهنگام زندگی می‌کنم. من از مرگ نمی‌ترسم، اما برای مردن عجله ندارم، کارهای زیادی است که باید قبل از مرگ انجام دهم.» در اینجا به بعضی افکار جالب هاوکینگ دربارۀ مرگ، زندگی بعد از مرگ و خدا اشاره می کنیم.

هاوکینگ به بهشت اعتقاد نداشت
هاوکینگ درمورد آنچه پس از مرگ برای مغز و بدن اتفاق می‌افتد یک دیدگاه عملگرا داشت. او به گاردین گفت: «من مغز را مانند یک کامپیوتر در نظر می‌گیرم که وقتی اجزاء آن نتوانند کار کنند متوقف می‌شود و برای یک کامپیوترِ از کار افتاده هیچ بهشت و زندگی پس از مرگی وجود ندارد؛ اینها داستا‌نهای پریان است برای افرادی که از تاریکی می‌ترسند.»

هاوکینگ به یک خدای غیرشخصی اعتقاد داشت نه به یک خدای خالق
هاوکینگ در کتاب «تاریخچه زمان» دربارۀ خداوند می‌نویسد که اگر ما بتوانیم فرضیه‌های لازم برای توضیح هر پدیده و مادۀ موجود در هستی را کشف کنیم – یعنی بتوانیم یک توضیح انسانی برای اینکه چگونه جهان کار می‌کند بیابیم –  می‌توانیم «ذهن خدا» را بخوانیم.

اما در نوشته‌ها و مصاحبه‌های بعدی‌اش مثل «طرح بزرگ» در سال 2010، که با همکاری لئونارد ملودینوف نوشت، هاوکینگ تصریح کرد که او به خالقِ جهان در معنای سنتی آن نظر ندارد.
او در طرح بزرگ نوشت: «آفرینشِ آنی دلیل وجودِ هستی به جای نیستی است، چرا جهان هست؟ چرا ما هستیم؟ ضرورتی ندارد که خداوند صفحۀ آبی را لمس کند تا جهان به حرکت درآید.» پس از انتشار کتاب «طرح بزرگ» هاوکینگ به روزنامه تایم گفت: «به کاربردن زبان در مورد خداوند، بسیار استعاری‌تر از زبان تحت‌اللفظی است.خداوند اسمی است که مردم برای بیان دلیل بودنِ ما در اینجا به کار می‌برند اما من فکر می‌کنم که دلیلش قوانین فیزیک است نه کسی که بتوان با او رابطۀ فردی برقرار کرد. یک نوع خدای غیرشخصی – غیرمتشخص یا فراشخصی، وحدت وجود – وجود دارد.»

هاوکینگ خود را یک بی‌خدا (آتئیست) می‌دانست
هاوکینگ در مصاحبه اش با مجلۀ اسپانیایی «اِل موندو» درمورد تفکرش دربارۀ خدا گفته بود: «قبل از اینکه علم را بفهمیم طبیعی بود که باور داشته باشیم خداوند جهان را ساخته است. اما اکنون علم تفسیرهای قانع‌کننده‌تری ارائه می‌دهد. منظور من از اینکه می‌گویم ما می‌توانیم ذهن خدا را بخوانیم این است که اگر خدایی وجود داشت ما هر چیزی را که خدا می‌توانست بداند، می‌دانستیم؛ اما خدایی وجود ندارد. من یک بی‌خدا هستم..»

هاوکینگ می‌گوید هنوز جهان معنایی دارد
به گفتۀ نیویورک تایمز گرچه هاوکینگ مفهوم متعارف خالق را رد کرد اما او به طور بنیادی معتقد بود که جهان و زندگی معنا دارد. هاوکینگ در مورد معنای زندگی گفت: «به یاد داشته باشید که نگاه‌تان به بالا، رو به ستارگان باشد نه به سمت پایین و به پاهایتان. تلاش کنید چیزی را که می‌بینید بفهمید و از چیزی که باعث به وجود آمدن جهان می‌شود شگفت‌زده شوید. کنجکاو باشید؛ هرچند ممکن است زندگی دشوار به نظر بیاید، اما همیشه چیزی هست که شما می‌توانید آن را انجام دهید و در آن موفق باشید.»

استیون هاوکینگ بی‌خدا بود؛ گفته‌های او دربارۀ خداوند، بهشت و مرگ

آرامگاه حوا در جدّه، افسانه یا واقعیت؟

به گزارش دین‌آنلاین به نقل از عرب‌نیوز، این گورستان در محلۀ عماریه در مرکز شهر جدّه واقع شده است. بر اساس گفته‌های ساکنان سالخوردۀ این محله، عمر این گورستان به هزاران سال می‌رسد، امّا محمد یوسف طرابولسی (Trabulsi)، کتابی دربارۀ تاریخِ جدّه نوشته است و در آن شرح می‌دهد که تمام منابع تاریخی با حضور حوا در مرحله‌ای از گذشتۀ بسیار کهن، در این بخش از جهان، مطابقت دارند. در هر حال، این گورستان بی‌شک باستانی است و شماری از مورخان و سیّاحان معتقدند عمر این گورستان به قرن نهم هجری قمری بازمی‌گردد.

پروفسور عدنان الهرتی، استاد تاریخ تمدن در دانشگاه اُمُ القری شهر مکّه می‌گوید فرضیۀ علمی دربارۀ وجود مقبرۀ حوا در جّده فرضیه‌ای خنثی و بی‌طرف است. الهرتی می‌گوید: «ابن جبیر، جغرافی‌دان و سیّاحِ عرب در قرن ششم هجری قمری، می‌نویسد که در طول سفرش به جدّه، یک گنبد قدیمی دیده است که خانۀ حوا است. ابن بطوطه، سیّاح عرب دیگری نیز در قرن هفتم هجری قمری به وجود قبّۀ حوا در شهر جدّه اشاره می‌کند. منابع علمی تأیید می‌کنند که محل سکونت آدم و حوا در مکّه بوده است اما شواهدی مبنی بر اینکه حوا در جدّه دفن شده است وجود ندارد.»

محمد المکّی در کتاب «تاریخ صحیح مکّه و خانۀ مقدس خدا» می‌نویسد که گورستان حوا در طول فصل حج باعث جذب بازدیدکنندگان زیادی می‌شد. زائران پس از انجام تشریفات حج به آنجا می‌رفتند و توسط کلاهبردارانی که مقداری از خاک گورستان را به آنها می‌فروختند استثمار می‌شدند و بعد به خانه باز می‌گشتند.

با وجود این داستان‌ها، برخی از مورخان در مورد وجود مقبرۀ حوا در این گورستان شک دارند، محمد صَدیق دیاب، نویسندۀ معاصر سعودی در کتاب «جدّه: تاریخ و زندگی اجتماعی» می‌نویسد: «شواهد کافی برای اثبات وجود مقبرۀ حوا در این گورستان وجود ندارد و به نظر من این فقط یک افسانه است.»

داستان قدیمی دیگری می‌گوید در گورستان سه گنبد بر روی یکی از مقبره‌های بزرگ ساخته شده بود و این مقبره متعلق به حوا بود. اما اکنون هیچ گنبدی در گورستان وجود ندارد، همۀ گورها شبیه یکدیگر هستند و هیچ اثری از وجود مقبره نیست.

آرامگاه حوا در جدّه، افسانه یا واقعیت؟

به گزارش دین‌آنلاین به نقل از عرب‌نیوز، این گورستان در محلۀ عماریه در مرکز شهر جدّه واقع شده است. بر اساس گفته‌های ساکنان سالخوردۀ این محله، عمر این گورستان به هزاران سال می‌رسد، امّا محمد یوسف طرابولسی (Trabulsi)، کتابی دربارۀ تاریخِ جدّه نوشته است و در آن شرح می‌دهد که تمام منابع تاریخی با حضور حوا در مرحله‌ای از گذشتۀ بسیار کهن، در این بخش از جهان، مطابقت دارند. در هر حال، این گورستان بی‌شک باستانی است و شماری از مورخان و سیّاحان معتقدند عمر این گورستان به قرن نهم هجری قمری بازمی‌گردد.

پروفسور عدنان الهرتی، استاد تاریخ تمدن در دانشگاه اُمُ القری شهر مکّه می‌گوید فرضیۀ علمی دربارۀ وجود مقبرۀ حوا در جّده فرضیه‌ای خنثی و بی‌طرف است. الهرتی می‌گوید: «ابن جبیر، جغرافی‌دان و سیّاحِ عرب در قرن ششم هجری قمری، می‌نویسد که در طول سفرش به جدّه، یک گنبد قدیمی دیده است که خانۀ حوا است. ابن بطوطه، سیّاح عرب دیگری نیز در قرن هفتم هجری قمری به وجود قبّۀ حوا در شهر جدّه اشاره می‌کند. منابع علمی تأیید می‌کنند که محل سکونت آدم و حوا در مکّه بوده است اما شواهدی مبنی بر اینکه حوا در جدّه دفن شده است وجود ندارد.»

محمد المکّی در کتاب «تاریخ صحیح مکّه و خانۀ مقدس خدا» می‌نویسد که گورستان حوا در طول فصل حج باعث جذب بازدیدکنندگان زیادی می‌شد. زائران پس از انجام تشریفات حج به آنجا می‌رفتند و توسط کلاهبردارانی که مقداری از خاک گورستان را به آنها می‌فروختند استثمار می‌شدند و بعد به خانه باز می‌گشتند.

