وقتی دین از نفرت سخن می‌گوید

پل ریکور، فیلسوف فرانسوی دربارۀ چیزی به اسم «هرمنوتیک تردید» صحبت می‌کند. دانش هرمنوتیک مربوط به مطالعۀ تفاسیر مختلف است. ریکور می‌گوید ما نمی‌توانیم از متون مقدّس‌مان تنها برداشت تحت‌اللفظی انجام دهیم. بلکه وظیفۀ ما تفسیر این متون با توجه به مقتضیات زمان و مکان است. در اینجا واژۀ «تردید» از اهمیت فراوانی برخوردار است. ریکور هشدار می‌دهد که خوانش‌های تحت‌اللّفظی نمی‌توانند تصویر کاملی از واقعیت به ما ارائه دهند؛ بلکه یک سری معانی ضمنی در متن نهفته است.

در متون مختلف و متعدّد مذهبی ما می‌توان هر دوی این برداشت‌ها را مشاهده نمود. هم می‌توانیم متعالی‌ترین جلوه‌های عطوفت و رحمت الهی و هم زننده‌ترین و خودخواهانه‌ترین جلوه‌های محکوم‌سازی کفّار را ببینیم. شاید خداوند کامل باشد، اما درک و تعابیر ما از او کامل نیست. مسلّماً ریکور پی به این موضوع برده بود. اما او این را هم می‌دانست که تفسیر نسبت به ایمان کورکورانه یا پذیرش بی‌چون‌وچرا ارجحیت دارد.

اگر قرار است دین تأثیر مثبتی بر جامعه داشته باشد، این تأثیر از طریق دسته‌بندی مردم به «رستگاران و ملعونین» حاصل نخواهد شد. بلکه این تأثیر زاییدۀ تلاش صادقانه برای آموختن تعالیم عطوفت‌آمیز و وحدت‌بخش از متون مقدّس خواهد بود.

شخصی که به اسم دین نفرت و خشونت می‌ورزد و حتّی دیگران را مورد قتل و شکنجه قرار می‌دهد، در حقیقت به جای این که تبلورِ خصوصیاتِ شرافت‌مندانۀ دین خود باشد، دارد از اشتباهات قدیمی دین خود تبعیت می‌کند. کسی که اصل و اساس اعتقادات او حول محور نفرت شکل گرفته، باید به حالش تأسف خورد نه این که تحسینش کرد. ممکن است چنین کسی مدّعی مسیحی بودن باشد، اما متوّجه نیست که دارد یک توهّم یا خیال شیطانی را عبادت می‌کند. چنین کسانی با اعمال و فعالیت‌های خود نیز به خدایی که مدّعی پرستش او هستند اهانت می‌کنند؛ فعالیت‌هایی مثل راهپیمایی با مشعل‌هایی در دست یا شرکت در مراسم هالووین.

ذات و اساس دین نزدیک کردن مردم به یکدیگر است. ریشۀ لاتینِ واژۀ «رلیجن»، «religare» به معنای به هم پیوند دادن است. اما سنن دینی ما از آن برای اعمال خشونت نسبت به «دیگران» استفاده می‌کنند.

تنفّر در نقطۀ مقابل وحدت قرار دارد. نفرت می‌خواهد از تفاوت‌ها برای ایجاد شکاف و تفرقه استفاده کند. نفرت از اساس امری ضدّدینی است. لازم است به خاطر داشته باشیم که کو کلاکس کلانی‌ها و ایل و تبار آنها به‌دروغ مدّعی بودند که به اسم مسیحیت عمل می‌کنند و نونازی‌ها مدّعی دفاع از تمدّن غرب بودند. واقعیت امر آن است که اینها وحشیانی هستند که جامعۀ غرب باید در مقابل آنها از خود محافظت کند. در غیر این صورت موفقیت‌های آنها ولو کوچک هم باشد، به سلامت یک جامعۀ متمدّن لطمه می‌زند. قانون اساسی ما میزان معینی از آزادی بیان به آنها داده و آزادی به جایی ختم می‌شود که زندگی مردمان بی‌گناه به خطر بیفتد و جامعۀ مدنی مورد تهدید قرار گیرد. نکتۀ آخر این که این آزادی بیان انسان را در مقابل استفسارها و چالش‌ها مصون نمی‌سازد. ما متدینین باید به جای این که در برابر آنها تعظیم کنیم، به مواعظ خود ادامه دهیم و بانگ عدالت و برابری را برای تمام نژادها، ادیان و ملّیت‌ها سر دهیم. ما باید با عشق و مهربانی بر نفرت و سخنان نفرت‌آمیز غلبه کنیم.