با وجود این داستان‌ها، برخی از مورخان در مورد وجود مقبرۀ حوا در این گورستان شک دارند، محمد صَدیق دیاب، نویسندۀ معاصر سعودی در کتاب «جدّه: تاریخ و زندگی اجتماعی» می‌نویسد: «شواهد کافی برای اثبات وجود مقبرۀ حوا در این گورستان وجود ندارد و به نظر من این فقط یک افسانه است.»

داستان قدیمی دیگری می‌گوید در گورستان سه گنبد بر روی یکی از مقبره‌های بزرگ ساخته شده بود و این مقبره متعلق به حوا بود. اما اکنون هیچ گنبدی در گورستان وجود ندارد، همۀ گورها شبیه یکدیگر هستند و هیچ اثری از وجود مقبره نیست.

آرامگاه حوا در جدّه، افسانه یا واقعیت؟

جریمه پلیس به‌خاطر برخوردش با حجاب، در امریکا

یک زن مسلمان که با همکلاسی‌های خود درگیر شده بود برای شکایت به نزد پلیس رفته بود و پلیس برای تشکیل پرونده از او خواسته بود تا حجابش را بردارد که وی امتناع کرده بود، سپس او را به یک اتاق خصوصی هدایت کردند و آنجا یک افسر از او عکس گرفت در حالی که او حجابی نداشت.

مشکل اصلی وقتی بود که وی برای پیگیری به دفتر مرکزی پلیس در بروکلین رفت و پلیس به وی گفت قادر نیست حساسیت های مذهبی وی را رعایت کند، زیرا جای دوربین عکاسی ثابت است و افسر زنی نیز در اختیار نیست.

این زن مسلمان می‌گوید به مدت بیست دقیقه ناچار بوده است که حجاب اسلامی خود را کنار بگذارد که این شرایط برای وی بسیار دشوار بوده است.

در سال ۲۰۱۵ پلیس امریکا ملزم شد حساسیت‌های مذهبی افراد را در امور اداری رعایت کند. بر اساس قوانین جدید پلیس موظف است به افرادی که دستگیر کرده است بگوید که برای گرفتن عکس پرسنلی می‌توانند از حق انتخاب برخوردار باشند. افراد میتوانند از پلیس بخواهند که عکاس هم‌جنس آنها باشد، اما باید حجابشان را بردارند.

وکیل دو زن دیگر می‌گوید این دو پرونده به سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ مربوط است. در یکی از پرونده‌ها شاکی ادعا کرده است از وی در حالی که به دلیل ضربه همسایه بیهوش بوده است، بدون حجاب عکس گرفته شده است.

جریمه پلیس به‌خاطر برخوردش با حجاب، در امریکا

یک زن مسلمان که با همکلاسی‌های خود درگیر شده بود برای شکایت به نزد پلیس رفته بود و پلیس برای تشکیل پرونده از او خواسته بود تا حجابش را بردارد که وی امتناع کرده بود، سپس او را به یک اتاق خصوصی هدایت کردند و آنجا یک افسر از او عکس گرفت در حالی که او حجابی نداشت.

مشکل اصلی وقتی بود که وی برای پیگیری به دفتر مرکزی پلیس در بروکلین رفت و پلیس به وی گفت قادر نیست حساسیت های مذهبی وی را رعایت کند، زیرا جای دوربین عکاسی ثابت است و افسر زنی نیز در اختیار نیست.

این زن مسلمان می‌گوید به مدت بیست دقیقه ناچار بوده است که حجاب اسلامی خود را کنار بگذارد که این شرایط برای وی بسیار دشوار بوده است.

در سال ۲۰۱۵ پلیس امریکا ملزم شد حساسیت‌های مذهبی افراد را در امور اداری رعایت کند. بر اساس قوانین جدید پلیس موظف است به افرادی که دستگیر کرده است بگوید که برای گرفتن عکس پرسنلی می‌توانند از حق انتخاب برخوردار باشند. افراد میتوانند از پلیس بخواهند که عکاس هم‌جنس آنها باشد، اما باید حجابشان را بردارند.

وکیل دو زن دیگر می‌گوید این دو پرونده به سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ مربوط است. در یکی از پرونده‌ها شاکی ادعا کرده است از وی در حالی که به دلیل ضربه همسایه بیهوش بوده است، بدون حجاب عکس گرفته شده است.

جریمه پلیس به‌خاطر برخوردش با حجاب، در امریکا

علم‌الهدی، نص قرآن و سفارشی بالاتر از توصیه رهبری

به گزارش دین‌آنلاین، امام جمعه مشهد که تاکنون چندین بار برای اثبات مواضع خویش استناداتی جنجالی به قرآن کرده است این بار درباره وجوب شرکت در راهپیمایی 22 بهمن، ضرورت شرکت در این راهپیمایی را مستفاد از نص آیه 129 سوره توبه دانسته است. در ترجمه این آیه از قرآن آمده است: “هيچ تشنگى، رنج و گرسنگی در راه خدا به اهل مدینه و بادیه‌نشینان اطراف آن نمى‌‏رسد و در هيچ مكانى كه كافران را به خشم مى ‌آورد قدم نمى‏‌گذارند و از دشمنى غنيمتى به دست نمى‌‏آورند مگر اينكه به سبب آن، عمل صالحى براى آنان در كارنامه‏‌شان نوشته مى‌شود.”

امام جمعه مشهد با اشاره به این آیه گفته است: “راهپیمایی روز یکشنبه به نص صریح قرآن بزرگ‌ترین عبادت است. مقام معظم رهبری، مراجع تقلید و نهادهای سیاسی اجتماعی توصیه کردند، من می‌گویم بالاتر از اینها، نص صریح آیه 120 سوره مبارکه توبه می‌گوید راهپیمایی 22 بهمن بالاترین عبادت است، عناصر متحجری که به این انقلاب نگرویدند و در راهپیمایی 22 بهمن شرکت نمی‌کنند، اگر به خدا و قرآن معتقدند، با فضیلت‌ترین عبادت را از دست می‌دهند … هیچ‌چیز به‌ اندازه راهپیمایی 22 بهمن کفار را به غیظ و غضب نمی‌اندازد. این راهپیمایی آنان را به غیظ و غضب می‌آورد … این نص صریح آیه قرآن است، این از فتوای هر مرجع و توصیه هر مقامی بالاتر است. این حرف خداست، قرآن را قبول دارید و به‌عنوان یک عبادت ارزشمند برحسب نص صریح آیه قرآن آیه 120 سوره توبه، باید در راهپیمایی 22 بهمن شرکت کنید.”

نکته جنجال‌برانگیز در کلمات آقای علم‌الهدی آنجاست که ایشان ضرورت حضور در راهپیمایی را مستفاد از نص آیه قرآن می‌داند. این در حالی است که در اصطلاح علوم قرآنی، نص کلامی صریح و آشکار است که احتمال خلاف و تاویل در آن نباشد و جز یک معنا از آن برنیاید، به طوری که غیر آن معنا در کلام احتمال داده نمی‌شود.

پیش از این نیز آقای علم‌الهدی بارها برای استدلال‌های عمدتاً سیاسی خویش به قرآن استناد کرده است، اما تفاوت استناد ایشان برای ضرورت حضور در راهپیمایی 22 بهمن آن است که ایشان معتقد است نص آیه مذکور دلالت بر آن مفهوم دارد!

ناگفته نماند که ایشان در بسیاری از موضع‌گیری‌های جنجالی خود به قرآن اشاره کرده است، چنانکه در ماجرای ممنوعیت کنسرت در شهر مشهد نیز به قرآن استناد کرده بود. ایشان در خطبه‌های نماز جمعه خرداد 96 با اشاره به اینکه فلسطین قداستش براساس مسجد الاقصی است و این نص صریح قرآن است، گفته بود: “چطور این حکم برای فلسطین می‌تواند صادق باشد اما برای مشهد که شهر امام رضا(ع) است صادق نباشد؟ آیا تربت پاک امام رضا(ع) به اندازه آن شهر قداست ندارد؟ اینکه نظر بنده نیست که بگویند تو را قبول نداریم این آیه قرآن است.”

همچنین ایشان بدون آنکه به آیه مشخصی از قرآن اشاره کند در همایش تجلیل از فعالان و مروجان فرهنگ عفاف و حجاب ملاک برخورد با بدحجابی را نص قرآن دانسته است: “ملاک برخورد ما با این مفاسد نص صریح قرآن و تعالیم پیامبر(ص) است و چون از چنین پشتوانه محکمی برخورداریم نباید در مقابل آن کوتاه آمد.”

پیش‌تر نیز در شهریور 1392 و در نخستین روزهای دولت حسن روحانی با انتقاد از انتصاب خانم افخم به عنوان سخنگوی وزارت خارجه گفته بود: “در دیدارم در حاشیه اجلاس خبرگان با روحانی به آیه 18 سوره مبارکه زخرف اشاره کردم و گفتم از جناب‌عالی در این خصوص انتظار نداشتیم. البته باید از زنان عالمه و فاضله در دولت استفاده کرد اما سخنگوی وزارت خارجه بیانگر سیاست خارجی یک دولت اسلامی و دینی است، لذا نباید در این خصوص خلاف آیه قرآن عمل کرد.”