وقتی دین از نفرت سخن می‌گوید

پل ریکور، فیلسوف فرانسوی دربارۀ چیزی به اسم «هرمنوتیک تردید» صحبت می‌کند. دانش هرمنوتیک مربوط به مطالعۀ تفاسیر مختلف است. ریکور می‌گوید ما نمی‌توانیم از متون مقدّس‌مان تنها برداشت تحت‌اللفظی انجام دهیم. بلکه وظیفۀ ما تفسیر این متون با توجه به مقتضیات زمان و مکان است. در اینجا واژۀ «تردید» از اهمیت فراوانی برخوردار است. ریکور هشدار می‌دهد که خوانش‌های تحت‌اللّفظی نمی‌توانند تصویر کاملی از واقعیت به ما ارائه دهند؛ بلکه یک سری معانی ضمنی در متن نهفته است.

در متون مختلف و متعدّد مذهبی ما می‌توان هر دوی این برداشت‌ها را مشاهده نمود. هم می‌توانیم متعالی‌ترین جلوه‌های عطوفت و رحمت الهی و هم زننده‌ترین و خودخواهانه‌ترین جلوه‌های محکوم‌سازی کفّار را ببینیم. شاید خداوند کامل باشد، اما درک و تعابیر ما از او کامل نیست. مسلّماً ریکور پی به این موضوع برده بود. اما او این را هم می‌دانست که تفسیر نسبت به ایمان کورکورانه یا پذیرش بی‌چون‌وچرا ارجحیت دارد.

اگر قرار است دین تأثیر مثبتی بر جامعه داشته باشد، این تأثیر از طریق دسته‌بندی مردم به «رستگاران و ملعونین» حاصل نخواهد شد. بلکه این تأثیر زاییدۀ تلاش صادقانه برای آموختن تعالیم عطوفت‌آمیز و وحدت‌بخش از متون مقدّس خواهد بود.

شخصی که به اسم دین نفرت و خشونت می‌ورزد و حتّی دیگران را مورد قتل و شکنجه قرار می‌دهد، در حقیقت به جای این که تبلورِ خصوصیاتِ شرافت‌مندانۀ دین خود باشد، دارد از اشتباهات قدیمی دین خود تبعیت می‌کند. کسی که اصل و اساس اعتقادات او حول محور نفرت شکل گرفته، باید به حالش تأسف خورد نه این که تحسینش کرد. ممکن است چنین کسی مدّعی مسیحی بودن باشد، اما متوّجه نیست که دارد یک توهّم یا خیال شیطانی را عبادت می‌کند. چنین کسانی با اعمال و فعالیت‌های خود نیز به خدایی که مدّعی پرستش او هستند اهانت می‌کنند؛ فعالیت‌هایی مثل راهپیمایی با مشعل‌هایی در دست یا شرکت در مراسم هالووین.

ذات و اساس دین نزدیک کردن مردم به یکدیگر است. ریشۀ لاتینِ واژۀ «رلیجن»، «religare» به معنای به هم پیوند دادن است. اما سنن دینی ما از آن برای اعمال خشونت نسبت به «دیگران» استفاده می‌کنند.

تنفّر در نقطۀ مقابل وحدت قرار دارد. نفرت می‌خواهد از تفاوت‌ها برای ایجاد شکاف و تفرقه استفاده کند. نفرت از اساس امری ضدّدینی است. لازم است به خاطر داشته باشیم که کو کلاکس کلانی‌ها و ایل و تبار آنها به‌دروغ مدّعی بودند که به اسم مسیحیت عمل می‌کنند و نونازی‌ها مدّعی دفاع از تمدّن غرب بودند. واقعیت امر آن است که اینها وحشیانی هستند که جامعۀ غرب باید در مقابل آنها از خود محافظت کند. در غیر این صورت موفقیت‌های آنها ولو کوچک هم باشد، به سلامت یک جامعۀ متمدّن لطمه می‌زند. قانون اساسی ما میزان معینی از آزادی بیان به آنها داده و آزادی به جایی ختم می‌شود که زندگی مردمان بی‌گناه به خطر بیفتد و جامعۀ مدنی مورد تهدید قرار گیرد. نکتۀ آخر این که این آزادی بیان انسان را در مقابل استفسارها و چالش‌ها مصون نمی‌سازد. ما متدینین باید به جای این که در برابر آنها تعظیم کنیم، به مواعظ خود ادامه دهیم و بانگ عدالت و برابری را برای تمام نژادها، ادیان و ملّیت‌ها سر دهیم. ما باید با عشق و مهربانی بر نفرت و سخنان نفرت‌آمیز غلبه کنیم.

وقتی دین از نفرت سخن می‌گوید