وی همچنین مهر ماه سال 94 مقوله انتخابات را یک خطر بالقوه برای نظام دانست و با استناد به آیه 67 سوره مائده از خطر احتمالی توده مردم برای پیامبر اسلام گفته بود و هشدار داده بود: “این آیه، اعلام خطر به ما هم هست. اگر شما بنا شد از مردم مراقبت نکنید، همان به سر ما می‌آید که ۱۲۰‌ هزار نفر یک طرف می‌ایستند و پشت سر امام حسین ٧٢ نفر بیشتر نیستند. این به سر ما می‌آید. خطر توده در جریان انتخابات است، در دروازه مردم‌سالاری کشور است، جابه‌جاکردن توده خطرش در دروازه مردم‌سالاری کشور است.”

بیشتر از این، استنادات امام جمعه مشهد به قرآن در بسیاری از اظهارنظرهای جنجالی وی دیده می‌‌شود، چنانکه ممکن است بسیاری از سخنرانان و مبلغان نیز کلمات و ادعاهایی را به ظاهر قرآن و احادیث مستند کنند اما باید دید تعریف ایشان از نص قرآن جیست که در چنین مواردی، ظواهر آیات قرآن را که معانی مختلف برمی‌دارد مطابق با مدعای خویش می‌داند و بدان استناد می‌کند و قاطعانه از دلالت نص قرآن بر بیان خویش می‌گوید!

علم‌الهدی، نص قرآن و سفارشی بالاتر از توصیه رهبری

به گزارش دین‌آنلاین، امام جمعه مشهد که تاکنون چندین بار برای اثبات مواضع خویش استناداتی جنجالی به قرآن کرده است این بار درباره وجوب شرکت در راهپیمایی 22 بهمن، ضرورت شرکت در این راهپیمایی را مستفاد از نص آیه 129 سوره توبه دانسته است. در ترجمه این آیه از قرآن آمده است: “هيچ تشنگى، رنج و گرسنگی در راه خدا به اهل مدینه و بادیه‌نشینان اطراف آن نمى‌‏رسد و در هيچ مكانى كه كافران را به خشم مى ‌آورد قدم نمى‏‌گذارند و از دشمنى غنيمتى به دست نمى‌‏آورند مگر اينكه به سبب آن، عمل صالحى براى آنان در كارنامه‏‌شان نوشته مى‌شود.”

امام جمعه مشهد با اشاره به این آیه گفته است: “راهپیمایی روز یکشنبه به نص صریح قرآن بزرگ‌ترین عبادت است. مقام معظم رهبری، مراجع تقلید و نهادهای سیاسی اجتماعی توصیه کردند، من می‌گویم بالاتر از اینها، نص صریح آیه 120 سوره مبارکه توبه می‌گوید راهپیمایی 22 بهمن بالاترین عبادت است، عناصر متحجری که به این انقلاب نگرویدند و در راهپیمایی 22 بهمن شرکت نمی‌کنند، اگر به خدا و قرآن معتقدند، با فضیلت‌ترین عبادت را از دست می‌دهند … هیچ‌چیز به‌ اندازه راهپیمایی 22 بهمن کفار را به غیظ و غضب نمی‌اندازد. این راهپیمایی آنان را به غیظ و غضب می‌آورد … این نص صریح آیه قرآن است، این از فتوای هر مرجع و توصیه هر مقامی بالاتر است. این حرف خداست، قرآن را قبول دارید و به‌عنوان یک عبادت ارزشمند برحسب نص صریح آیه قرآن آیه 120 سوره توبه، باید در راهپیمایی 22 بهمن شرکت کنید.”

نکته جنجال‌برانگیز در کلمات آقای علم‌الهدی آنجاست که ایشان ضرورت حضور در راهپیمایی را مستفاد از نص آیه قرآن می‌داند. این در حالی است که در اصطلاح علوم قرآنی، نص کلامی صریح و آشکار است که احتمال خلاف و تاویل در آن نباشد و جز یک معنا از آن برنیاید، به طوری که غیر آن معنا در کلام احتمال داده نمی‌شود.

پیش از این نیز آقای علم‌الهدی بارها برای استدلال‌های عمدتاً سیاسی خویش به قرآن استناد کرده است، اما تفاوت استناد ایشان برای ضرورت حضور در راهپیمایی 22 بهمن آن است که ایشان معتقد است نص آیه مذکور دلالت بر آن مفهوم دارد!

ناگفته نماند که ایشان در بسیاری از موضع‌گیری‌های جنجالی خود به قرآن اشاره کرده است، چنانکه در ماجرای ممنوعیت کنسرت در شهر مشهد نیز به قرآن استناد کرده بود. ایشان در خطبه‌های نماز جمعه خرداد 96 با اشاره به اینکه فلسطین قداستش براساس مسجد الاقصی است و این نص صریح قرآن است، گفته بود: “چطور این حکم برای فلسطین می‌تواند صادق باشد اما برای مشهد که شهر امام رضا(ع) است صادق نباشد؟ آیا تربت پاک امام رضا(ع) به اندازه آن شهر قداست ندارد؟ اینکه نظر بنده نیست که بگویند تو را قبول نداریم این آیه قرآن است.”

همچنین ایشان بدون آنکه به آیه مشخصی از قرآن اشاره کند در همایش تجلیل از فعالان و مروجان فرهنگ عفاف و حجاب ملاک برخورد با بدحجابی را نص قرآن دانسته است: “ملاک برخورد ما با این مفاسد نص صریح قرآن و تعالیم پیامبر(ص) است و چون از چنین پشتوانه محکمی برخورداریم نباید در مقابل آن کوتاه آمد.”

پیش‌تر نیز در شهریور 1392 و در نخستین روزهای دولت حسن روحانی با انتقاد از انتصاب خانم افخم به عنوان سخنگوی وزارت خارجه گفته بود: “در دیدارم در حاشیه اجلاس خبرگان با روحانی به آیه 18 سوره مبارکه زخرف اشاره کردم و گفتم از جناب‌عالی در این خصوص انتظار نداشتیم. البته باید از زنان عالمه و فاضله در دولت استفاده کرد اما سخنگوی وزارت خارجه بیانگر سیاست خارجی یک دولت اسلامی و دینی است، لذا نباید در این خصوص خلاف آیه قرآن عمل کرد.”

وی همچنین مهر ماه سال 94 مقوله انتخابات را یک خطر بالقوه برای نظام دانست و با استناد به آیه 67 سوره مائده از خطر احتمالی توده مردم برای پیامبر اسلام گفته بود و هشدار داده بود: “این آیه، اعلام خطر به ما هم هست. اگر شما بنا شد از مردم مراقبت نکنید، همان به سر ما می‌آید که ۱۲۰‌ هزار نفر یک طرف می‌ایستند و پشت سر امام حسین ٧٢ نفر بیشتر نیستند. این به سر ما می‌آید. خطر توده در جریان انتخابات است، در دروازه مردم‌سالاری کشور است، جابه‌جاکردن توده خطرش در دروازه مردم‌سالاری کشور است.”

بیشتر از این، استنادات امام جمعه مشهد به قرآن در بسیاری از اظهارنظرهای جنجالی وی دیده می‌‌شود، چنانکه ممکن است بسیاری از سخنرانان و مبلغان نیز کلمات و ادعاهایی را به ظاهر قرآن و احادیث مستند کنند اما باید دید تعریف ایشان از نص قرآن جیست که در چنین مواردی، ظواهر آیات قرآن را که معانی مختلف برمی‌دارد مطابق با مدعای خویش می‌داند و بدان استناد می‌کند و قاطعانه از دلالت نص قرآن بر بیان خویش می‌گوید!

علم‌الهدی، نص قرآن و سفارشی بالاتر از توصیه رهبری

اگر از دین و ایمان دونالد ترامپ سردربیاوریم، به خط‌مشی سیاسی او پی برده‌ایم

اول مراسم تحلیف او را به خاطر بیاورید. خانم کشیش پائولا وایت یکی از روحانیانی بود که برای دعا کردن در آن روز انتخاب شده بود. او یک کشیش تلویزیونی و طرفدار جنبش «سلامت، ثروت و رفاه» است و آرمانِ رفاه را تبلیغ می‌کند؛ یک رویکرد غیرارتدوکس به مسیحیت که می‌گوید خداوند می‌خواهد انسان‌ها ثروتمند باشند و نشانۀ رحمت او بر مردم آن است که آنها را ثروتمند می‌سازد. لذا طبق این دیدگاه، هرچه انسان ثروتمندتر باشد، معلوم است که خدا او را دوست دارد و حتماً ایمان او قوی‌تر بوده است.

طبق اعتقاداتِ وایت، خداوند به مؤمنانی که به مشیت وعده‌داده‌شدۀ او اعتماد می‌کنند و سرمایه‌گذاری خود را بر اساس آن انجام می‌دهند پاداش خواهد داد. این سرمایه‌گذاری از طریق سپرده‌هایی مثل ایمان، دعا و انفاق صورت می‌گیرد. لذا اگر کسی خواهان سلامت و ثروت است، تنها کاری که لازم است انجام دهد آن است که انفاق کند و ایمان داشته باشد تا تمام خواسته‌های قلبی او محقّق گردد. هرچه سرمایه‌گذاری فرد بیشتر باشد، احتمال دریافت پاداش نیز فزون‌تر خواهد بود.

کشیش کاتولیک محافظه‌کار، تیموتی دولان (از مخالفان سقط‌جنین) و پدر روحانی فرانکلین گراهام نیز از دیگر کشیشان حاضر در مراسم تحلیف بودند. گراهام کسی بود که خطاب به میلیون‌ها تن از اوانجلی‌های آمریکا گفت که می‌توانند با وجدانی آسوده به ترامپ رأی دهند، چراکه ترامپ شبیه به کوروش، فرمانروای ایران باستان است که در عهدعتیق از او یاد شده است. اما چه نقطۀ اشتراکی میان ترامپ و کوروش وجود دارد؟ کوروش پادشاهی فاتح بود که پس از فتح بابل، تمام اسرای یهودی را آزاد کرد. او به سنن حاکم بر سرزمین‌هایی که فتح می‌کرد احترام می‌گذاشت و دولتی غیرمتمرکز داشت. از نظر اوانجلی‌های آمریکا، حکومت کوروش به حال تمام رعیت‌ او (به‌ویژه برای قوم برگزیدۀ خدا-یهود) سودمند بود. کوروش تنها فرمانروای خارجی‌ای است که در عهدعتیق از او تحت عنوان «مسیحا» یاد شده است. منظور گراهام از تشبیه ترامپ به کوروش آن بود که حالا اوانجلی‌ها و بنیادگرایان می‌توانند از شرّ هژمونی متمرکزکنندۀ لیبرالی خلاص شوند و دوباره به آزادی‌های مذهبی خود دست پیدا کنند، و حتّی اگر به کسی رأی دهند که مثل آنها اعتقادات اوانجلی ندارد، باز هم به این خواستۀ خود خواهند رسید.

اما در این معادله ترامپ مصداق یک آزادی‌بخش-مسیحا-فرمانراو ر دارد و واشنگتن به منزلۀ شهر بابل است که به حکومت او مرکزیت می‌بخشد. ترامپ به منزلۀ کوروش است که تمام مردم خداترس آمریکایی را از شرّ «فاحشۀ بابل» که در کاخ سفید زندگی می‌کند می‌رهاند.

اما ریشۀ لفّاظی‌های سیاسی ترامپ را می‌توان به قبل‌تر از اینها دنبال کرد. نورمن وینست پیل، کشیش کلیسای ماربل نیویورک کشیش پدر ترامپ بود. کتاب پرفروش پیل تحت عنوان «قدرت مثبت‌اندیشی» به دنیای ترامپ‌ها قالب بخشید. این کتاب موجب به وجود آمدن صنعت متفکران انگیزشی شد که طرفداران آن تاجرانی مثل ترامپ هستند. این کتاب که بر پایۀ اعتماد به نفس، عملگرایی، پیشرفت تصاعدی و تحقق رؤیاهای شخصی تألیف شده، به تفکرّات بسیاری از کشیشان بنیادگرا و اوانجلی شکل و قالب بخشید.

لذا کتاب «قدرت مثبت‌اندیشی» بر جنبش رشد کلیسا و جنبش‌های «سلامت، ثروت و رفاه» و بسیاری از دیگر نمودهای کاپیتالیستیِ اوانجلیسم و بنیادگرایی تأثیر گذاشت. فرضیۀ آن نیز ساده بود: اگر به چیزی اعتقاد داری، ایمان داشته باش و آن قدر به زبان تکرارش کن تا جامۀ عمل بپوشد. اگر ذهن و زبان انسان کاملاً مثبت باشد، در نهایت به هدف خود خواهد رسید.

بنابراین شعارِ «آمریکا را دوباره عالی کنیم» چشم‌اندازی است که اگر مردم آمریکا به آن ایمان داشته باشند محقّق خواهد شد و اگر محقّق نشود، نشان‌دهندۀ شک و ضعف ایمان مردم خواهد بود. از نظر بعضی‌ها این تفکّر کاملاً منطقی است.

چشم‌انداز مذهبی ترامپ به نوعی یک طرح پونزیِ سیاسی-معنوی است و خط‌مشی سیاسی او نیز از همین طرح سرچشمه می‌گیرد. فرصت‌طلبی، مصلحت‌گرایی و مثبت‌گرایی درس‌هایی است که ترامپ از پای منبرِ کشیش پیل آموخت.

سیمای دین در آمریکا همان چیزی است که بر روی اسکناس‌های دلار چاپ شده است: «توکّل ما به خداست». برای مردم آمریکا، جریان مشیت الهی و رفاه دنیوی واقعیت‌هایی معنوی و مادی‌‌اند و سیاست و مصلحت‌گرایی نیز واسطه‌های آنها هستند. ترامپ نیز زاییدۀ ملّتی است که در تفکّرِ آن خدا با پول‌پرستی و ثروت درهم‌آمیخته است.
رهبران ما باید انسان‌هایی به لحاظ اجتماعی ژرف‌بین باشند، واقع‌گرایی سیاسی داشته باشند و در جامعه الگوی فضیلت و صداقت برای مردم باشند. حال آن که می‌دانیم ترامپ در تک‌تک این عرصه‌ها کاستی دارد. ظرف چند سال آتی، حامیان ترامپ از خواب غفلت بیدار خواهند شد و چون وعده‌های خود را تحقّق‌نایافته ببینند، ایمان خود را به وعده‌های ترامپ از دست خواهند داد.

اگر از دین و ایمان دونالد ترامپ سردربیاوریم، به خط‌مشی سیاسی او پی برده‌ایم

اول مراسم تحلیف او را به خاطر بیاورید. خانم کشیش پائولا وایت یکی از روحانیانی بود که برای دعا کردن در آن روز انتخاب شده بود. او یک کشیش تلویزیونی و طرفدار جنبش «سلامت، ثروت و رفاه» است و آرمانِ رفاه را تبلیغ می‌کند؛ یک رویکرد غیرارتدوکس به مسیحیت که می‌گوید خداوند می‌خواهد انسان‌ها ثروتمند باشند و نشانۀ رحمت او بر مردم آن است که آنها را ثروتمند می‌سازد. لذا طبق این دیدگاه، هرچه انسان ثروتمندتر باشد، معلوم است که خدا او را دوست دارد و حتماً ایمان او قوی‌تر بوده است.

طبق اعتقاداتِ وایت، خداوند به مؤمنانی که به مشیت وعده‌داده‌شدۀ او اعتماد می‌کنند و سرمایه‌گذاری خود را بر اساس آن انجام می‌دهند پاداش خواهد داد. این سرمایه‌گذاری از طریق سپرده‌هایی مثل ایمان، دعا و انفاق صورت می‌گیرد. لذا اگر کسی خواهان سلامت و ثروت است، تنها کاری که لازم است انجام دهد آن است که انفاق کند و ایمان داشته باشد تا تمام خواسته‌های قلبی او محقّق گردد. هرچه سرمایه‌گذاری فرد بیشتر باشد، احتمال دریافت پاداش نیز فزون‌تر خواهد بود.

کشیش کاتولیک محافظه‌کار، تیموتی دولان (از مخالفان سقط‌جنین) و پدر روحانی فرانکلین گراهام نیز از دیگر کشیشان حاضر در مراسم تحلیف بودند. گراهام کسی بود که خطاب به میلیون‌ها تن از اوانجلی‌های آمریکا گفت که می‌توانند با وجدانی آسوده به ترامپ رأی دهند، چراکه ترامپ شبیه به کوروش، فرمانروای ایران باستان است که در عهدعتیق از او یاد شده است. اما چه نقطۀ اشتراکی میان ترامپ و کوروش وجود دارد؟ کوروش پادشاهی فاتح بود که پس از فتح بابل، تمام اسرای یهودی را آزاد کرد. او به سنن حاکم بر سرزمین‌هایی که فتح می‌کرد احترام می‌گذاشت و دولتی غیرمتمرکز داشت. از نظر اوانجلی‌های آمریکا، حکومت کوروش به حال تمام رعیت‌ او (به‌ویژه برای قوم برگزیدۀ خدا-یهود) سودمند بود. کوروش تنها فرمانروای خارجی‌ای است که در عهدعتیق از او تحت عنوان «مسیحا» یاد شده است. منظور گراهام از تشبیه ترامپ به کوروش آن بود که حالا اوانجلی‌ها و بنیادگرایان می‌توانند از شرّ هژمونی متمرکزکنندۀ لیبرالی خلاص شوند و دوباره به آزادی‌های مذهبی خود دست پیدا کنند، و حتّی اگر به کسی رأی دهند که مثل آنها اعتقادات اوانجلی ندارد، باز هم به این خواستۀ خود خواهند رسید.

اما در این معادله ترامپ مصداق یک آزادی‌بخش-مسیحا-فرمانراو ر دارد و واشنگتن به منزلۀ شهر بابل است که به حکومت او مرکزیت می‌بخشد. ترامپ به منزلۀ کوروش است که تمام مردم خداترس آمریکایی را از شرّ «فاحشۀ بابل» که در کاخ سفید زندگی می‌کند می‌رهاند.

اما ریشۀ لفّاظی‌های سیاسی ترامپ را می‌توان به قبل‌تر از اینها دنبال کرد. نورمن وینست پیل، کشیش کلیسای ماربل نیویورک کشیش پدر ترامپ بود. کتاب پرفروش پیل تحت عنوان «قدرت مثبت‌اندیشی» به دنیای ترامپ‌ها قالب بخشید. این کتاب موجب به وجود آمدن صنعت متفکران انگیزشی شد که طرفداران آن تاجرانی مثل ترامپ هستند. این کتاب که بر پایۀ اعتماد به نفس، عملگرایی، پیشرفت تصاعدی و تحقق رؤیاهای شخصی تألیف شده، به تفکرّات بسیاری از کشیشان بنیادگرا و اوانجلی شکل و قالب بخشید.

لذا کتاب «قدرت مثبت‌اندیشی» بر جنبش رشد کلیسا و جنبش‌های «سلامت، ثروت و رفاه» و بسیاری از دیگر نمودهای کاپیتالیستیِ اوانجلیسم و بنیادگرایی تأثیر گذاشت. فرضیۀ آن نیز ساده بود: اگر به چیزی اعتقاد داری، ایمان داشته باش و آن قدر به زبان تکرارش کن تا جامۀ عمل بپوشد. اگر ذهن و زبان انسان کاملاً مثبت باشد، در نهایت به هدف خود خواهد رسید.

بنابراین شعارِ «آمریکا را دوباره عالی کنیم» چشم‌اندازی است که اگر مردم آمریکا به آن ایمان داشته باشند محقّق خواهد شد و اگر محقّق نشود، نشان‌دهندۀ شک و ضعف ایمان مردم خواهد بود. از نظر بعضی‌ها این تفکّر کاملاً منطقی است.

چشم‌انداز مذهبی ترامپ به نوعی یک طرح پونزیِ سیاسی-معنوی است و خط‌مشی سیاسی او نیز از همین طرح سرچشمه می‌گیرد. فرصت‌طلبی، مصلحت‌گرایی و مثبت‌گرایی درس‌هایی است که ترامپ از پای منبرِ کشیش پیل آموخت.

سیمای دین در آمریکا همان چیزی است که بر روی اسکناس‌های دلار چاپ شده است: «توکّل ما به خداست». برای مردم آمریکا، جریان مشیت الهی و رفاه دنیوی واقعیت‌هایی معنوی و مادی‌‌اند و سیاست و مصلحت‌گرایی نیز واسطه‌های آنها هستند. ترامپ نیز زاییدۀ ملّتی است که در تفکّرِ آن خدا با پول‌پرستی و ثروت درهم‌آمیخته است.
رهبران ما باید انسان‌هایی به لحاظ اجتماعی ژرف‌بین باشند، واقع‌گرایی سیاسی داشته باشند و در جامعه الگوی فضیلت و صداقت برای مردم باشند. حال آن که می‌دانیم ترامپ در تک‌تک این عرصه‌ها کاستی دارد. ظرف چند سال آتی، حامیان ترامپ از خواب غفلت بیدار خواهند شد و چون وعده‌های خود را تحقّق‌نایافته ببینند، ایمان خود را به وعده‌های ترامپ از دست خواهند داد.

اگر از دین و ایمان دونالد ترامپ سردربیاوریم، به خط‌مشی سیاسی او پی برده‌ایم

درباره تحول اندیشه داریوش شایگان؛ تقدم و تأخر شایگانی

شایگان متقدم
شایگان در “ادیان و مکاتب فلسفی هند” و”آیین هندو و فلسفه اسلامی” و یا “هندویسم و تصوف” نشان می‌دهد که به چه میزان تحت تأثیر هانری کربن به فرهنگ شرقی علاقه دارد. هند به شکل خاص برای وی موضوعیت داشت. شایگان در دهه 50 با تأثیر گرفتن از محافل احمد فردید، غرب‌ستیز شد و رویارویی شرق و غرب را مطرح نمود. از جمله اندیشمندان غربی که در این دوره بر وی مؤثر بودند می‌توان به نیچه، هایدگر و یاسپرس اشاره کرد. کتاب “بت‌های ذهنی و خاطره ازلی‌” در سال 1355 سعی می‌کند تفاوت‌های شرق وغرب را بررسی کند. همچنین، کتاب “آسیا در برابر غرب” در سال 1356 به نیهیلیسم و تاثیر آن برتقدیر تاریخی تمدنهای آسیایی از یک سو، و به موقعیت تمدنهای آسیایی در برابر سیر تطور تفکرغربی از سویی دیگر می‌پردازد. به عقیده وی، تمدنهای آسیایی اسیر نیهیلیسم شده‌اند، اما از این وضعیت خود آگاهی ندارند.

شایگان دوم
سالهای پیروزی انقلاب اسلامی شوک بزرگی به اندیشه سیاسی و اجتماعی شایگان وارد کرد. وی در کتاب «زیر آسمانهای جهان» (1992) اشاره می‌کند که علی‌رغم غیرسیاسی بودن، در دوران انقلاب اسلامی  ایران به مدت یک ماه  سیاسی شد! او در «انقلاب دینی  چیست؟» و «آمیزش افق‌ها» ایدئولوژی را بسان اسطوره در دوران باستان، و امری جزمی معرفی می‌کند. در واقع، ارتباط ایدئولوژی و مذهب، او را به وادی اندیشه سیاسی به شکل خاص می‌کشاند. خاصیت ایدئولوژی آن است که سنت را از محتوا خالی می‌کند. وی بر خلاف دوره اندیشه‌ای متقدم خود، معتقد است که اگر نوری هم وجود دارد از غرب می‌آید، نه از شرق!  

شایگان در «نگاه شکسته: اسکیزوفرنی فرهنگی» (1989) که به شکل مقاله با عنوان “تعطیلات در تاریخ” منتشر شده، ما را در حد فاصل  دو عالم  اپیستمه‌های فوکویی و پارادایم‌های نامتجانس کوهنی  قرار می‌دهد. حداقل توصیه صریح او در این میان، آن است که برای برون رفت از نظام مشکلات باید از بنیادگرایی  پرهیز کرد.

«زیر آسمانهای جهان» که مجموعه گفتگوها با رامین جهانبگلو است، هم تنوع فرهنگها و تقابل سنت وتجدد را مطرح می‌کند، هم ورود شخصی‌اش به مرحله جدیدی از زندگی. او دیگر به انحطاط غرب عقیده ندارد؛ چرا که مدرنیته سرنوشت بشریت است. به نظر وی، تقابل شرق و غرب معنا ندارد، و انقلاب اسلامی نسخه اسلامی ضد فرهنگ غرب قلمداد می‌شود. وی در «انقلاب اسلامی چیست؟» (آمیزش افقها، گزینش و تدوین محمد منصور هاشمی) ادعا می‌کند که «اسلام» و «انقلاب» دو جهانی هستند که با هم خویشاوندی هستی‌شناختی ندارند.

شایگان متأخر
شایگان متأخر را عمدتاً باید از طریق «افسون زدگی جدید: هویت چهل تکه و تفکر سیار» شناخت. پدیده اسکیزوفرنی  فرهنگی امری جهانی است، و تنها به ایران و اسلام تعلق ندارد؛ چرا که هویت امری سیال، و نه ارزشهای ثابت و مطمئن، است. شایگان متأخر دیدگاهی کثرت‌گرایانه و معنویت-گرایانه سیاره‌ای مبتنی بر اندیشه واتیمو و روابط شکلی «ریزوم وار»، به تعبیر ژیل دلوز، دارد. مبنای این مرحله فکری از زندگی او، دیدگاهی جهانی است. وی در «نامه به نسلهای آینده» (آمیزش افقها) می-نویسد: «موجودات دو رگه یک پایشان در فرهنگهای ماقبل تاریخشان است، و پای دیگرشان در استحاله‌ها و دگردیسی‌های آینده».

شایگان، قبل از بستری شدن، شخصاً بر مسئله تحول فکری‌اش مهر تأیید زد: «مسائل دیگری برایم مطرح شده و متحول شده‌ام. خب، آدم متحول می‌شود دیگر! به قول فرانسوی‌ها فقط ابلهان متحول نمی‌شوند!«. مهم‌تر آن که او به جای توجیه سابقه روشنفکری خویش با صدای بلند فریاد می‌زند که «ما گند زدیم!» هر روشنفکری جرئت بیرون آمدن از لاک خود و نقد بی‌رحمانه خویش را ندارد: «ایران در سال‌های دهه‌های چهل و پنجاه داشت جهش می‌کرد. ما از آسیای جنوب شرقی آن موقع جلوتر بودیم. علت عدم موفقیت ما این است که ما شتاب تغییرات را تحمل نکردیم. ما روشنفکران جایگاه خود را ندانستیم و جامعه را خراب کردیم. یکی دیگر از آسیب‌های جامعۀ ما در آن هنگام چپ‌زدگی شدید بود که با اتفاقات بیست‌وهشتم مرداد هم تشدید شد، و قهرمان‌گرایی بیش از پیش در جامعه فراگیر شد. باید اعتراف کنم شرمنده‌ام که نسل ما گند زد!»
 
 

درباره تحول اندیشه داریوش شایگان؛ تقدم و تأخر شایگانی

شایگان متقدم
شایگان در “ادیان و مکاتب فلسفی هند” و”آیین هندو و فلسفه اسلامی” و یا “هندویسم و تصوف” نشان می‌دهد که به چه میزان تحت تأثیر هانری کربن به فرهنگ شرقی علاقه دارد. هند به شکل خاص برای وی موضوعیت داشت. شایگان در دهه 50 با تأثیر گرفتن از محافل احمد فردید، غرب‌ستیز شد و رویارویی شرق و غرب را مطرح نمود. از جمله اندیشمندان غربی که در این دوره بر وی مؤثر بودند می‌توان به نیچه، هایدگر و یاسپرس اشاره کرد. کتاب “بت‌های ذهنی و خاطره ازلی‌” در سال 1355 سعی می‌کند تفاوت‌های شرق وغرب را بررسی کند. همچنین، کتاب “آسیا در برابر غرب” در سال 1356 به نیهیلیسم و تاثیر آن برتقدیر تاریخی تمدنهای آسیایی از یک سو، و به موقعیت تمدنهای آسیایی در برابر سیر تطور تفکرغربی از سویی دیگر می‌پردازد. به عقیده وی، تمدنهای آسیایی اسیر نیهیلیسم شده‌اند، اما از این وضعیت خود آگاهی ندارند.

شایگان دوم
سالهای پیروزی انقلاب اسلامی شوک بزرگی به اندیشه سیاسی و اجتماعی شایگان وارد کرد. وی در کتاب «زیر آسمانهای جهان» (1992) اشاره می‌کند که علی‌رغم غیرسیاسی بودن، در دوران انقلاب اسلامی  ایران به مدت یک ماه  سیاسی شد! او در «انقلاب دینی  چیست؟» و «آمیزش افق‌ها» ایدئولوژی را بسان اسطوره در دوران باستان، و امری جزمی معرفی می‌کند. در واقع، ارتباط ایدئولوژی و مذهب، او را به وادی اندیشه سیاسی به شکل خاص می‌کشاند. خاصیت ایدئولوژی آن است که سنت را از محتوا خالی می‌کند. وی بر خلاف دوره اندیشه‌ای متقدم خود، معتقد است که اگر نوری هم وجود دارد از غرب می‌آید، نه از شرق!  

شایگان در «نگاه شکسته: اسکیزوفرنی فرهنگی» (1989) که به شکل مقاله با عنوان “تعطیلات در تاریخ” منتشر شده، ما را در حد فاصل  دو عالم  اپیستمه‌های فوکویی و پارادایم‌های نامتجانس کوهنی  قرار می‌دهد. حداقل توصیه صریح او در این میان، آن است که برای برون رفت از نظام مشکلات باید از بنیادگرایی  پرهیز کرد.

«زیر آسمانهای جهان» که مجموعه گفتگوها با رامین جهانبگلو است، هم تنوع فرهنگها و تقابل سنت وتجدد را مطرح می‌کند، هم ورود شخصی‌اش به مرحله جدیدی از زندگی. او دیگر به انحطاط غرب عقیده ندارد؛ چرا که مدرنیته سرنوشت بشریت است. به نظر وی، تقابل شرق و غرب معنا ندارد، و انقلاب اسلامی نسخه اسلامی ضد فرهنگ غرب قلمداد می‌شود. وی در «انقلاب اسلامی چیست؟» (آمیزش افقها، گزینش و تدوین محمد منصور هاشمی) ادعا می‌کند که «اسلام» و «انقلاب» دو جهانی هستند که با هم خویشاوندی هستی‌شناختی ندارند.

شایگان متأخر
شایگان متأخر را عمدتاً باید از طریق «افسون زدگی جدید: هویت چهل تکه و تفکر سیار» شناخت. پدیده اسکیزوفرنی  فرهنگی امری جهانی است، و تنها به ایران و اسلام تعلق ندارد؛ چرا که هویت امری سیال، و نه ارزشهای ثابت و مطمئن، است. شایگان متأخر دیدگاهی کثرت‌گرایانه و معنویت-گرایانه سیاره‌ای مبتنی بر اندیشه واتیمو و روابط شکلی «ریزوم وار»، به تعبیر ژیل دلوز، دارد. مبنای این مرحله فکری از زندگی او، دیدگاهی جهانی است. وی در «نامه به نسلهای آینده» (آمیزش افقها) می-نویسد: «موجودات دو رگه یک پایشان در فرهنگهای ماقبل تاریخشان است، و پای دیگرشان در استحاله‌ها و دگردیسی‌های آینده».

شایگان، قبل از بستری شدن، شخصاً بر مسئله تحول فکری‌اش مهر تأیید زد: «مسائل دیگری برایم مطرح شده و متحول شده‌ام. خب، آدم متحول می‌شود دیگر! به قول فرانسوی‌ها فقط ابلهان متحول نمی‌شوند!«. مهم‌تر آن که او به جای توجیه سابقه روشنفکری خویش با صدای بلند فریاد می‌زند که «ما گند زدیم!» هر روشنفکری جرئت بیرون آمدن از لاک خود و نقد بی‌رحمانه خویش را ندارد: «ایران در سال‌های دهه‌های چهل و پنجاه داشت جهش می‌کرد. ما از آسیای جنوب شرقی آن موقع جلوتر بودیم. علت عدم موفقیت ما این است که ما شتاب تغییرات را تحمل نکردیم. ما روشنفکران جایگاه خود را ندانستیم و جامعه را خراب کردیم. یکی دیگر از آسیب‌های جامعۀ ما در آن هنگام چپ‌زدگی شدید بود که با اتفاقات بیست‌وهشتم مرداد هم تشدید شد، و قهرمان‌گرایی بیش از پیش در جامعه فراگیر شد. باید اعتراف کنم شرمنده‌ام که نسل ما گند زد!»
 
 

درباره تحول اندیشه داریوش شایگان؛ تقدم و تأخر شایگانی

پسر امین حیایی در جشنوار فجر: نمی‌خواهم پشت نام پدرم پنهان شوم +عکس
پسر امین حیایی گفت: من از تمام تجربیات پدر استفاده می کنم و سعی کرده ام به عنوان یک بازیگر تمام رفتار و حرکات خود را اصلاح کنم. برای من تبدیل به اسم و سلبریتی شدن اهمیتی ندارد.

پسر امین حیایی در جشنوار فجر: نمی‌خواهم پشت نام پدرم پنهان شوم +عکس

پسر امین حیایی گفت: من از تمام تجربیات پدر استفاده می کنم و سعی کرده ام به عنوان یک بازیگر تمام رفتار و حرکات خود را اصلاح کنم. برای من تبدیل به اسم و سلبریتی شدن اهمیتی ندارد.
پسر امین حیایی در جشنوار فجر: نمی‌خواهم پشت نام پدرم پنهان شوم +عکس

در حکایت مهجوریت دانش حدیث در حوزه

1. کتاب و سنت دو منبع اصلی معارف اسلامی است. هم از این رو، علم تفسیر و علم حدیث در حوزه علوم اسلامی، از علوم پایه محسوب می‌شود و طالب علم دین ناچار از فراگیری آن دو است. کسی را که با این دو دانش آشنا نباشد، نشاید که عالم دین شمرند. در این میان دانش تفسیر در قرن اخیر به برکت مجاهدت‌های علامه طباطبایی و برخی افاضل شاگردان ایشان پویایی خود را در مقیاسی محدود، در متن حوزه قم بازیافته و در برنامه آزمون‌های عمومی حوزه نیز مورد توجه برنامه‌ریزان قرار گرفته و سهمی هرچند اندک را در نظام آموزشی حوزه از آن خود کرده است. ولی دانش حدیث مهجورتر از همیشه روزگار می‌گذراند.

در عصر حاضر طلاب علوم دینی پس از طی دوره عمومی تحصیل، عموماً یا به ادامه تحصیل در فقه و اصول و دیگر رشته‌های تخصصی علوم اسلامی روی می‌آورند و یا وارد عرصه تبلیغ و ترویج دین مبین می‌گردند. فعالیت‌های تبلیغی به صورت آزاد یا در قالب استخدام در ارگان‌هایی همچون آموزش و پرورش، سیاسی عقیدتی‌ها، دانشگاه‌ها و… صورت می‌پذیرد. مهم آن است که طلبه، در هر صورت، نیازمند آموزش‌های کاربردی اولیه در زمینه استفاده از منابع حدیثی است. پر واضح است که کسب تخصص در هر شاخه از علوم اسلامی اعم از فقه، کلام، تفسیر، تاریخ و … نیازمند علم حدیث و علوم وابسته به آن (همچون علم رجال و درایه) است. بسیار اسفناک است که در نظام فعلی آموزشی حوزه طلبه‌ای که مقطع سطح را به پایان می‌برد، چه بسا در طول مدت تحصیل خود حتی یک بار هم کتاب شریف کافی را در دست نگرفته و در صدد استفاده از آن بر نیامده باشد. می‌توان ادعا کرد درصد قابل توجهی از طلاب درس خارج‌خوان هم در مطالعات فقهی و اصولی خود چنین تجربه‌ای را از سر نگردانده‌اند و اگر هم درس‌خوان و اهل مطالعه باشند، نیاز خود را با جوامع ثانویه حدیثی همچون وسائل الشیعه بر می‌آورند و از اطلاعات پایه پیرامون تاریخ حدیث شیعه، مولفان جوامع اولیه، روند تدوین کتب اربعه، شیوه‌های اعتبارسنجی متقدمان و … بی اطلاعند. واضح است که چنین آگاهی‌هایی احیاناً آثار مستقیمی بر برداشت‌های فقهی و اصولی دارد.

این همه به خاطر آن است که نظام آموزشی حوزه چنین توقعی از طلبه ندارد و به جای آشنا کردن طلاب با زیربناهای علمی مورد نیاز، تا دلتان بخواهد، آنان را به صرف وقت در تحصیل روبناها و کنکاش در عبارت‌پردازی‌های اساطین فقه و اصول –واداشته است. از سویی، فربه شدن دانش اصول در دوره متأخر که در جای خود پدیده‌ای میمون و مبارک است، موجب گردیده که طلاب وقت و انرژی قابل توجهی برای فهم پیچ و خم مباحث اصولی و حلاجی عبارات پیچیده منابع کلاسیک صرف کنند. از دیگر سو، برخی مبانی اصولی همچون حجیت تعبدی خبر واحد، عالمان و دانش‌پژوهان ما را از کنکاش‌های حدیثی، بررسی اختلاف نسخه‌ها، مطالعه مواضع قدما در قبال برخی احادیث کلیدی و سرنوشت‌ساز در علم اصول، همچون حدیث رفع، بی نیاز کرده و موجب گردیده است برخی تحقیقات اصولی بر پایه‌هایی نه چندان استوار بنا گردد.

در نظام آموزشی فعلی حوزه تنها طلابی که به مقطع تحصیلات خارج راه می‌یابند صرفاً به صورت حاشیه‌ای و در لابه‌لای مباحث فقهی و اصولی، در حد دانش استاد، با مباحث حدیثی به صورت کاربردی آشنا می‌شوند و طلابی که تحصیلات را تا این مقطع ادامه نمی‌دهند از این سطح از معلومات هم محرومند و با همین وضعیت وارد فعالیت‌های تبلیغی می‌شوند. پر واضح است که مهم‌ترین ابزار مبلغان دینی، کتاب و سنت است و آشنا نبودن یک مبلغ با منابع حدیثی و شیوه‌های اعتبارسنجی احادیث، آثار زیان‌باری را در عرصه تبلیغ به دنبال خواهد داشت. امروزه درصد قابل‌توجهی از مبلغان ما از دانش کافی برای تشخیص صحیح از سقیم برخوردار نیستند و اگر هم بخواهند به‌طور مستند سخن بگویند، احادیث مورد استفاده خود را به کتاب شریف بحارالانوار مستند می‌سازند و اعتبار آن را مفروغ عنه تلقی می‌کنند؛ بدون آنکه از میزان اعتبار مصادر بحار و موضع علامه مجلسی در قبال آن در مقدمه بحار خبر داشته باشند؛ چه بسا بسیاری از آنان خبر ندارند که مرحوم علامه مقدمه‌ای مبسوط بر بحار نگاشته و بسیاری از اطلاعات ضروری برای استفاده از کتاب را در آنجا بیان داشته است.

2. در نظام آموزشی فعلی آزمون‌هایی از برخی منابع ابتدایی درایه و مصطلح‌الحدیث پیش‌بینی شده است. طلاب نیز برای آنکه در پرونده تحصیلی‌شان نقصی وجود نداشته باشد، با یک دوپینگ علمیِ یک یا چند شبه، آن را از سر  می‌گذرانند. بی‌گمان این حد از آموزش‌های تئوریک کافی نیست و طلاب را در عمل، در مواجهه با منابع حدیثی و استفاده از آن یاری نمی‌کند. خوشبختانه در سالهای اخیر درس حدیث‌خوانی به صورت جنبی و در قالب هفتگی، و نه روزانه، رونقی نسبی یافته که می‌تواند نوید دهنده آینده‌ای روشن در این عرصه باشد. این در حالی است که در حوزه اهل سنت، ختم کتاب صحیح بخاری از برنامه‌های ثابت همه طلاب و از متون اصلی آموزشی است.

3. از دیگر سو شاهد آن هستیم که میراث معرفتی گران‌قدر احادیث اعتقادی در نظام آموزشی حوزه مغفول مانده است و طلاب علوم دینی عموماً، به صورت رسمی و سیستماتیک، با میراث حدیث اعتقادی شیعه آشنایی پیدا نمی‌کنند. کم‌توجهی به میراث حدیث اعتقادی ریشه‌های تاریخی دارد. کلام امامیه از مدرسه بغداد  به بعد، بر اساس عقل خودبنیاد و غیر محتاج به نقل بنا گردید و در مکتب ری  و حله نیز همین روند ادامه یافت. در حال حاضر آموزش‌هایی که طلاب در حوزه اعتقادات می‌بینند، در حد بالایی متأثر از میراث کلامی حوزه حله است. آموزش‌های مزبور، در ادامه این سنت هزارساله، بر پایه متون آموزشیِ غیرِ حدیث‌محور صورت می‌پذیرد.

4. با وجوداین، ضرورت گنجاندن درس «حدیث خوانی تخصصی» با محوریت احادیث اعتقادی به برنامه آموزشی طلاب احساس می‌شود. ویژگی برجسته این درس آن است که در معرفی تئوریک مصطلحات حدیثی خلاصه نمی‌شود و طلاب را به صورت کاربردی در استفاده از منابع حدیثی یاری می‌رساند. به‌علاوه تحقق این مهم، گامی در جهت بازگشت به میراث معرفتی گرانسنگ ائمه اطهار(ع) در حوزه اعتقادات خواهد بود. بدین سان این درس علاوه بر آموزش روش‌های علمی استفاده از منابع حدیثی، طلاب را با میراث احادیث اعتقادی اهل بیت(ع) نیز آشنا خواهد کرد.

5. بی‌گمان کافی شریف از معتبرترین کتب حدیثی شیعه است که در ادوار گوناگون مورد توجه اصحاب بوده و بزرگان طائفه عموماً از آن تمجید کرده‌اند. از طرف دیگر، مخالف و مؤالف، این کتاب را از متون رسمی و کلاسیک شیعی می‌شناسند. بنابراین اگر قرار باشد کتابی به عنوان متن درسی حدیثی در حوزه‌ها انتخاب شود، مناسب‌ترین گزینه همین کتاب شریف است. پیشنهاد می‌شود برای متن این درس، گزیده‌ای از احادیث بخش اصول کافی توسط لجنه ای از اساتید تهیه و ارائه گردد.

به نظر می‌رسد ارائه این درس برای طلاب پایه 6 با 7 مفید و اثربخش باشد. پیشنهاد می‌شود در این درس سر فصل‌هایی به شرح ذیل ارائه گردد:

الف)  معرفی شخصیت کلینی و جایگاه وی در میان اصحاب اعم از قمیان و بغدادیان و علمای دوره‌های بعد، معرفی کتاب کافی، انگیزه نگارش آن، منابع آن، و جایگاه آن نزد اصحاب در دوره‌های گوناگون، تبویب آن، مقایسه آن با دیگر جامع‌نگاری‌های حدیثی شیعه، و قرائت بخشهایی از مقدمه آن، معرفی مهمترین شروح و تعلیقات آن.

ب) قرائت و شرح احادیث منتخب اصول کافی. این سرفصل شامل دو بخش خواهد بود: بخش نخست عهده‌دار اعتبارسنجی حدیث و بخش دوم عهده دار مضمون‌‌شناسی آن خواهد بود. ارزیابی اعتبار احادیث بر مبنای متأخران و بررسی رجال سند، اعتبارسنجی آن بر مبنای قدما و جست‌وجو از شواهد اعتبار، جست‌وجو از متون مشابه در دیگر مصادر حدیثی، تحلیل فهرستی حدیث و تشخیص منابع مکتوب حدیث قبل از کتاب کافی، تقویم نص حدیث با استفاده از متون مشابه، بررسی واژه‌شناختی و فقه‌اللغوی حدیث، بیان دیدگاه شارحان و تعلیقه‌نویسان و ارزیابی آن… زیرفصل‌های این بخش را تشکیل خواهد داد.
 
 

در حکایت مهجوریت دانش حدیث در حوزه

1. کتاب و سنت دو منبع اصلی معارف اسلامی است. هم از این رو، علم تفسیر و علم حدیث در حوزه علوم اسلامی، از علوم پایه محسوب می‌شود و طالب علم دین ناچار از فراگیری آن دو است. کسی را که با این دو دانش آشنا نباشد، نشاید که عالم دین شمرند. در این میان دانش تفسیر در قرن اخیر به برکت مجاهدت‌های علامه طباطبایی و برخی افاضل شاگردان ایشان پویایی خود را در مقیاسی محدود، در متن حوزه قم بازیافته و در برنامه آزمون‌های عمومی حوزه نیز مورد توجه برنامه‌ریزان قرار گرفته و سهمی هرچند اندک را در نظام آموزشی حوزه از آن خود کرده است. ولی دانش حدیث مهجورتر از همیشه روزگار می‌گذراند.

در عصر حاضر طلاب علوم دینی پس از طی دوره عمومی تحصیل، عموماً یا به ادامه تحصیل در فقه و اصول و دیگر رشته‌های تخصصی علوم اسلامی روی می‌آورند و یا وارد عرصه تبلیغ و ترویج دین مبین می‌گردند. فعالیت‌های تبلیغی به صورت آزاد یا در قالب استخدام در ارگان‌هایی همچون آموزش و پرورش، سیاسی عقیدتی‌ها، دانشگاه‌ها و… صورت می‌پذیرد. مهم آن است که طلبه، در هر صورت، نیازمند آموزش‌های کاربردی اولیه در زمینه استفاده از منابع حدیثی است. پر واضح است که کسب تخصص در هر شاخه از علوم اسلامی اعم از فقه، کلام، تفسیر، تاریخ و … نیازمند علم حدیث و علوم وابسته به آن (همچون علم رجال و درایه) است. بسیار اسفناک است که در نظام فعلی آموزشی حوزه طلبه‌ای که مقطع سطح را به پایان می‌برد، چه بسا در طول مدت تحصیل خود حتی یک بار هم کتاب شریف کافی را در دست نگرفته و در صدد استفاده از آن بر نیامده باشد. می‌توان ادعا کرد درصد قابل توجهی از طلاب درس خارج‌خوان هم در مطالعات فقهی و اصولی خود چنین تجربه‌ای را از سر نگردانده‌اند و اگر هم درس‌خوان و اهل مطالعه باشند، نیاز خود را با جوامع ثانویه حدیثی همچون وسائل الشیعه بر می‌آورند و از اطلاعات پایه پیرامون تاریخ حدیث شیعه، مولفان جوامع اولیه، روند تدوین کتب اربعه، شیوه‌های اعتبارسنجی متقدمان و … بی اطلاعند. واضح است که چنین آگاهی‌هایی احیاناً آثار مستقیمی بر برداشت‌های فقهی و اصولی دارد.

این همه به خاطر آن است که نظام آموزشی حوزه چنین توقعی از طلبه ندارد و به جای آشنا کردن طلاب با زیربناهای علمی مورد نیاز، تا دلتان بخواهد، آنان را به صرف وقت در تحصیل روبناها و کنکاش در عبارت‌پردازی‌های اساطین فقه و اصول –واداشته است. از سویی، فربه شدن دانش اصول در دوره متأخر که در جای خود پدیده‌ای میمون و مبارک است، موجب گردیده که طلاب وقت و انرژی قابل توجهی برای فهم پیچ و خم مباحث اصولی و حلاجی عبارات پیچیده منابع کلاسیک صرف کنند. از دیگر سو، برخی مبانی اصولی همچون حجیت تعبدی خبر واحد، عالمان و دانش‌پژوهان ما را از کنکاش‌های حدیثی، بررسی اختلاف نسخه‌ها، مطالعه مواضع قدما در قبال برخی احادیث کلیدی و سرنوشت‌ساز در علم اصول، همچون حدیث رفع، بی نیاز کرده و موجب گردیده است برخی تحقیقات اصولی بر پایه‌هایی نه چندان استوار بنا گردد.

در نظام آموزشی فعلی حوزه تنها طلابی که به مقطع تحصیلات خارج راه می‌یابند صرفاً به صورت حاشیه‌ای و در لابه‌لای مباحث فقهی و اصولی، در حد دانش استاد، با مباحث حدیثی به صورت کاربردی آشنا می‌شوند و طلابی که تحصیلات را تا این مقطع ادامه نمی‌دهند از این سطح از معلومات هم محرومند و با همین وضعیت وارد فعالیت‌های تبلیغی می‌شوند. پر واضح است که مهم‌ترین ابزار مبلغان دینی، کتاب و سنت است و آشنا نبودن یک مبلغ با منابع حدیثی و شیوه‌های اعتبارسنجی احادیث، آثار زیان‌باری را در عرصه تبلیغ به دنبال خواهد داشت. امروزه درصد قابل‌توجهی از مبلغان ما از دانش کافی برای تشخیص صحیح از سقیم برخوردار نیستند و اگر هم بخواهند به‌طور مستند سخن بگویند، احادیث مورد استفاده خود را به کتاب شریف بحارالانوار مستند می‌سازند و اعتبار آن را مفروغ عنه تلقی می‌کنند؛ بدون آنکه از میزان اعتبار مصادر بحار و موضع علامه مجلسی در قبال آن در مقدمه بحار خبر داشته باشند؛ چه بسا بسیاری از آنان خبر ندارند که مرحوم علامه مقدمه‌ای مبسوط بر بحار نگاشته و بسیاری از اطلاعات ضروری برای استفاده از کتاب را در آنجا بیان داشته است.

2. در نظام آموزشی فعلی آزمون‌هایی از برخی منابع ابتدایی درایه و مصطلح‌الحدیث پیش‌بینی شده است. طلاب نیز برای آنکه در پرونده تحصیلی‌شان نقصی وجود نداشته باشد، با یک دوپینگ علمیِ یک یا چند شبه، آن را از سر  می‌گذرانند. بی‌گمان این حد از آموزش‌های تئوریک کافی نیست و طلاب را در عمل، در مواجهه با منابع حدیثی و استفاده از آن یاری نمی‌کند. خوشبختانه در سالهای اخیر درس حدیث‌خوانی به صورت جنبی و در قالب هفتگی، و نه روزانه، رونقی نسبی یافته که می‌تواند نوید دهنده آینده‌ای روشن در این عرصه باشد. این در حالی است که در حوزه اهل سنت، ختم کتاب صحیح بخاری از برنامه‌های ثابت همه طلاب و از متون اصلی آموزشی است.

3. از دیگر سو شاهد آن هستیم که میراث معرفتی گران‌قدر احادیث اعتقادی در نظام آموزشی حوزه مغفول مانده است و طلاب علوم دینی عموماً، به صورت رسمی و سیستماتیک، با میراث حدیث اعتقادی شیعه آشنایی پیدا نمی‌کنند. کم‌توجهی به میراث حدیث اعتقادی ریشه‌های تاریخی دارد. کلام امامیه از مدرسه بغداد  به بعد، بر اساس عقل خودبنیاد و غیر محتاج به نقل بنا گردید و در مکتب ری  و حله نیز همین روند ادامه یافت. در حال حاضر آموزش‌هایی که طلاب در حوزه اعتقادات می‌بینند، در حد بالایی متأثر از میراث کلامی حوزه حله است. آموزش‌های مزبور، در ادامه این سنت هزارساله، بر پایه متون آموزشیِ غیرِ حدیث‌محور صورت می‌پذیرد.

4. با وجوداین، ضرورت گنجاندن درس «حدیث خوانی تخصصی» با محوریت احادیث اعتقادی به برنامه آموزشی طلاب احساس می‌شود. ویژگی برجسته این درس آن است که در معرفی تئوریک مصطلحات حدیثی خلاصه نمی‌شود و طلاب را به صورت کاربردی در استفاده از منابع حدیثی یاری می‌رساند. به‌علاوه تحقق این مهم، گامی در جهت بازگشت به میراث معرفتی گرانسنگ ائمه اطهار(ع) در حوزه اعتقادات خواهد بود. بدین سان این درس علاوه بر آموزش روش‌های علمی استفاده از منابع حدیثی، طلاب را با میراث احادیث اعتقادی اهل بیت(ع) نیز آشنا خواهد کرد.

5. بی‌گمان کافی شریف از معتبرترین کتب حدیثی شیعه است که در ادوار گوناگون مورد توجه اصحاب بوده و بزرگان طائفه عموماً از آن تمجید کرده‌اند. از طرف دیگر، مخالف و مؤالف، این کتاب را از متون رسمی و کلاسیک شیعی می‌شناسند. بنابراین اگر قرار باشد کتابی به عنوان متن درسی حدیثی در حوزه‌ها انتخاب شود، مناسب‌ترین گزینه همین کتاب شریف است. پیشنهاد می‌شود برای متن این درس، گزیده‌ای از احادیث بخش اصول کافی توسط لجنه ای از اساتید تهیه و ارائه گردد.

به نظر می‌رسد ارائه این درس برای طلاب پایه 6 با 7 مفید و اثربخش باشد. پیشنهاد می‌شود در این درس سر فصل‌هایی به شرح ذیل ارائه گردد:

الف)  معرفی شخصیت کلینی و جایگاه وی در میان اصحاب اعم از قمیان و بغدادیان و علمای دوره‌های بعد، معرفی کتاب کافی، انگیزه نگارش آن، منابع آن، و جایگاه آن نزد اصحاب در دوره‌های گوناگون، تبویب آن، مقایسه آن با دیگر جامع‌نگاری‌های حدیثی شیعه، و قرائت بخشهایی از مقدمه آن، معرفی مهمترین شروح و تعلیقات آن.

ب) قرائت و شرح احادیث منتخب اصول کافی. این سرفصل شامل دو بخش خواهد بود: بخش نخست عهده‌دار اعتبارسنجی حدیث و بخش دوم عهده دار مضمون‌‌شناسی آن خواهد بود. ارزیابی اعتبار احادیث بر مبنای متأخران و بررسی رجال سند، اعتبارسنجی آن بر مبنای قدما و جست‌وجو از شواهد اعتبار، جست‌وجو از متون مشابه در دیگر مصادر حدیثی، تحلیل فهرستی حدیث و تشخیص منابع مکتوب حدیث قبل از کتاب کافی، تقویم نص حدیث با استفاده از متون مشابه، بررسی واژه‌شناختی و فقه‌اللغوی حدیث، بیان دیدگاه شارحان و تعلیقه‌نویسان و ارزیابی آن… زیرفصل‌های این بخش را تشکیل خواهد داد.
 
 

در حکایت مهجوریت دانش حدیث در حوزه